دوشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۸ - ۱۰:۳۰
۰ نفر

ترجمه نیلوفر قدیری: رئیس جمهوری جدید آمریکا استدلال‌های بوش را برای جنگ افغانستان تکرار می‌کند.

وقتی پرزیدنت اوباما درباره جنگ افغانستان سخن می‌گوید، انگار چهره‌ دوم چنی یا مک‌کین است یا یکی از تندروهای دوران جنگ است که از بیم کمونیسم بین‌الملل سخن می‌گوید.
پرزیدنت باراک اوباما ممکن است در افغانستان کار درستی انجام داده‌باشد یا ممکن است که چنین نباشد اما منطقی که روز جمعه برای این کار ارائه کرد بدون شک نادرست است. اوباما نسخه تئوری دومینوی قرن 21 را به ما ارائه کرد. بر خلاف آنچه او گفت، آمریکا در افغانستان در حال جنگ با القاعده نیست.

اوباما با مسئول دانستن القاعده برای همه اتفاقات، وعده گفت‌وگوی صریح خود با مردم را شکست و به شیوه سخن‌ گفتن بوش و تئوری توطئه بازگشت. اوباما می‌داندکه  بعد از 7 سال جنگ در افغانستان، این جنگ به کانون توجه مردم افغانستان تبدیل شده است‌. 51 درصد از آمریکایی‌ها اکنون با جنگ افغانستان مخالف هستند و 64 درصد دموکرات‌ها هم همین نظر را دارند. بنابراین پرزیدنت اوباما با مخالفت شدید داخلی به‌ویژه از سوی حزب خودش در این باره رو‌به‌روست.

رای‌دهندگان آمریکایی نگران هزینه میلیاردها دلاری‌ای هستند که قرار است در این شرایط وخیم اقتصاد آمریکا، در خارج از این کشور خرج شود. اوباما اعتراف کرد که مردم آمریکا حق دارند برای این سؤال که چرا آمریکا و ناتو هنوز در افغانستان مشغول جنگ هستند، جواب صریحی بشنوند. او در ادامه این اعتراف گفت: « پس بگذارید صریح باشم. القاعده و متحدان تروریست‌ آن‌که حملات 11 سپتامبر را برنامه‌ریزی و حمایت کردند در افغانستان و پاکستان حضور دارند.»

اما با گذشت 8 سال از حملات 11 سپتامبر، تصویرسازی اوباما از اینکه چه اتفاقی در افغانستان در حال وقوع است نادرست و گمراه‌کننده است. او می‌گوید:
« اگر دولت افغانستان به دست طالبان بیفتد یا القاعده بدون دردسر به کار خود ادامه دهد، افغانستان بار دیگر پایگاهی خواهد شد برای تروریست‌هایی که می‌خواهند هر چه بیشتر افراد ما را بکشند‌ . »

اوباما از همان دومینویی سخن می‌گویدکه نخبگان واشنگتن پیش از این در توصیف خطر کمونیسم بین‌الملل به کار می‌بردند. در نسخه به روز شده این دومینو، طالبان ممکن است استان کونار را تصرف کند و بعد همه افغانستان را بگیرد و دوباره میزبان القاعده باشد و آن وقت سواحل آمریکا تهدید خواهد شد. او این سناریو را گسترش داد و گفت که آینده افغانستان به آینده همسایگانش گره خورده و اشتباه نکنید، القاعده و متحدان افراطی آن سرطانی هستند که ممکن است پاکستان را از درون نابود کنند.

بخش عمده این تئوری دومینو و ادعاهای پیرامون آن درست نیست. اکنون تعداد کمی از نیروهای القاعده در افغانستان مستقر هستند. آنچه اکنون طالبان خوانده می‌شود در حقیقت اصلا طالبان نیست. گروهی که به نام طالبان خوانده می‌شود، فقط در میان 8 تا 10 درصد از افغان‌ها نفوذ دارد و از حمایت همین بخش از مردم برخوردار است. 58 درصد از افغان‌ها می‌گویند که بازگشت طالبان بزرگ‌ترین تهدید برای کشور آنهاست و هیچ کس چنین انتظاری ندارد. درباره پاکستان هم خطر به قدرت رسیدن شبه‌نظامیان مستقر در مناطق دوردست فدرال و قبیله‌ای وجود ندارد. خطر سقوط دولت کابل به دست طالبان وجود ندارد.

دولت افغانستان 80 هزار نیرو دارد که از پشتیبانی هوایی آمریکا بهره می‌برند. کل نیروهای طالبان در استان‌های پشتون نشین 10 هزار تا 15 هزار نفر تخمین زده می‌شود. کابل در معرض خطر از دست دادن کنترل روستاهایی در استان‌های پشتون‌نشین است. اما معلوم نیست که چرا ارتش جدید افغانستان این نیروها را از این مناطق بیرون نمی‌کند. ارتش ائتلاف شمال که از ارتش کنونی افغانستان ضعیف‌تر و از نظر امکانات و تجهیزات ناتوان‌تر بود، طالبان 60 هزار نفره را با پشتیبانی هوایی آمریکا در سال 2001 شکست داد. دورنمای تقویت پایگاه‌های القاعده در افغانستان هم وجود ندارد. اگر القاعده به افغانستان بازگردد به راحتی در معرض بمباران قرار می‌گیرد و با حمله ارتش افغانستان رو‌به‌رو می‌شود.

اگر چه ظهور طالبان پاکستانی در مناطق قبیله‌نشین این کشور ضربه‌ای به امنیت اسلام‌آباد است اما این گروه‌ها دربرابر ارتش و نیروهای امنیتی شکست‌هایی را هم متحمل شده‌اند. رابرت گیتس، وزیر دفاع آمریکا، تابستان گذشته در پاسخ به این ابراز نظر که القاعده در حال تجدید قوا در پاکستان است تا تهدید دوباره برای غرب ایجاد کند، گفت: در حقیقت من با این ارزیابی موافق نیستم زیرا وقتی القاعده در افغانستان بود، از حمایت و همکاری یک دولت برخوردار بود. آنها به ارتباطات بین‌المللی دسترسی داشتند و می‌توانستند سفر کنند. اما شرایط آنها در مناطق قبیله‌نشین پاکستان بسیار اولیه و ابتدایی است. رفت‌وآمد و ارتباطات برای آنها در این مناطق بسیار دشوار است.

منطقه قبیله‌نشین مرزی پاکستان از نظر وسعت جغرافیایی از کانکتیکات آمریکا کوچک‌تر است. جمعیت این منطقه اندکی بیش از 3 میلیون نفر است و این در حالی است که خود پاکستان از تگزاس بزرگ‌تر است.جمعیت پاکستان هم بیش از نیمی از جمعیت کل آمریکاست. چندهزار قبیله‌نشین پشتون نمی‌توانند کل پاکستان را تصرف کنند یا آن را نابود کنند. مردم پاکستان دیکتاتور نظامی این کشور را مجبور به کناره‌گیری از قدرت و دیوان عالی را احیا کردند تا بر اجرای قوانین سکولار نظارت کند. در نظرسنجی‌ای که تابستان گذشته از مردم پاکستان صورت گرفت، بیش از سه‌چهارم مردم این کشور گفته‌اند که نسبت به طالبان نظر مساعدی ندارند. نظرسنجی دیگری نشان می‌دهد که 90 درصد مردم افغانستان نگران تروریسم هستند. بدون شک مردم پاکستان به‌طور کلی با حضور نظامی آمریکا در منطقه مخالفند و اکثر آنهایی که در خارج از مناطق قبیله نشین زندگی می‌کنند، با حملات هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا به خاک پاکستان مخالفند.

خطری که وجود دارد این است که حملات آمریکا ممکن است باعث شود تندروها به نوعی قربانی امپریالیسم غربی شناخته شوند و به این ترتیب همدردی مردم پاکستان با آنها برانگیخته شود. سخنان اوباما و سیاه‌نمایی‌ای که او از احتمال سرنگونی دولت افغانستان توسط طالبان مرتبط با القاعده و خطر نابودی پاکستان توسط این گروه تصویر می‌کند، تفاوتی با آنچه مک‌کین و چنی درباره خطر القاعده در عراق می‌‌گفتند ندارد. اما این سخنان اوباما با نظرات وزیر دفاعش متفاوت و متضاد است. قبایل پشتون در شمال غرب پاکستان و جنوب افغانستان سابقه طولانی در مخالفت، شورش و ناسازگاری دارند و اکنون همین اقدامات نشانه طالبان خوانده می‌شود و تهدیدی برای شیوه زندگی غرب به حساب می‌آید. اوباما تئوری دومینوی دیگری را به تاریخچه توجیهات واشنگتن برای مداخله نظامی در آسیا افزوده‌است. وقتی یک سیاستگذار برای یک اقدام غلط منطقی بتراشد در دام تعهدات احمقانه و بی‌دلیل می‌افتد.

آنتی وار- 30 مارس 2009

کد خبر 78876

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز