حسن ذوالفقاری، پژوهشگر و استاد دانشگاه درباره بهار با ما سخن گفت و چندین شعر شاخص را که در ادبیات کلاسیک در آنها به بهار پرداخته شده است، بیان کرد. او می­گوید: «نوروز وجه تعلیمی هم دارد و به ما درس زندگی می آموزد.»

حسن ذوالفقاری

همشهری آنلاین- فرشاد شیرزادی: حسن ذوالفقاری، نویسنده و پژوهشگر ادبیات کلاسیک است. وی متولد ۱۳۴۵ دامغان است. ذوالفقاری در مقطع کارشناسی دانشگاه بین‌المللی امام خمینی(ره)، مقطع کارشناسی‌ارشد پژوهشگاه علوم انسانی و مقطع دکترای دانشگاه تهران در رشته زبان و ادبیات فارسی تحصیل کرد. او در دانشگاه تربیت‌ مدرس تدریس می‌کند. گفت گوی ما را با او درباره شعرهای بهاری و بهاریه های شاعران کلاسیک بخوانید.

خوب به خاطر دارم که چند سال پیش در آستانه بهار به این بیت از منوچهری دامغانی استناد کردید که «بهار آمد و آورد خرمی/ وز فر نوبهار شد آراسته زمی(زمین)». ادبیات کلاسیک ما چگونه و در چه ابیاتی به استقبال نوروز رفته است؟

نوروز یکی از جشن­هایی است که در فرهنگ ما به عنوان یک موضوع اساسی، فارغ از مباحث دینی و مذهبی، به اشعار مختلف به آن پرداخته شده است. حتی کسانی که در این زمینه مغایرت­‌هایی می‌­دیدند، اشاره ­هایی زیادی به نوروز و این سنت کرده اند. در شعر شاعران ما نوروز چندین گونه ظهور و بروز یافته. یکی در موضوع و توصیف بهار که برخی از شاعران درباره نوروز و فلسفه نوروز و اعیاد وابسته نوروز شعر گفته اند. آنچه بیشتر به چشم می آید، خود بهار است و رسیدن بهار. البته آداب نوروزی هم هست. فرض بفرمایید درباره هفت سین، خانه تکانی و جشن های وابسته به نوروز مانند چهارشنبه سوری و سیزده به در، به آن به شکل مبسوط پرداخته اند.

اما به طور اخص به فرض حافظ می گوید: «صبا به تهنیت پیر می فروش آمد/ که موسم طرب و عیش ناز و نوش آمد// هوا مسیح نفس گشته و نافه گشای/ درخت سبز شد و در خروش آمد». اینجا حافظ از نوروز بیشتر آن هوای نو و طرب و خوشی و عیش و هوای نافه گشا (هوای خوب و نسیم صبحگاهی) و زیبایی های بهار را در نظر دارد.

خود نوروز هم از این نظر که سنت دیرینه ای پشتش نهیفته است، اشاره ای در شعر شاعران دارد که بخشی از آن مربوط به سفره هفت سین می شود. ما در شعر شاعران عامه می خوانیم «الهی که این سفره معمور باد/ همیشه پر از نعمت و نور باد// ز آفات دهر و گَزند زمان/ از این سفره و صاحبش دور باد». این سفره می تواند سفره هفت سین یا هر سفره ای باشد که در این جشن پهن می شود.

فرضا حافظ می گوید: «حافظ بهار می رسد و وجه می نماند/ فکری بکن که خون دل آمد ز غم به جوش». حتی شاعرانی که مانند فردوسی  به نوروز پرداخته اند. این حاوی چه رمز و رازی است؟

نوروز یک وجه تعلیمی هم دارد. فصل بهار فصل نوشدن است و هم طبیعت و انسان زندگی اش را از سر می گیرد و شکوفا شدن درختان نوید یک زندگی جدید می دهد. ما هم امروز همین گونه هستیم، خانه تکانی می کنیم و به قول جوان ها زندگی مان رفرش می شود. خودمان را از نو صفر می کنیم و زندگی را پی می گیریم. بهار به ویژه برای زندگی بسیار مهم است. این نوروز برای کشاورزان به ویژه بسیار اهمیت دارد. بهار برای کشاورز که می خواهد پس از یک زمستان طولانی زمینش را آبیاری کند، اهمیت دارد. چرخه طبیعت هم چنین است. گل ها و درختان پس از یک دوره زمستانی سرد و خشک، طراوت پیدا می کند.

خود ما هم وقتی بهار می رسد گویی روحیه مان تازه تر می شود. این است که وجه تعلیمی اش همین است که آدمی از نو می تواند خودش را بازسازی کند. همین که ما به دید و بازدید می رویم، نو شدن آن خلقیات و از بین بردن کدورت ها، از جمله اگر از کسی ناراحت باشیم در عید نوروز بهترین فرصت را در اختیار داریم که می توان آن را تسویه کرد. این از وجه اخلاقی اش بسیا مهم است. به همین دلیل شاعران از بهار به عنوان یک تحول روحی و روانی و همچنین جسمانی یاد می کنند و تأکید دارند.

به کشاورزان اشاره کردید. خوانندگان هوشمند ما هم می دانند که نیاکان ما بیشتر کشاورز بودند و حتی به فرض فردوسی از خانواده دهقانان برخاست. حتی بسیاری از شاعران دهقان بودند. گرچه دهقان تعاریف و تعابیر متعدد دارد. بسیاری از شاعران کشاورز بودند و برای دل خودشان شعر می گفتند.

همین طور بوده. اگر بخواهیم یک نگاه عارفانه به موضوع بنگریم، مولانا می گوید «از جمادی مُردم و نامی شدم/ وز نما مُردم به حیوان برزدم». یعنی در واقع یک نوع تحول جسمانی و روحانی را تجربه می کند. به قولی انگار یکسال که می گذرد ما زنده می شویم و پوست می اندازیم: «مُردم از حیوانی و آدم شدم/ پس چه ترسم کی ز مُردن کم شدم// حمله دیگر بمیرم از بشر/ تا بر آرم از ملایک بال و پر» این یک نوع مردن و زنده شدن است که در تحویل سال ما «حول حالنا الی احسن الحال» مستتر است. منظور همان حال تازه ای است که به ما دست می دهد و تحول روحی به ویژه برای شاعران عارف مسلک به وجود می آید. شاعران ما یا از وجه توصیفی طبیعی مانند منوچهری دامغانی یا فرخی سیستانی به نوروز و بهار می رسند اما وقتی به امثال مولانا می رسیم، آن وجه روحانی و عرفانی از بهار مد نظر است.

بهار برای همه شاعران و نویسندگان پیام هایی دارد که هر یک به نوبه خودشان بازگو می کنند. سلمان ساوجی می گوید: «باد نوروز از کجا این بوی جان می آورد/ جان من پی تابکوی دلستان می آورد» یعنی باد نوروزی گویی برای سلمان ساوجی جان و جانان را می آورد و گویی بو را به سمت دلستان خودش می رساند. این تعبیرها، تعبیرهای زیبایی برای بهار است. بهار برای عاشق، صوفی و برای مردم عادیی و کشاورز پیامدهای گوناگونی دارد. اما همه ما خوشحالیم که نوروز آمده و نوروز پیام آور زندگی نو و خانه تکانی و هر آنچه در پیوند با نوروز است. در نوروز دیدارها تازه می­شود. صائب می­گوید: «روی شکفته ای که دلی وا شود ازو/ صائب به صد هزار گلستان برابرست» یعنی نوروز می تواند ما را به این نقطه برساند که می توانیم روی گشاده کسانی را که آرزوی دیدنشان را داشته ایم، ببینیم. واقعاً منهای روزهای کرونایی، نوروز برای نسل امروز تنها فرصتی است تا یکدیگر را ببینند.

مولانا هم شاید مستقیم به نوروز نپرداخته باشد اما می گوید: «دم به دم نو می شود دنیا و ما/ غافلیم از نو شدن اندر بقا». مولانا به نوروز چگونه پرداخته؟

مولانا به عنوان یک شاعر صوفی و عارف مسلک، نوروز را به عنوان نو شدن روح می نگرد. گویی جسم ما می میرد و زنده می شود. مولانا از همین وجه عرفانی به نوروز می نگرد. «دگر باره خیاط باد صبا/ بر اندام گل دوخت رنگین قبا// بسا قند آورد و ببرید و دوخت/ به نوروز، خیاط باد صبا» این هم شعری از ملک الشعرا بهار است درباره بهار.

کد خبر 665607

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار ادبیات و کتاب

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha