یکشنبه ۱۰ آذر ۱۳۸۷ - ۱۴:۰۴
۰ نفر

صدف کوه کن: بیرون در ایستاده است تا برای مصاحبه صدایش کنند، دیگر دلش هم شور نمی‌زند.

خیره به آرزوهایش، حتی نمی‌داند که صداقت، باید کجای این راه قراربگیرد.تمام هفته گذشته هر جا که حقیقت را گفته، نه تنها رنگ لبخند‌ها بلکه استکان‌های چای هم عوض شده‌اند.

جمله‌های سرسری، نگاه‌های ترحم آمیز و سؤال‌های دو پهلو، تمام چیزی است که دستش را گرفته است. دائما به این فکر می‌کند که باید بدون خط خوردگی راه برود چرا که هرگام کلمه‌ای است که یک بار بیشتر تکرار نمی‌شود.

دختری جوان که در نیمه راه خواب‌های ندیده‌اش به ایدز مبتلا شده، هنوز همان گلی است که به پای شوهر معتادش نشسته و بی‌هیچ اعتراضی، تنها سعی می‌کند که به ما بفهماند، کار کردن و داشتن یک زندگی عادی حق اوست و ما که این روزها، زیادی خسته‌مان کرده اند، چشم‌های منتظرش را نمی‌بینیم.

اینجا هنوز بعد از تمام این سال‌ها، تمام این شعار‌ها و تمام این تابوشکنی‌ها، بیمار مبتلا به ایدز را به چشم دیگری نگاه می‌کنند؛

بیماری که در کشورهای توسعه یافته، برای خودش انجمن و تشکل دارد، جلسات روان درمانی برای دیگرانی که سالم‌اند و امیدشان را از دست داده‌اند برگزار می‌کند، کار می‌کند، دوستانش را دارد، سفر‌های دسته جمعی می‌رود و هیچ جا تابلوی ورود ممنوعی برای او وجود ندارد.

تنها رنج او بیماری است، داروهایی که باید مصرف کند یا تدابیری که به خاطر ضعیف‌تر بودن سیستم ایمنی بدنش باید بیندیشد. او می‌داند که مجبورنیست پایان هر فصلی، نقطه بگذارد.

اما اینجا کار کردن هم گاهی آرزو می‌شود برای کسی که حتی نمی‌تواند این بیماری را هجی کند، دختری که پاک‌تر از تمام باران‌های نباریده، هنوز به چتر بودن برای فرزندانش فکرمی‌کند.

آمارها هم همین را می‌گویند، 80 درصد زنان مبتلا به ایدز در سرزمین من به واسطه شوهرانشان که معتاد تزریقی بوده‌اند به بیماری مبتلا شده‌اند.

زنانی که تاوان هیچ جوانی از دست رفته‌ای را هم نمی‌طلبند و تنها می‌خواهند چشم‌هایمان را برای دوباره دیدنشان بشوییم.

زنانی که هر جا می‌گویند بیمارند، صاحب کارها بهانه‌ای جور می‌کنند تا برانندشان و حتی تشکل رسمی ندارند که سکوت‌های فروخورده‌شان را فریاد کنند.

ما هم که گرفتار‌تر از این حرف‌هاییم که یادمان بماند، همان همکلاسی، همان کارفرما یا همان خویشاوند قدیمی هستیم که اگر با این بیماران زیر یک سقف نمی‌خوابیم، شاید روزی هر دو یک‌ رؤیا داشته‌ایم.

تمام روز را می‌دویم تا زودتر دست به دیوار بزنیم و برگردیم غافل از اینکه هر که زودتر به خانه برسد، تنها ساعتش را کمی جلوتر از بقیه کوک می‌کند؛ ساعتی که بعد از ابتلا به بیماری در بسیاری از خانه‌ها خوابیده است و زنگ آن حتی حوصله ندارد، برای شروع روز تازه، 6 بار بنوازد.

درست حدس زده‌اید، امروز روز جهانی ایدز است. درست فهمیده‌اید، ما تنها یک بار در سال یادمان می‌آید حال شما که بیمارید را بپرسیم. چقدر برای شما سخت است که 364 روز دیگر را منتظر عدالت بمانید.

سخت نگیرید، به گیرنده‌هایتان هم دست نزنید چرا که در این دنیای شلوغ، ما هم ممکن است تا چند سال دیگر به واسطه چاقی، پرفشاری خون بگیریم یا در هنگام بارداری، دیابت به سراغمان بیاید و مجبور شویم تا آخر عمر، درست مثل شما، دارو مصرف کنیم.

اما حرف من این است که نخستین قدم برای رسیدن به آنچه در ذهن تو می‌گذرد و من هرگز نمی‌توانم لمسش کنم این است که مادرت، پدرت، خواهر، برادر و دوستانت یاد بگیرند که تو تنها بیماری و درمانت هم شروع شده و این تویی که به من یاد می‌دهی اگر مشکلات اجتماعی من 100 است و مشکلات اجتماعی تو 1000، قرار نیست تاوان گیری‌ای در کار باشد.

کد خبر 69683

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز