پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۶ - ۱۱:۴۰
۰ نفر

احسان ناظم بکایی: سریال «ساعت شنی» بحث‌انگیزترین سریال این چند وقت تلویزیون بود که به‌خاطر پرداختن متفاوت‌اش به معضلات جامعه، صدای خیلی‌ها را درآورد و با تعدیل فراوان تمام شد و سؤالات زیادی برایمان ایجاد کرد.

ما این سؤالات و انتقادهایی که مخالفان این سریال مطرح می‌کردند – و لزوما دیدگاه مجله نیست - را با احمد رفیع‌زاده- نویسنده سریال- به‌صورت مکتوب در میان گذاشتیم و او هم سرفرصت به سؤالات‌مان به‌طور مکتوب پاسخ داد. چند سؤال هم راجع به سریال «پریدخت»  از او پرسیدیم. نویسنده این سریال هم او بوده که البته اصلا در حد و اندازه‌های ساعت شنی نبود.

 آخرین قسمت هم مثل بقیه سریال دچار تغییر شد؟ پایان قصه عوض شد؟ فقط می‌توانم بگویم که کاش کمی تحمل می‌کردند. کاش روشنایی‌ها  نیز به چشمشان می‌آمد. کاش فشارها کم می‌شد و مسئولین تلویزیون با خیالی آسوده‌تر سریال را نشان می‌دادند. ساعت شنی بهتر از این می‌توانست تاثیری که از آن انتظار می‌رفت را بر جای بگذارد.

  • از این پایان نسبت به پایان اصلی سریال راضی هستید؟

در پایان فیلمنامه و سریال، به‌دنیاآمدن بچه در شکم مهشید، با سرنوشت شخصیت‌های فرعی‌تر سریال گره می‌خورد؛ شخصیت‌‌هایی چون عمه ملوک و مینا و خسروخان. به عبارتی تمام شخصیت‌های تاثیرگذار سریال مانند مهشید سفری را آغاز کرده بودند که می‌بایست به سرانجام می‌رسید.

 بااین‌حال، هرکدام از این سفرها شکل خودش را داشت و دست آخر اگر فرایند زایش در نزد مهشید بیشتر به شکلی عینی تاکید داشت، نزد شخصیت‌های دیگر به شکلی دیگر نمود پیدا می‌کرد.

با این حال، پایان سریال تاکید بر به‌دنیاآمدن آن بچه و آرزوهای مهشید داشت. او بچه ماهرخ را به دنیا آورده بود و نگران آینده او بود و رؤیای سرخوشانه آخر فیلم از ختم‌به‌خیرشدن عاقبت اطرافیان او، همان‌قدر که بر ناکامی آرزوهای او تاکید می‌کرد، تداعی آرزومندی دنیایی بود که مهشید برای کودک ماهرخ آرزو می‌کرد.

  • آن اتفاقی که قبل از پخش فکر می‌کردید با نمایش ساعت شنی بیفتد، همان اتفاق افتاد یا کمتر یا بیشتر از حد انتظارتان بود؟

از همان ابتدا به تاثیرگذاری قصه و سریال واقف بودیم و فقط حواشی و فشارهای مربوط به پخش کار- آن‌ هم به این مقدار- برایمان غیرمنتظره بود.

  • در برابر این حرف مخالفان ساعت شنی که می‌گویند این سریال مبتذل بوده، چه دفاعی دارید؟

نمی‌دانم... وقتی سریالی که با هدفی دردمندانه و با سختی و بدون ریخت و پاش ساخته شده، این‌گونه مبتذل نامیده می‌شود، حتما قرار است قصه‌های بی‌بو و خاصیت و از سر شکم‌سیری، آثار فاخر ما محسوب شوند!

  • از بین واکنش مسئولان مختلف (چه مثبت و چه منفی) کدام‌یک برایتان جالب‌تر بود؟

واکنش آقای ضرغامی که با وجود فشار و تعدیلاتی که روی سریال انجام شد، تا آخر پشت پخش سریال ایستادند برایم دلپذیر بود. حتی شنیدم که در بعضی موارد خودشان به قصه نقد داشتند و با این حال نمی‌خواستند مانند خیلی‌ها چشم به روشنایی‌ها و وجوه مثبت محتوایی کار ببندند.

 از طرفی وا اسفا و مرثیه خوانی بعضی افراد مسئول و غیرمسئول که هر تهمتی دلشان خواست به سازندگان سریال نسبت دادند نیز برایم جالب بود؛ گفتند ابتذال و سیاه نمایی و نگفتند صراحت در بیان.

موضوع جامعه بود و هدف، پردازش معضل‌ها و نمایش تهدیدهای جامعه به شکل تهدید بود، نه چیزی بی‌رمق و خوشایند که به جای تلخی و شفابخشی و تاثیرگذاری، بیشتر به مسکنی دروغین شبیه باشد. آنچه سیاه نمایی خوانده شد تاکید قصه و سریال بر نمایش واقعی تهدیدها بود، نه نمایش پاکیزه‌ای از بزه که به جای دافعه، مخاطب را ترغیب کند.

در ساعت شنی مخاطب با اثری هشداردهنده روبه‌رو بود که تهدید را تهدید نشان داده بود و این با اهداف تعریف شده سریال برای اثربخشی، بیشتر جور بود.  خانواده‌ها با این موضوعات در ارتباطند و صفحه حوادث روزنامه‌ها و خبرهایی که از سطح جامعه در رسانه‌ها مطرح می‌شود، همه مؤید همین موضوع‌اند. در ساعت شنی فقط شیوه طرح مسائل و معضلات تغییر کرده و مخاطب این بار در روند یک سریال با آن روبه‌رو شده و شاید همین بعضی‌ها را کمی غافلگیر کرده.

 طرح این‌گونه مسائل و معضلات فردی و اجتماعی، هم هشدار است و هم فرهنگ‌سازی و این مهم وقتی محقق می‌شود که این تهدیدها با وجود تلخی موجود در آن نشان داده شود. با این حال، نمایش این تهدیدها در کنار پرداختن به نقاط اطمینان‌بخش و قابل اتکا، بیشتر معنای خود را پیدا می‌کرد که متاسفانه این مهم از منظر منتقدان محتوایی قصه و سریال دور مانده بود؛ شاید به خاطر همین نیز مسئله رحم جایگزین و گویش و لحن و زبان بعضی شخصیت‌ها که برخاسته از جامعه بودند، این‌گونه مورد هدف قرار گرفته شد.

  • فکر نمی‌کنید پخش یک شب در میان سریال در میزان بالای این حساسیت مؤثر بود؟ پخش هفتگی برای سالم‌ماندن ساعت شنی بهتر نبود؟

مطمئنا از حساسیت‌ها و ضرب قصه و سریال می‌کاست و معتقدم این، مانع دیده‌شدن سریال هم نمی‌شد و شاید مخاطب را با تعقل بیشتری به پای گیرنده‌ها فرامی‌خواند.

  • اصلا وقتی داشتید فیلمنامه را می‌نوشتید با چه جراتی این همه خط قرمز را در یک کار تلویزیونی آوردید؟

در اینجا بحث جرات و جسارت مطرح نیست؛ مسئله رابطه انسان با جامعه بود که مخاطب قبل از پرداخت من نویسنده و بهرامیان فیلمساز، آن را درک کرده بود و تو نمی‌توانستی به او دروغ بگویی. قصه از میان جامعه‌ای برآمده بود که مخاطب در آن زندگی می‌کرد و فقط کافی بود واقعیت را در برابر دیدگان او بگذاری. هر چقدر هم بخواهیم به آن برچسب خط قرمز و سیاه‌نمایی و چه و چه و چه بزنیم، این واقعیت، وجود داشت و دارد.

  • گذاشتن این همه ناهنجاری  در یک سریال ،کار درستی بود؟ فکر نمی‌کنید اگر تعداد این معضلات کمتر بود، ساعت شنی متحمل این همه فشار نمی‌شد؟

تا وقتی که خواسته و ناخواسته به روشنایی‌های قصه بی‌توجهی می‌کردیم، این ناهنجاری‌ها به هر تعداد که منظور شماست، باز فشارها را در پی داشت. هیچ‌کس نخواست به نقاط اطمینان بخش قصه اشاره کند. مهم‌ترین نقاط اطمینان بخش قصه، تاکید بر وجوه مادرانه شخصیت‌های متعدد قصه بود. در واقع، از روزی که قصه طراحی می‌شد، هدف نهایی مشخص بود؛ معضلات زنان و کودکان در خانواده و جامعه.

 این در حالی بود که همگی در یک مورد نقطه نظر واحدی داشتیم و آن پردازش معضلات و ارتباط آن با بحران مادری بود. باید به زنانی فکر می‌کردیم که به طریقی از مادران خود(مهتاب) و چه بسا از مادری‌کردن فرار می‌کردند (مینا) یا اینکه تمام سعی‌شان مصروف اثبات مادری خود بود (ماهرخ). درواقع، تیم به این نتیجه رسیده بود که بیشتر معضلات مربوط به زنان با سرکوب‌شدن احساس مادرانه در آنان مرتبط است.

 بنابراین تصمیم گرفته شد که به این خلأ اساسی در نزد زنان توجه ویژه شود و با بازیابی این وجوه مادرانه در نزد قهرمانان قصه، به سرانجام مطلوب برسیم. در حقیقت، همین باور سبب شد علاوه بر قصه‌های فرعی مرتبط با معضلات زنان، قصه اصلی سریال (پرداختن به موضوع رحم جایگزین) نیز به این خلأ به شکل آشکار اشاره داشته باشد.

 آنچه اهمیت داشت، خارج از جنبه‌های نفی و اثباتی این موضوع بود؛ قرار نبود با قید پرداختن به معضلات در هر سطح و طبقه‌ای، از یک راه‌حل دفاع کند بلکه قصه خود را ملزم می‌دانست تنها از قید وجوه مادرانه دفاع کند. این‌گونه بود که سریال برمبنای خلأ وجوه مادرانه شکل گرفت.

  • این حرف‌ها درست، ولی چرا یک خانواده نرمال در سریال وجود ندارد؟

بستگی دارد خانواده نرمال را چطور معنا کنیم. تمام خانواده‌ها اگر نه همیشه، در مقاطعی از زندگی‌شان با یک تصمیم‌گیری نادرست دستخوش فراز و نشیب می‌شوند. زهره خانم نماینده همین افراد است و مشکل ندارد و بیشتر مشکل‌گشاست و خودخواسته در خانه‌اش را به روی افراد مشکل‌دار گشوده نگه داشته.

  • اصلا چرا یک شخصیت بدون مشکل نداریم؟

چرا نداریم؟... خیلی از شخصیت‌های ما گرفتار وضعیتی هستند که دیگران به‌وجود آورده‌اند و قرار نیست خود منشأ مشکل باشند. کجای قصه زهره‌خانم به این وضعیت عمومی دامن می‌زند؟ کجای کار امیرعلی این وضعیت را پیچیده‌تر می‌کند و مگر رفتار و منش او تنها مبتنی بر هشداردادن به دیگران نیست؟ یا حتی حامد و مش‌دریا غیر از کمک به دیگران، کی به این وضعیت بغرنج دامن می‌زنند؟ من مشکل را در کسی می‌بینم که بخواهد بر این گره کور تراژدی وضعیت، گره‌ای دیگر بزند.

  • لحن بعضی دیالوگ‌های سریال چطور؟ بی پروا نبود؟ نمی‌شد آن دیالوگ‌ها را کمی تلطیف کرد؟

بستر قصه، جامعه بود و خانواده معضل‌خیز. وقتی بزه موضوعیت پیدا می‌کند، باید آن را در رابطه با فرد و خانواده و جامعه تعریف کنیم و زبان فرد هم در چهارچوب همین خانواده و جامعه و فرهنگ و بستر معضل تعریف می‌شود. مشکل منتقدان بر سر زبان شخصیت‌های برخاسته از جامعه بود و خودشان بهتر می‌دانستند که زبان افرادی از این دست در جامعه، رک و صریح و گزنده است؛ زبانی گستاخانه و بی‌پرده که قرار نیست یکی به نعل بکوبد و یکی به میخ.

شخصیت‌های برآمده از این جامعه مانند مینا و فتحی و قناری نمی‌توانند زبانی پاکیزه، دو پهلو و کنایه‌آمیز مانند آنچه خسروخان بر زبان جاری می‌کند، داشته باشند؛ همان‌طور که زبان پدر ماهرخ با پدر مهشید متفاوت است و زبان مینا نیز با مهشید و ماهرخ. قصه و روایت و در نهایت، اثر، وفادار به این زبان بود؛ چرا که وقتی ظاهر شخصیت‌های فیلمنامه به سبب محدودیت نمایش شبیه هم است، بایستی با دنیاها و موقعیت‌ها و رفتارها و زبانشان از هم تمیز داده شوند.

 شخصیت‌های متن و صاحبان نقش به قدر کافی خلع سلاح هستند و به هم شبیه؛ نباید  دست‌وبال آنها را می‌بستیم که زیان پاکیزه حرف‌زدن زنی سرکش و نااهل چون مینا، خطرش بیش از بیان واژه‌های محدود و گستاخانه توسط اوست؛ زبانی که با وجود مخاطبان پرشمار سریال، هیچ واژه و تکیه‌کلامی را به جامعه عرضه نکرد و میان مردم آن را رواج نداد چرا که واژه‌ها و لحن و زبان از خود جامعه به درون قصه راه یافته بود و امانتی بود که باید پس داده می‌شد.

  • حالا که بازخوردها را دیدید، اگر بخواهید دوباره ساعت شنی را بنویسید، همین‌طور می‌نویسید؟

سعی می‌کردم بهرامیان و تهیه‌کننده را مجاب کنم که از قیدش بگذرند.

  • فکر می‌کنید ساعت شنی می‌توانست به طور کامل پخش شود؟

نه اینکه می‌توانست کامل پخش شود بلکه باید کامل پخش می‌شد. از کی تا حالا حذف و تعدیل، منطق محسوب می‌شود؟ اگر به این روند اعتقاد داشتیم، من و شما نباید هیچ‌وقت قلم دست می‌گرفتیم.

  • از حمایت تلویزیون، چقدر راضی هستید؟

راضی هستم و امیدوارم این وسعت دید مسئولان تلویزیون در سطح کلان مدیریت فرهنگی کشور عمومیت پیدا کند، نه اینکه این فشارها کاری کنند که از وسعت همین نگاه حمایتی هم کم شود.

  • وسط‌های پخش سریال نمی‌‌ترسیدید سریال توقیف شود و دیگر پخش نشود؟

بعضی وقت‌ها فکر می‌کردم که اگر جلوی پخش را بگیرند، بهتر از این‌گونه پخش‌شدن است.
 با این تجربه، باز هم سراغ نوشتن فیلمنامه اجتماعی( مثل ساعت شنی) خواهید رفت؟
این موضوع تنها به من بستگی ندارد؛ به‌خصوص در تلویزیون به خواست جمعی یک عده برمی‌گردد؛ به مدیر و تهیه‌کننده و کارگردان. با این حال در سینما این اراده فردی وجود دارد. در سینما کاری به اراده جمعی ندارم و هرگاه نیازی احساس کنم سری به خیابان‌ها و کوچه‌پس‌کوچه‌های شهر خواهم زد.

کد خبر 44179

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز