«یه دندونه، دو دندونه، دستش بازه، مهربونه. می‌گه دستمو بگیر، می‌خواد دستشو بده به یه نشونه، باهاش دوست شه مهربونه...»

به دنبال الفبا

همشهری آنلاین _ پروانه بهرام‌نژاد: این جمله‌های معلمی است که با حرارت و شوق پی‌درپی می‌گوید و به چشم تک تک بچه‌ها نگاه می‌کند تا خیالش راحت شود درس جدید را همه ۲۰ نفری که سرکلاس حضور دارند یاد گرفته‌اند؛ معلمی که همپای چند همکار دیگرش وقتی مطلع شد خانه فرهنگ «منتظر» برای دختران و پسران افغانستانی کلاس درس راه‌انداخته، داوطلب شد تا آنها را همراهی کند و در این کار فرهنگی سهیم شود. این مدرسه که  فعالیت آموزشی‌اش را در دل محله باغ آذری شروع کرده، در میان شاگردانش، کودکان‌کار از محصلان ردیف اولش هستند.

  •  درس می‌خوانیم تا فکرمان دگر شود

پیراهن مشکی بلند و فراخ پوشیده و کتاب به دست روی نیمکت حیاط نشسته و زیرچشمی بچه‌ها را دنبال می‌کند که در زنگ تفریح مشغول بازیگوشی‌های کودکانه هستند. بانوی میانسال که کمتر از یک سال قبل از افغانستان راهی تهران شده است حالا پابه‌پای فرزندش در خانه فرهنگ منتظر درس می‌خواند. بانو میرزایی با واژگان خاص و بیان زیبای افغانستانی می‌گوید: «وقتی منتظر می‌مانم تا دختر از مدرسه رخصت شود، می‌گویم زشت است بچه‌ام در راه تنها بیاید و برود. خودم هم با او می‌آیم. با هم اینجا درس می‌خوانیم.

نمی‌خواستم وقتم ضایع شود. فکر کردم آدم یک کلمه یاد بگیرد بهتر است. خودم خواندن و نوشتن یاد بگیرم می‌توانم با بچه‌ها درس بخوانم. ما از کابل آمدیم. افغانستان جنگ شد و اعصاب‌ها ناآرام. مجبوری اینجا آمدیم. دختر را گفتم باید درس بخوانیم تا فکرمان دگر شود. جنگ همه را به هم ریخت. خیلی ناراحتی کشیدیم. اینجا هم با مشکلات متعددی مواجه شدیم. دختر آنجا تا کلاس ششم درس خوانده بود اما اینجا کلاس چهارم درس می‌خواند و من کلاس اول. دوست دارم درسش را ادامه بدهد. هرچه ذوق خودش باشد، همان کار را انجام دهد. اینجا را دوست دارم و یک چیزهایی یاد گرفته‌ام. الحمدلله از هیچ‌کاری خوب است! ‌»

به دنبال الفبا از کابل تا تهران | دختران و پسران افغانستانی اینجا خواندن و نوشتن یاد می‌گیرند

  •  علم‌آموزی به کودکان‌کار و بازماندگان از تحصیل

مریم، سوسن، بنفشه و سنبل نام گل‌هایی است که برای کلاس درس دختران و پسران افغانستانی انتخاب شده تا در آن قلم بزنند و مشق زندگی را تمرین کنند.
«سعید کهن» مدیر خانه ‌فرهنگ منتظر که ‌بانی اصلی تشکیل کلاس‌های درسی در این مرکز فرهنگی و هنری است در این‌باره می‌گوید: «ما در این مجموعه براساس رسالت سازمانی که برایمان معین شده، به برپایی کلاس‌های آموزشی برای افغانستانی‌ها تصمیم گرفتیم تا آنهایی که محروم و بازمانده از تحصیلند و به نوعی مدارس از ثبت‌نامشان خودداری می‌کنند این امکان را فراهم کنیم تا در مقاطع خاص در اینجا درس بخوانند. در این محدوده فضای موازی دیگری نداریم که این افراد را تحت پوشش قرار دهد. اینجا ۲۰۰ دانش‌آموز از خدمات مرکز ما استفاده می‌کنند؛ چون خیلی از دانش‌آموزان ما کودک‌کار و نان‌آور خانه هستند، برنامه‌ریزی کرده‌ایم تا این افراد هم ضمن کار از تحصیل بازنمانند. برخی هم‌سن بالا و شرایط خاص دارند که بر اساس شرایط آنها در ۲ نوبت صبح و عصر کلاس‌بندی کرده‌ایم و پذیرایشان هستیم. این مدرسه از اول مهر ماه بازگشایی شده و پیش از این فعالیتش با این تعداد و به این شکل منسجم نبوده است.»

  •  پذیرش از پایه اول تا نهم

قد ونیم قد و از ۶ تا ۱۵ ساله، دختران در یک سمت و پسرها در سمت دیگر روی صندلی‌های تک دسته‌ کلاس «مریم» نشسته‌اند. دانش‌آموزانی که شرایط حضور آنها متناسب با تعدادشان در کلاس‌ها متفاوت است. برخی‌ حتی در افغانستان چند کلاسی درس خوانده و مبانی اولیه را یاد گرفته‌اند، اما حالا در ایران از اینکه چند پایه عقب‌گرد کنند و درس بخوانند ابایی ندارند. مدیرخانه فرهنگ منتظر در این‌باره بیشتر توضیح می‌دهد: «در برخی از کلاس‌ها دختر و پسر با هم حضور دارند؛ چون در پایه‌های تحصیلی شمار شاگردان برای تشکیل یک کلاس به حدنصاب نرسیده، بعضی از پایه‌ها و بچه‌های کمتر از ۱۰ ساله را با هم در یک کلاس قرار داده‌ایم. اما بقیه کلاس‌ها با تفکیک جنسیت در حال برگزاری است.

چند دانش‌آموز بالای ۴۰ سال هم داریم. بخش اصلی دانش‌آموزان ما در پایه‌های اول تا ششم تحصیل می‌کنند که قریب به۱۰۰ دختر و پسرند. در سایر پایه‌های تحصیلی تا نهم تعداد بچه‌ها متفاوت است. با توجه به شیوع ویروس کرونا ماسک زدن الزامی است و سرویس‌های بهداشتی در هر زنگ تفریح و کلاس‌ها نیز بعد از رفتن‌ دانش‌آموزان ضدعفونی می‌شود. همچنین با آموزش و پرورش برای تأیید مدرک تحصیلی صحبت کرده‌ایم تا برای ارائه به مراکز مختلف معتبر باشد.»

به دنبال الفبا از کابل تا تهران | دختران و پسران افغانستانی اینجا خواندن و نوشتن یاد می‌گیرند

  •  ما بچه‌های جنگیم

هرات، کابل و هزاره‌جات تا همین چند ماه پیش مأمن آنها بوده و دیار آبا و اجدادی‌شان. اما حالا جنگ پای آنها را به ایران و محله باغ آذری باز کرده ‌است. دختران و پسرانی که از چند ماه پیش به همت سازمان فرهنگی و هنری قدم در وادی تحصیل گذاشته‌اند و البته آمار دقیقی از تعدادشان در دسترس نیست. مدیر خانه فرهنگ منتظر می‌گوید: «جمعیت اتباع با توجه به شرایط کشور همسایه، شناور و هر لحظه در حال افزایش است.»زنگ تفریح به صدا درمی‌آید و بچه‌ها راهی حیاط کوچک، اما باصفای مدرسه می‌شوند. یکی کتاب به دست ‌می‌گیرد و دیگری مشق می‌نویسد و چند نفری هم با وسایل ورزشی بازی می‌کنند. «تعمیم» می‌گوید: «افغانستان وضعش خراب است. خدا کند آنجا یک آدمی بنشانند که واقعاً عدالت کند. دوست دارم برگردم هرات.» «رونا» و «خاطره» به جمعمان ملحق می‌شوند. از کابل آمده‌اند و خواهر هستند. یکی ۱۱ ساله و دیگری ۹ ساله، اما هر دو کلاس اول درس می‌خوانند. خاطره می‌گوید: «معلم ما هم خوب است. حتی زنگ تفریح با ما در حولی(حیاط) بازی می‌کند.» «ستایش» هم بغض‌کنان می‌گوید: «ما بچه‌های جنگیم، اما از اینکه اینجا متعلم هستیم و سواد یاد می‌گیریم خوشحالیم. آدم نباید عامی بماند.»

  •  چنددانش‌آموز ویک دفتر مشق

در کلاس «بنفشه» نیمه باز است و صدای خانم معلم در راهرو پیچیده: «شما پسر گلم، بلند صداکشی کن... د با آچی می‌شه؟ آفرین دا می‌شه. حالا یه دندونه، دو دنداونه، یه کاسه باهمدیگه می‌شن داس.» «آزاده جهانی‌نو» معلم این کلاس است و از هیچ تلاشی برای کمک به بچه‌های افغانستانی دریغ نمی‌کند. او می‌گوید: «به عشق این بچه‌ها می‌آیم و خیلی دوستشان دارم. کلاس اول هستند، اما سنشان متفاوت است. در کلاسم از عبدالنصیر ۱۲ ساله تا بانوی ۳۸ ساله شاگرد دارم. این مرکز نیازمند کمک خیّران است. چون خانواده‌ها جزو اتباع و مهاجر هستند، قدرت مالی خوبی ندارند. به مادر و پدر می‌گویم کتاب تهیه کنند اما ندارند. برخی چند فرزند را با یک کتاب و دفتر سرکلاس می‌فرستند. ماجرا وقتی غم‌انگیزتر می‌شود که بخواهم با آنها ریاضی کار کنم. طبعاً باید بنویسند و چون دفتر ندارند، هربار یک نفر می‌نویسد و دیگری نگاهش می‌کند. برخی حتی مداد برای نوشتن ندارند. خیّران می‌توانند برای تهیه اقلام مورد نیاز این دانش‌آموزان کمک کنند. این بچه‌ها بسیار قانونمند، حرف گوش‌کن و باهوش هستند. من ۱۵ سال در مدارس دولتی کار کرده‌ام. اما کار با این بچه‌ها برایم راحت‌تر است.

  • ما در اینجا به روش مرسوم آموزش و پرورش پیش ‌می‌رویم و آموزشمان اکابری نیست.» خیران همراهی کنند

«خانم اگر قراره کمک شود، اسم بچه‌های مرا هم بنویس. خودت می‌دانی افغانستان جنگ دارد. از آمدآمدِ عید ما اینجاییم. خیلی سخت است. خدا این دست را به آن دست محتاج نکند.» مادر یکی از بچه‌ها که در راهرو منتظر دخترش نشسته، سرش را پایین می‌اندازد و اسم او را روی کاغذ می‌نویسد و در کیفمان می‌گذارد و می‌رود. مدیرخانه فرهنگ منتظر هم با تأیید صحبت‌هایش می‌گوید: «هزینه لباس و کتاب آنها را به کمک خیّران از بازار آزاد تهیه کردیم تا به خانواده‌ها فشار وارد نشود.   ما در اینجا کودکان‌کار و زباله‌گرد زیاد داریم، ولی خوشبختانه این دانش‌آموزان بزهکار نیستند و شرافتمندانه برای زندگی و تأمین معاش خانواده تلاش می‌کنند. ما هم سعی کردیم در این زمینه کمک حالشان باشیم. نیکوکاران در این مسیر می‌توانند  یاری برسانند تا برای تهیه لباس، ملزومات آموزشی و... بیشتر به این گروه کمک کنیم.» زنگ پایان مدرسه به صدا درمی‌آید. مسئول انتظامات میانسال مدرسه سعی دارد پسران و دختران را به سمت در خروجی هدایت کند تا با همدیگر برخورد نداشته باشند. او می‌گوید: «برخی از این بچه‌ها را قبلاً سر چهارراه می‌دیدم، اما الان که می‌بینم اینجا درس می‌خوانند، لذت‌ می‌برم.»

به دنبال الفبا از کابل تا تهران | دختران و پسران افغانستانی اینجا خواندن و نوشتن یاد می‌گیرند

  • برپایی کارگاه‌های آموزشی برای والدین

باتوجه به اینکه همه دانش‌آموزان این مدرسه افغانستانی هستند، دست‌اندکاران برای ارتقای فرهنگ این افراد و خانواده‌هایشان برنامه‌های متعددی اجرا می‌کنند تا همزمان در کنار بچه‌ها والدین آنها هم در کارگاه‌های علمی، فرهنگی و مذهبی و روان‌شناسی شرکت کنند. به گفته مدیرخانه فرهنگ منتظر این کارگاه‌ها براساس نیازسنجی‌ها اجرا می‌شود و در آینده به کمک کارشناسان پاسخگوی سؤالات حقوقی خانواده‌ها نیز خواهندبود.

  • تدریس به عشق بچه‌های افغانستانی

همه معلم‌های این مدرسه داوطلبانه همکاری می‌کنند. یکی از آنها «طاهره کریمی‌مجد» و عاشق معلمی است. به‌طوری که قبولی در آموزش و پرورش قرچک را رها کرده و ترجیح داده برای بچه‌های افغانستانی در خانه فرهنگ منتظر تدریس کند. او می‌گوید: «در فرهنگسرای بهمن کلاس زبان تدریس می‌کنم. وقتی از تشکیل این کلاس‌ها مطلع شدم دلم می‌خواست به آنها زبان درس بدهم. اما بچه‌های افغانستانی به قرآن خیلی علاقه دارند.

به همین دلیل با آنها قرآن کار می‌کنم. خواندن فارسی را یاد می‌دهم. چون فارسی ما با همدیگر کمی متفاوت است. وقتی می‌بینم دانش‌آموزی که یک ماه پیش به ایران آمده، آنجا کلاس پنجم بوده ولی در حد کلاس دوم ماست، دلم می‌گیرد و می‌خواهم کمکش‌کنم. در کلاس من بدها وجود ندارد. همه خوب هستند. اما خوب‌ترها برای رسیدن به جایزه ستاره می‌گیرند و باید تغییر کنند. ما مثل مکتب با آنها برخورد نمی‌کنیم و سعی کردیم محیط آموزشی و جذاب را توأم با فعالیت‌های فرهنگی داشته باشیم تا به رشد و پرورش آنها هم کمک کنیم.» اشک از چشمان خانم معلم سرریز می‌شود. بعد از اینکه کمی آرام می‌گیرد ادامه می‌دهد: «این بچه‌ها خیلی مظلومند. فقر فرهنگی، مالی و عاطفی دارند اما مهربانند. مزد کارم را با دیدن پیشرفت آنها می‌گیرم. از تغییر رفتار بچه‌ها لذت می‌برم. انجام فعالیت‌های فرهنگی کار سختی است، اما اثرگذار و ما نباید مأیوس شویم.»

  • فرهنگ واژگان داخل متن:

فکرم دگر شود: حال و هوایم عوض شود
متعلم: دانش‌آموز
حولی: حیاط
عامی: بی‌سواد
آمدآمدِ عید: در آستانه عید

کد خبر 646166

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha