شنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۷ - ۱۹:۱۹
۰ نفر

افخم بهرازنیا: حالا که در جریان زندگی غرق شده‌ام با خودم فکر می کنم که چیزهای زیادی وجود دارد که در مدرسه یاد نگرفته‌ام.

درمدرسه به من یاد نداده‌اند که ببخشم. این را از سارا یاد گرفتم. او پس از اختلافی که بین ما بروز کرد به من گفت: ببخش و فراموش کن دوست من.
در مدرسه به من یاد ندادندکه ساده زندگی کنم.
... که فقط خودم در مقابل احساساتم مسئولم و بیشترین کنترل را روی آنها دارم.
... که خود را باور کنم.
... که چگونه کودک گریانی را در آغوش بگیرم.
... که دوست بدارم.
... که بین ترس و احترام و احترام و فرمانبرداری تفاوت وجود دارد.
... که دنیا میدان رقابت و مسابقه است.
... که غمخواری و دلسوزی چیست.
... که چگونه تفاهم را نشان دهم.
... که به ندای قلبم گوش دهم.
... که احساسات خود را به خوبی بشناسم و آنها را بیان کنم.
... که دنیا منتظر است قبل از آن که در مورد خودم احساس خوبی داشته باشم کار مثبتی انجام دهم.
... که اگر فکر می‌کنم معلمم جدی و خشک است باید تا زمان ورود به بازار کار وکار کردن با یک کارفرما صبر کنم.
... که اگر کاری را خراب کردم تقصیر والدینم نیست پس نباید به آنها نق بزنم بلکه باید از این اشتباه بیاموزم.
... که مدرسه همیشه به کار قبولی‌ها و ردی‌ها مشغول است. در بعضی از مدارس رد شدن وجود ندارد و همه دانش‌آموزان با امتحانات مکرر عاقبت قبول می‌شوند اما این کمترین شباهتی به زندگی واقعی ندارد.
... که زندگی مانند سال تحصیلی به چند ترم تقسیم نشده است و تابستان‌ها تعطیل نیست. هیچ کارفرمایی به من کمک نمی‌کند تا خود را پیدا کنم و هر کاری باید در زمان خودش انجام شود.
... که تلویزیون زندگی واقعی را نشان نمی‌دهد. در زندگی واقعی مردم باید
کافی شاپ را ترک کرده و به سر کار بروند.

کد خبر 64863

پر بیننده‌ترین اخبار آموزش

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز