قصه برخی از محله‌های تهران آنقدر جالب و شنیدنی است که فقط با یکبار شنیدن برای همیشه در یادمان می‌ماند. محله سیدخندان منطقه ۳ هم وجه تسمیه‌ای به یاد ماندنی دارد.

سیدخندان

همشهری آنلاین_ راحله عبدالحسینی:   از قدیمی‌ها و موسپیدکرده‌های محله که بپرسیم همه برایمان از خاطرات پدر و پدربزرگ‌شان و سیدی می‌گویند که به دست مسافران خسته و تشنه‌ای که از تهران راهی شمیران بودند، آب خنکی می‌رساند و گرد خستگی را از تنشان می‌گرفت. حالا سال‌هاست نامش بر تارک محله می‌درخشد و همه از او به نیکی یاد می‌کنند. در این گزارش به کوچه‌های محله سیدخندان سرک می‌کشیم و از روزگاری می‌گوییم که اینجا نه از پل عریض و طویل خبری بود و نه از این همه سر و صدا و شلوغی. هرچه بود جاده‌ای خاکی بود و استراحتگاهی برای نفس تازه کردن و راه شمیران را از سر گرفتن.  
وقتی خبری از خیابان ولی‌عصر(عج) با آن چنارهای سر به فلک کشیده و سرسبزش نبود که شانه به شانه هم روی خیابان سایه انداخته باشند، تنها راه دسترسی کاروان‌ها و افرادی که می‌خواستند از تهران به‌آبادی‌های شمیران دسترسی پیدا کنند همین جاده قدیم شمیران بود. خیابانی که این روزها به نام خیابان دکتر شریعتی می‌شناسیم. در روزگار قاجار، وقتی از دروازه شمیران بالا می‌آمدی، تا چشم کار می‌کرد باغ و زمین کشاورزی بود. فقط یک قصر و عمارت قاجاری در ‌محدوده وزارت ارتباطات امروزی و نرسیده به پل سیدخندان قرار داشت که به فرمان فتحعلیشاه ساخته شده‌بود.  

  • وجه تسمیه محله سیدخندان

مسافرانی که از مسیر جاده قدیم راهی شمیران می‌شدند، نرسیده به سه‌راه ضرابخانه، قهوه‌خانه «سیدجعفر شاه صاحب» را می‌دیدند که مأمنی شده بود تا غبار خستگی را از تن بزدایند و برای ادامه مسیر جانی تازه بگیرند. «علیرضا زمانی» تهران‌شناس می‌گوید: «در دوره پهلوی، قهوه‌خانه‌ پیرمرد خوش سیما در میانه مسیر تهران به شمیران (محله سیدخندان امروزی) بسیار معروف بود. پیرمرد شال سبزی به کمر می‌بست و همیشه کلاهی بر سر داشت. در ظرف مسی به دست مسافرانی که چند ساعتی بود از تهران راه افتاده بودند، آب خنک می‌داد تا خستگی‌شان برطرف شود. قهوه‌خانه او پاتوق مسافران تهران به شمیران بود و دیگر هر کسی که یکبار این مسیر را طی کرده بود، او را می‌شناخت و مهربانی و محبتش را به خاطر می‌سپرد که چطور بین مسافران خسته راه می‌رود و از کوزه سفالی در ظرف مسی آب گوارا می‌ریزد و به دست‌شان می‌دهد.» پیرمرد همیشه لبخند بر چهره داشت. مردمدار و خوش برخورد بود. کم‌کم به او لقب سید خندان دادند. خانه سیدخندان هم کمی بالاتر از قهوه‌خانه‌اش بود. حسن شهرت او در این محدوده باعث شد تا نام او باقی بماند.  

  • ساخت‌وساز در دهه ۳۰

باغ و زمین‌های کشاورزی محله سیدخندان از اوایل دهه ۳۰ جای خود را به ساخت خانه داد و نشانی قهوه‌خانه سیدخندان فقط در خاطره‌ قدیمی‌ها ‌ماند. زمانی ادامه می‌دهد: «در زمان گذشته و قبل از اینکه به محله سیدخندان معروف شود، این محدوده را با نام اراضی انتهای داودیه یا اراضی مابین عباس‌آباد و داودیه می‌شناختند. در دهه ۵۰ بزرگراه رسالت از سوی پیمانکاران فرانسوی ساخته و آسفالت می‌شود. پل سید خندان هم در این محدوده ساخته و نامش را از محله می‌گیرد و به پل سیدخندان معروف می‌شود.» 

  • کوچه‌ها و پرنده‌ها

با شکل‌گیری محله سیدخندان، کم‌کم محله‌های کوچک اطراف آن از جمله محله دبستان و محله پالیزی(نیلوفر) نیز شکل گرفت. زمانی می‌گوید: «خیابان جلفا اصلی‌ترین خیابان محله سیدخندان است. برخی می‌گویند نامگذاری این خیابان به دلیل سکونت ارامنه بوده که چندان سندیتی ندارد. نامگذاری نام شهرهای ایران بر خیابان‌های تهران از جمله خیابان کرمان، سمنان، ارومیه و... رایج بوده‌است.» نامگذاری کوچه‌های منشعب از خیابان جلفا منحصربه‌فرد و از نام پرندگان از جمله سیمرغ، عقاب، تیهو و... انتخاب شده‌است. زمانی ادامه می‌دهد: «انشعابی از رودخانه دربند در محله سیدخندان جاری است که از خیابان سیمرغ می‌گذرد و در بخشی از خیابان روباز است و جریان آب قابل تماشاست.» از نقاط قوت محله سیدخندان می‌توان به فرهنگسرای فعال و پویای ارسباران اشاره کرد که برنامه‌های خاص و ویژه‌ای در طول سال برای شهروندان اجرا می‌کند.  

  • همدلی همسایه‌ها

  «الهه خداداد» یکی از ساکنان قدیمی خیابان جلفا که از دهه ۵۰ در این محله سکونت دارد می‌گوید: «معمولاً افرادی که برای مدتی در این محله زندگی می‌کنند دلشان نمی‌خواهد از این محله بروند. زیرا هنوز بین همسایه‌ها همدلی و تعامل هست.» او از قدیم‌های محله این‌طور روایت می‌کند: «یادم است از خیابان جلفا فقط تپه‌های عباس‌آباد پیدا بود. بزرگراه حقانی هم هنوز ساخته نشده‌بود. بعدها ساخت‌وسازها بیشتر شد و حالا به جای فضای سبز و تپه‌های عباس‌آباد فقط ساختمان دیده‌ می‌شود.»

  • خاطره مرحوم مرتضی احمدی از قهوه‌خانه سید خندان 

با تورق کتاب «پرسه در احوالات تهرون و تهرونیا» نوشته «مرتضی احمدی» به خاطره‌ای از او درباره حضورش در قهوه‌خانه سید خندان برمی‌خوریم: «به سید خندان رسیدم، زیادم بدم نَیمَد، رفتم که سری به سید نورانی بزنم و یکی دو تا پیاله ازون چاییای سردمِ معروفش بزنم و یک کمی جون بیگیرم. اما هرچی چش انداختم نه سیدو دیدم نه کلبه عشقشو. تو یه دکه خشت و گلی کوچیک، شاید سه‌متر در سه متر، سالای درازی زندگی می‌کرد. مردی بود قد کوتاه و کمی کپُل، صبور و آروم. همیشه شال کمر و عرق چین سبز به کمرش و رو سرش دیده می‌شد، زیاده‌طلب نبود، زندگیشو همین قّد و همین‌طور که بود دوس داش، تنا زندگی می‌کرد و به تناییش خو گرفته بود، صورت شاد و لبِ خندونش هر آدم عنق و بداخمی رو به وجد می‌آورد. اون سال و زمونا جاده قدیم شمرون خاکی بود با درختای سرسبز و جوبای پر آب، رفت و اومدشم با درشگه و گاری و مال بود. کسایی که بین‌ترون و شمرون بیا برو داشتن هر دفه که به اون نقطه می‌رسیدن سری‌ام به سید می‌زدن. یک کمی کنارش می‌شسن و باهاش چاق سلامتی و با یه اسّکام کمر باریک چایی دبش و دیشلمه نفسی چاق می‌کردن، وقتی‌ام می‌خواسّن اَسّید جداشن دسّشون تو جیبشون می‌رفت و اون بنده خدا رو بی‌نصیب نمی‌ذاشتن، بعضیام که به سلامت و پاکدلی اون اعتقاد داشتن اگه می‌خواسّن سفره نذری بندازن یا گوسبندی قربونی کونن یا هر نیتی که داشتن می‌اومدن پیش سید و با نیت اون این کارو می‌کردن، می‌گفتن نفسش حقّه. پرس‌وجو کردم تا بالاخره بِهِم رسوندن سید در اردیبهشت سال ۱۳۲۳ با نود و یک سال سن روح بزرگش پرواز کرده.»
 

کد خبر 533185

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha