یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۸ - ۱۹:۳۴
۰ نفر

تهمینه حدادی: سیستان شهر من است. سیستان شهر همه است، شهر همه ما. زابلستان سرزمین تمام ماست، حتی اگر اهل آن‌جا نباشیم.

اینها را من نمی‌گویم، اینها را شاهنامه می‌گوید وقتی که پهلوانمان رستم برخاسته از زابل است، وقتی که سیمرغ سفر می‌کند به آن‌جا،  نه! نه! حتی اگر شاهنامه هم نگوید، یک سند تاریخی هست که تمام ما را ربط می‌دهد به آن دور و اطراف.فقط کافی است که از زاهدان راه بیفتی سمت زابل، بعد در 56 کیلومتری زابل به «شهر سوخته» برسی.

شروع سفر

زاهدان دور است، خیلی خیلی دور؛ به اندازه تاریخ مدفون شده در سیستان، به اندازه‌ای که تو به مرزها می‌رسی.

نمایی از قلعه هایی که در کوه خواجه دیده می‌شود / عکس‌ها از پایگاه اینترنتی میراث فرهنگی استان سیستان و بلوچستان

کویر لوت بالای سرت است و کوه‌هایی که هنوز فرصت هست برای کشف چیزهای بی‌بدیل در آن.

سیستان و بلوچستان پر از رمز و راز است، پر از نقطه‌های کشف کردنی، پر از تاریخ که باید آنها را خواند.

سرزمین میوه‌های عجیب

وارد زاهدان که می‌شوی، سیلوهای گندم به پیشوازت می‌آیند. سال‌ها قبل این‌جا نبودند. صدها سال قبل این سرزمین درختان تنومند و زمین‌های سبز داشت و «هامون» و «هامون جازموریان» تمام استان را سیراب می‌کرد. حالاست که این‌جا پر از نخل است و پر از میوه‌های گرمسیری. در بازار «چیکو» می‌فروشند که شبیه ازگیل است و هسته‌ای عجیب و مزه‌ای عجیب‌تر دارد. زیتون پاکستانی هم هست، کوچک‌تر از گلابی و میوه‌ای محبوب. ترشی انبه هم این‌جا هست که مردم با آبگوشت محلی می‌خورندش یا با «اوجیزک» که با سیب‌زمینی و گوجه و پیاز پخته می‌شود.  گرچه هر جا بروی اغلب تو را به گوشت و مرغ مهمان می‌کنند و به آنها برمی‌خورد اگر یک شبانه روز در خانه‌شان مهمان نباشی.

زاهدان، شهر مدرن

زاهدان 100 ساله است. زاهدان قدیم همان نزدیکی‌های زابل ساخته شده بود که دیگر اثری از آن نیست. زنان و مردان اگر لباس رسمی دیگر شهرها را نپوشند، تنشان لباس بلوچی است. مردها لباس بلند و شلوار سفید دارند و زنان لباس‌های آینه‌دوزی‌شده که همگی دست دوزند و قیمتشان سربه‌فلک می‌گذارد.

زنان بلوچ برداشت‌های خود را از طبیعت و زندگی در سوزن‌دوزی منعکس می‌کنند. قدمت این هنر به پیش از اسلام برمی‌گردد

شهری که همه چیز آن نسوخته است

صبح راه می‌افتیم به سمت زابل. به سمت شمال حرکت می‌کنیم. زاهدان‌نشینان گفته‌اند به ما که زابل اصلاً شیک نیست. پر از خانه‌های قدیمی است و پر از مهاجران خارجی و ما برای کشف یک دنیای جدید راه می‌افتیم و یک ساعت بعد در آغاز ایران ایستاده‌ایم و می‌دانیم که اولین چشم مصنوعی دنیا را ایرانی‌ها ساخته‌اند و می‌دانیم که این‌جا اولین فاضلاب دنیا ساخته شده و در 5000 سال قبل در «شهر سوخته» زن‌ها جواهرات گران‌بها داشته‌اند و پارچه‌های اعلا. حصیر و قلاب ماهی‌گیری و کوزه‌هایی هم این‌جا وجود داشت و هنوز در این سال‌ها هم زنان بلوچ از هنر سفالگری بهره می‌برند و سفال خاص این منطقه را خلق می‌کنند.

سفال کلپورگان، صنایع دستی زنان سیستان است. 700 سال است که زنان به این هنر مشغولند

سفال کشف شده در شهر سوخته. نقاشی‌های این سفال اولین پویانمایی (انیمیشن) جهان شناخته شده‌اند. بزی که روی این سفال نقاشی شده با چرخش سفال به حرکت در می‌آید. قدمت این سفال 5000 سال تخمین زده شده است

کاوشگران دقیقاً نمی‌دانند که کی و به چه دلیل این منطقه سوخته است، اما می‌گویند که این شهر 151 هکتار وسعت داشته و به بخش‌های مرکزی، صنعتی، بناهای یادمانی و گورستان تقسیم می‌شده.  باقی مانده‌های درختان بید، افرا و سپیدار نیز در آن‌جا دیده شده است و وجود آب سبب شده تا آن منطقه مسکونی شود.

چیزهای دیدنی نادیدنی

بعد به یک کوه می‌رسیم. شهرتش به اندازه تفتان نیست، تفتانی که هنوز دود آتش‌فشانی‌اش دیده می‌شود و بین راه زاهدان- خاش سربرآورده. اما این کوه پر از اتفاق است. نامش «خواجه» است؛  اما توی شاهنامه از آن به نام «سپند» یاد شده.

نمونه‌ای از نقاشی‌های کشف شده در کوه خواجه

در اطراف این کوه آثاری از دوره ساسانیان، اشکانیان و دوره اسلامی کشف شده است؛ قلعه کهک کهزاد، قلعه چهل‌دختر،‌ قلعه سرسنگ، آرامگاه‌های دوره اسلامی و دوره زرتشتی و...

در تمام آنها نقاشی‌هایی کشف شده که در اوایل قرن بیستم به یغما رفته‌اند و در موزه‌های آلمان و ایتالیا نگهداری می‌شوند. قلعه سام یا قلعه رستم معروف‌ترین آنهاست. کمتر چیزی از آن باقی مانده؛ اما 4000 متر وسعت داشته، آتش‌دان در آن پیدا شده  و نقاشی‌های اسطوره‌ای آن را مربوط به قبل از اسلام می‌دانند.این کوه وسط دریاچه‌ هامون است.

روستاها، مکان‌های ناشناخته

روستاهای زابل؛ همان مکان‌های ناشناخته. در این روستاهاست که به پوست‌های سوخته اهالی بومی می‌رسیم. دختران موهای سیاه و بلند دارند؛ موهایی پرپشت که تا چهل، پنجاه سالگی به سختی یک دانه از آنها سفید می‌شود. ‌‌‌در این‌جاست که خانه‌های بومی این خطه را می‌بینیم. سفیدند و گنبد دارند و بالای هر گنبد روزنه‌ای است برای عبورهوا به داخل و خارج، و در خانه‌ها کوره هست برای پختن نان و سفال و کلوچه.

از زاهدان کهنه تا زاهدان نو

این‌جا عجیب است. داریم برمی‌گردیم زاهدان نو، اما به «زاهدان کهنه» می‌رسیم.
زاهدان کهنه در 27 کیلومتری جنوب شرقی زابل است. بناهایش ارگ بوده‌اند و سال های دور پایتخت سیستان بوده. الان چند برج و بارو از آن مانده است و بس. بناهایی خشتی که ملات کاه‌گل دارند و تیمور گورکانی آن را یک‌بار با خاک یکسان کرده. در کنارش مقبره چهل و چهار پیر است؛ مقبره بزرگان و درویشانی که تیمور آنها را قتل عام کرد. «سیستان» همین منطقه بوده است که پس از آن به خاطر آن چهل و چهار نفر نام «زاهدان» به آن داده شد چرا که حاضر نشده بودند خواسته‌های تیمور را  عملی کنند. بعدترها تیمور تمام اهالی شهر را کشت و شهر با خاک یکسان شد؛ اما سال‌ها بعد دوباره در آن جا  ارگ و شارستان ساختند تا زمان خشکسالی‌ها.

خانه ایوبی، نمونه ای از معماری سنتی شهر زاهدان

راهنما می‌گوید: باید برگردیم.

می‌گوییم: دیگر چه؟

می‌گوید: دشت‌هامون خود جای گشتن است و رود هامون و حیات وحش آن.

می‌گوییم: دیگر چه؟

می‌گوید: چشمه‌های آب معدنی مانده‌اند؛ اما باید رفت.

پایان

سیستان و بلوچستان شبیه هیچ تصوری نیست، نه شبیه داستان‌هاست، نه شبیه روایت‌ها؛ مردمانش هم. به آن‌جا که می‌رسی، می‌فهمی که تا سال‌ها چیزهایی برای کشف کردن دارد. می‌فهمی که خیلی جاها دور مانده‌اند از شناخت‌ما و دیگر می‌دانی 5000 سال تاریخ تو در آن‌جا خوابیده.

کد خبر 85331

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز