شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۶ - ۱۰:۰۳
۰ نفر

مجید مهرابی دلجو: شاید در هیچ دولتی، وزارت علوم به اندازه‌ای که در ۲‌ دولت روحانی دچار چالش شده است، درگیر این همه مشکلات نبوده.

دکتر هادی خانیکی، استاد دانشگاه علامه طباطبائی

امسال هم حسن روحاني، رئيس‌جمهور در شرايطي براي مراسم آغازين سال تحصيلي به دانشگاه تهران رفت و سخنراني كرد كه دانشجويان همچنان بي‌وزير بودند. اما روحاني در دانشگاه تهران از دانشجويان و نهاد دانشگاه مطالباتي داشت؛‌ او از دانشگاهيان خواست كه از انفعال خارج شوند و دولت را در حل مشكلات جامعه كمك كنند. رئيس‌جمهور حتما مي‌دانست كه يكي از اصلي‌ترين پايگاه‌هاي حامي‌اش دانشگاه و دانشجوست. اما در مقابل، دانشگاه هم مطالباتي از دولت دارد؛ مطالباتي كه شايد در 4سال گذشته به آن پاسخ مناسبي داده نشده است. در چنين شرايطي اين سؤال پيش مي‌آيد كه آيا اعتماد متقابل بين دانشگاه و دولت همچنان برقرار است؟

دكتر هادي خانيكي، استاد دانشگاه علامه طباطبائي معتقد است كه زمينه اين اعتماد فراهم است اما براي به فعليت رسيدن الزاماتي دارد. گفت‌وگوي ما با او را كه بيشتر به نسبت بين دولت‌ها و دانشگاه مي‌پردازد بخوانيد:

  • قبل از اينكه به اين مصاحبه بيايم خبري را در يكي از كانال‌هاي تلگرامي ديدم با اين مضمون كه شخصي كه مدعي جانبازي در دوران دفاع‌مقدس بوده، ‌براي دريافت درصد جانبازي خودش، 55روز مقابل دفتر كميسيون پزشكي بنياد شهيد تحصن كرده بود. چيزي كه در حاشيه اين خبر توجهم را جلب مي‌كرد اين بود كه اين شخص نه از رسانه‌ها بلكه از دانشجويان خواسته بود كه زبان او براي رساندن صدايش به گوش مسئولان باشند. سؤال اين است كه آيا دانشگاه همچنان «صداي جامعه» است؟

بله، به‌نظر من اين انتظار از دانشگاه وجود دارد و اين نقش‌ها همچنان به‌عهده دانشگاه و دانشگاهيان سپرده شده است. ما در تحليل كنشگري سياسي و اجتماعي معمولا 2سطح از كنشگران را در جامعه مدنظر داريم؛ سطح اول همان گروه‌هاي مرجع و سازندگان افكار عمومي هستند. آنها نخستين گروهي هستند كه در معرض انتظارات، تغييرات و اصلاحات قرار مي‌گيرند. سطح دوم عامه‌اي هستند كه تحت‌تأثير اين گروه‌هاي مرجع دست به اقدام مي‌زنند. تاريخ تحولات دانشگاه در ايران نشان مي‌دهد كه دانشگاه به‌عنوان يك نهاد مرجع بوده و به‌نظر من هنوز هم هست. به‌رغم اينكه نهاد دانشگاه در ايران متحول شده و از دانشگاه‌هاي نخبه گرا به دانشگاه‌هاي عمومي تبديل شده است اما آن نقش «صداي جامعه» بودن براي دانشگاه باقي‌مانده است؛ مثلا تحليل پديده انقلاب اسلامي بدون نقش دانشگاه و دانشجويان تحليل ناقصي است. حتي تحليل ايجاد و شكل‌گيري نهادهاي جديد سياسي، يعني شكل‌گيري نهاد دولت ، چه در مرحله‌اي كه جمهوري اسلامي برپا مي‌شود و چه در مرحله‌اي كه جمهوري اسلامي مجبور است براي تثبيت خود اقداماتي مثل مبارزه با ترور و تروريسم و دفاع از خاك كشور در دوران دفاع‌مقدس انجام دهد بدون توجه به نقش دانشجو و دانشگاه باز تحليل ناقصي است. مگر مي‌شود جبهه جنگ را بدون دانشگاهيان و نهادهايي كه پشتوانه جنگ مي‌شدند درنظر گرفت؟! در تشكيل دولت‌ها هم نقش دانشگاه و دانشجو را نبايد ناديده گرفت. وقتي كه جنبش اصلاحات شكل مي‌گيرد دوباره مي‌بينيم كنشگران اصلي در مكان‌هايي كه اين جريان شكل مي‌گيرد‌. دانشجويان هستند. بنابراين دانشجويان و دانشگاهيان جزو گروه‌هاي مرجع در ايران بوده و هستند. همين انتخابات اخير رياست‌جمهوري سال‌هاي 92 و 96 را درنظر بگيريد. محركه ستادهاي انتخاباتي روحاني و كساني كه در پيروزي آقاي روحاني تأثير‌گذار بوده‌اند، دانشجويان هستند؛ يعني به اين اعتبار دانشگاه صداي بخش‌هايي از جامعه است كه شايد به‌صورت رسمي هم شنيده نشده يا شنيده نمي‌شود، لذا دانشگاه صداي مدني جامعه است.

  • خيلي گذرا به نقش دانشگاهيان در تحولات انقلاب، نقش دانشگاه در تثبيت انقلاب، نقش دانشجويان در دفاع مقدس و بالاخره تأثيري كه دانشگاه در فعاليت‌هاي سياسي داشت اشاره كرديد. اگر بخواهيم 3 مقطع براي جنبش دانشجويي بعد از انقلاب درنظر بگيريم شايد مقطع اول را بايد در امتداد جنبش دانشجويي قبل از انقلاب به پس از انقلاب ديد. اين مقطع با تسخير لانه جاسوسي و تعطيلي دانشگاه‌ها تمام مي‌شود. مقطع دوم زماني است كه شما از آن به‌عنوان ضرورت تثبيت انقلاب ياد كرديد؛ جايي كه بحث مبارزه با ترور و تروريسم مطرح است، مسئله جنگ مطرح است و كشور نيازبه صداي واحد دارد. در اين دوران، جنبش دانشجويي و دانشگاه صداي متكثري نداشت. دوره بعدي زماني بود كه دولت اصلاحات روي كار آمد و ما صداهاي متكثري از دانشگاه مي‌شنيديم. دولت نهم و دهم ادامه تكثر صداي دانشجو نبود؛ تكصدايي هم نبود و شكل مشخصي نمي‌توان براي جنبش دانشجويي تعريف كرد. اين ويژگي 4سال بعد از دولت روحاني همچنان ادامه دارد، آيا وارد مرحله چهارمي از جنبش دانشجويي شده‌ايم؟

سؤالي كه مطرح كرديد در واقع سؤالي جامع و چند ساحتي است به‌خاطر اينكه وقتي ما از جنبش دانشجويي حرف مي‌زنيم، به‌طور خاص ميزان مشاركت سياسي دانشجويان را مدنظر قرار مي‌دهيم، تا بقيه جنبه‌ها مثل جنبه اجتماعي و فرهنگي اين جنبش را. وقتي از نسبت دولت‌ها و حكومت‌ها با دانشگاه‌ها حرف مي‌زنيم مشخصا از رابطه سياسي بين نهاد قدرت و نهاد علم صحبت كرده‌ايم و اينكه در دانشگاه كدام بخش سياسي‌تر است. طبيعتا دانشجويان نسبت به بدنه علمي دانشگاه، اعضاي هيأت علمي و نسبت به ساختار اداري و كاركنانش كنشگري سياسي بيشتري دارند. بازهم همانطور كه در سؤال شما بود منظور از سياست‌ورزي دانشجويان، نسبت و رابطه‌اي است كه دانشجويان با دولت‌ها دارند؛ يعني در اين چارچوب بايد به سؤالاتي از اين قبيل كه دانشجويان چقدر همدلانه با دولت مستقر برخورد مي‌كنند؟ چقدر انتقادي برخورد مي‌كنند؟ چقدر اعتراضي برخورد مي‌كنند؟ و نظاير اينها پاسخ داد. به‌نظر من چيزي كه خيلي ساده مي‌شود گفت اين است كه ما امروز با يك نهاد دانشگاه تغيير شكل يافته نسبت به گذشته مواجه هستيم. منظورم از تغيير شكل يافته، هم تغيير شكل كمي است و هم تغيير شكل كيفي. بالاخره دانشگاه گسترش پيدا كرده و وقتي كه از دانشگاه حرف مي‌زنيم، ديگر مثل گذشته نيست كه از راننده تاكسي بپرسيم دانشگاه كجاست و ما را به خيابان انقلاب و دانشگاه تهران ببرد. دانشگاه ديگر فقط دانشگاه تهران نيست. ما امروز شبكه دانشگاهي آزاد را مي‌بينيم، شبكه دانشگاهي پيام نور را داريم، شبكه دانشگاهي علمي - كاربردي را مي‌بينيم. شبكه دانشگاهي در ايران اينقدر گسترش پيدا كرده است كه من همين امسال شنيدم آمار دانشجوهاي ما در دوره كارشناسي بين 4ميليون و 200هزار تا 4ميليون و 300هزار نفر است. اين رقم را وقتي نسبت به كل جمعيت كشور درنظر بگيريم رقم بالايي است. وقتي دانشگاه تا اين حد گستردگي پيدا مي‌كند بايد اعتراف كنيم كه از دانشگاه‌هاي نوع اول عبور كرده‌‌ايم؛ يعني دانشگاه‌هاي نخبه‌پرور كه ماموريت‌هاي خيلي كلاسيك و شناخته‌شده‌اي مثل آموزش و پژوهش برايشان تعريف مي‌شد. ما از اين نوع دانشگاه‌ها عبور كرده و به دانشگاه‌هايي با تقاضاي انبوه رسيده‌ايم؛ يعني دانشگاه‌هايي كه دسترسي به آموزش عالي را حق عمومي مي‌دانند. آموزش عالي را معبري مي‌دانند براي زندگي خوب، براي ازدواج، براي پيدا كردن شغل و منزلت اجتماعي. موج قبلي دانشگاه با جنبش‌هاي اجتماعي مواجه بود كه در ايران، اين دانشگاه خيلي شناخته شده‌تر بود؛ دانشگاهي كه بيشتر، كانون جنبش‌هاي دانشجويي، توسعه دانشجويي، هويت‌بخشي، اجتماعي‌شدن، سياسي‌شدن و... بود. مثلا امثال من به محض ورود به دانشگاه تشخصي سياسي هم پيدا مي‌كردند و مثل همان گروه‌هاي مرجع كه ابتدا ذكرش رفت، نقش‌آفرين بودند. بعد، موج جديدي به دانشگاه رسيد كه دانشگاه را با مقتضيات كار و صنعت و دنياي كسب و كار تعريف مي‌كرد؛ در واقع ارزشيابي و اثرگذاري دانشگاه در اين است كه چقدر نيرو مي‌تواند براي بازار كار تربيت كند يا كساني كه وارد دانشگاه مي‌شوند چقدر توانمندي براي كسب‌وكار پيدا مي‌كنند. موج ديگري از دانشگاه‌ها همان دانشگاه‌هايي هستند كه با شبكه‌هاي اجتماعي، جامعه اطلاعاتي و ‌تحولات فراصنعتي روبه‌رو هستند و در حقيقت دانشگاه نهادي ناآرام شده است؛ نهادي شده است مستمرا در معرض تغيير، چالش و قرار گرفتن در معرض آشوب‌هاي جهاني. نهادي شده كه تحول مفهومي و پارادايمي پيدا كرده است. حالا اگر از من بپرسيد در ايران چه اتفاقي افتاده است بايد بگويم ما با نهاد دانشگاهي در ايران مواجه هستيم با تمام نقش‌هاي متداخل؛ يعني ما در هر لحظه همه انواع دانشگاه را در يك دانشگاه مي‌بينيم. طبيعتا دانشجويي كه وارد دانشگاه مي‌شود با همه اين نقش‌هاي متنوع مواجه است. از يك طرف انتظار مي‌رود كه جزو نخبگان جامعه باشد و از طرف ديگر دنبال نان و غم نان است. از يك طرف بايد دائما در مواجهه با فضاي مجازي و شبكه مجازي خودش را تست كند. اين نقش‌هاي متداخل، دانشجوي كنشگر سياسي يا جريان دانشجويي كنشگر سياسي را هم بي‌تغيير نگذاشته است. به تبع آن رابطه دانشجو و نهاد دانشگاه هم با خود دولت تغيير يافته است. اساسا كنشگري سياسي كه در جريان‌هاي دانشجويي مي‌بينيم امروز به نسبت گذشته خيلي تفاوت پيدا كرده است. شما اگر بخواهيد كمي برخورد كنيد و شاخصتان اين باشد كه چه تعداد از دانشجويان در نهادها و تشكل‌هايي كه نقش سياسي دارند عضويت پيدا كرده‌اند - اعم از آنهايي كه حامي دولت هستند يا آنهايي كه منتقد دولت - مي‌گويم اولا اينها امروز از نظر كميت كمترين تعداد را دارند، به‌خاطر اينكه اكثريت دانشجويان ظاهرا درگير اين مسائل نيستند. آيا اينها كه ظاهرا درگير مسائل سياسي نيستند، بي‌تفاوت هم هستند؟ به‌نظرم نه! بي‌تفاوت نيستند. شايد بشود گفت نوعي عدم‌مشاركت انتقادي و اعتراضي وجه قالب اين رفتار باشد. درست است كه شكل اين رفتار عدم‌مشاركت است اما مضمون سياسي دارد و به همين دليل هم در آن تعريف‌هاي جنبشي كه شما گفتيد قرار مي‌گيرد.

  • اين عدم‌مشاركت در دولت‌هاي نهم و دهم بيشتر خودش را نشان مي‌دهد؟

بله، در آن دوره بيشتر خودش را نشان داد.

  • چرا؟

براي اينكه در آن دوره كنشگري سياسي پرهزينه‌تر بود. نكته‌اي كه وجود دارد اين است كه توازني بين تمايل‌هاي سياسي دانشجويان، نهادها و تشكل‌هايي كه دانشجويان دارند، وجود ندارد؛ مثلا براساس تحقيقاتي كه انجام گرفته است مي‌بينيم اكثريت دانشجويان و دانشگاهيان در انتخابات به نفع دكتر روحاني وارد فعاليت شده‌اند. ولي آيا مي‌توانيم بگوييم كه اين تشكل‌‎هاي دانشجويي كه نماد جنبش دانشجويي به تعريف خودشان هستند از قدرت عمل رسمي برابري در دانشگاه‌ها نسبت به جريان رقيب برخوردارند؟ من مي‌گويم نه. مي‌گويم اينها در رتبه‌بندي سياسي محدوديت دارند و خيلي جاها نمي‌توانند فعاليت سياسي‌شان را انجام بدهند و در خيلي مواقع كار سياسي‌شان پرهزينه است. بنابراين بايد براي تحليل مشاركت و كنشگري دانشجويي، سطوح ديگر فعاليت‌هاي دانشجويي را هم ديد؛ يعني علاوه بر فعاليت سياسي، فعاليت‌هاي فرهنگي، علمي، هنري، صنفي، اجتماعي و حتي ورزشي را هم بايد ديد. آيا اين فعاليت‌ها مضمون و برآيند سياسي هم دارد؟ به‌نظر من دارد. نه اينكه دانشجويان زيركانه در دل كار هنري كار سياسي انجام بدهند نه، آنها كار ادبي و هنري انجام مي‌دهند اما همان كار هنري و ادبي و فرهنگي در آرايش سياسي امروز جامعه ما كه يك‌طرفش دولت و طرف ديگرش منتقد و مخالف دولت است معناي سياسي پيدا مي‌كند، براي اينكه وقتي تشكل دانشجويي مي‌خواهد كار هنري انجام بدهد، ‌دولت بايد مجوز اين كار را بدهد اما جريان‌هايي هستند كه با صدور اين مجوز مخالفت مي‌كنند. پس اين پديده يك پديده سياسي تلقي مي‌شود يا خيلي شناخته شده‌تر، اين است كه بگوييم جنبش دانشجويي در ايران يك جنبش چندوجهي است؛ يعني هم وجه اجتماعي دارد، هم وجه سياسي، هم وجه علمي و هم وجه صنفي. يك مثال روشن مي‌زنم: اگر امروز به‌دنبال مسئله اصلي نهاد دانشگاه باشيم، به‌نظر من اگر نگوييم اصلي‌ترين مسئله ،يكي از مسائل اصلي نهاد دانشگاه در ايران مسئله كيفيت و دفاع از كيفيت علمي است، مبارزه با فساد است، مبارزه با تقلب است، مبارزه با بي‌نظمي و گريز از قانون است. دفاع از كيفيت يك امر سياسي تلقي مي‌شود اما وجوه ديگري هم دارد. از دل دفاع از كيفيت، استقلال علمي و استقلال نهاد دانشگاه برمي‌آيد. از دل دفاع از كيفيت، رعايت سلسله مراتب و نظم علمي در مي‌آيد. لذا دانشگاه نمي‌تواند غيرسياسي باشد، نمي‌تواند نسبت به مسائل پيرامونش بي‌تفاوت باشد. من قبلا هم گفته‌ام كه دانشگاه سياست‌گريز و دانشگاه سياست‌زده به يك نسبت از نظم و انضباط علمي دور هستند. به زور غيرسياسي شدن و به زور سياسي‌شدن يك نتيجه دارد.

  • دولت‌ها در سياست‌گريزي يا سياست‌ورزي دانشگاه چقدر نقش دارند؟ آيا در اين معادله، دانشگاه را بايد يك نهاد مستقل درنظر بگيريم كه خود، حد و حدود سياست‌ورزي‌اش را تعيين مي‌كند يا نهادي كه سياست‌ورزي و سياست گريزي‌اش را دولت‌هاي مستقر تعيين مي‌كنند؟

پاسخ هر دو بخش سؤالتان مثبت است. دانشگاه ،هم نهاد مستقل است و هم دولت‌ها در آن نقش دارند. اين سؤال شما درون همان اصطلاح بزرگ‌تر توسعه و نسبت بين توسعه سياسي و بقيه ابعاد توسعه ازجمله توسعه علمي تعريف مي‌شود؛ يعني دولت‌هاي توسعه‌گرا دولت‌هايي هستند كه به توانمندي نهادهاي موجود، چه نهادهاي دولتي و چه نهادهاي غيردولتي كمك مي‌كنند. دولت توسعه‌گرا حتما از قوت و قدرت گرفتن جامعه مدني استقبال مي‌كند. آن دولتي تمركز‌گراست كه سعي مي‌كند دانشگاه را هم به همان سبكي كه قدرت سياسي مي‌پذيرد بازتعريف كند.

دانشگاه در طول تجربه‌هاي تاريخي به نتايجي رسيده است. براساس اين تجربه‌ها به اين نتيجه رسيده كه اگر دانشجوي فعال كنشگر داشته باشيم، به اين اعتبار است كه دولت‌ها فضايي را براي كنشگري علمي و همانطور كه گفتم بالا رفتن كيفيت فراهم كرده اند، از دل اين اتفاق، فعاليت سياسي هم بيرون مي‌آيد. سياسي شدن زيادي يا زيادي غيرسياسي‌شدن پديده‌اي ناشي از عدم‌توازن است. آن عدم‌توازن چه زماني شكل مي‌گيرد؟ وقتي كه مداخله بيش از اندازه شكل مي‌گيرد و وقتي كه فرهنگ رسمي دانشگاه با فرهنگي غيررسمي‌اش متفاوت مي‌شود.

  • براساس اين تعريفي كه از مداخله كرديد، مي‌توان گفت كه در دوره 8ساله دولت نهم و دهم به‌خاطر مداخله نامتعارف دولت در عزل و نصب‌هاي دانشگاهي، دانشگاه بيش از حد سياسي بود و در دولت اصلاحات كمتر؟

اگر اين دوران اخير را مدنظر بگيريم در دوران اصلاحات دانشگاه به مفهوم درست كلمه سياسي‌تر است. اينكه ما نوع خاصي از سياست‌ورزي را به دانشگاه تحميل كنيم و دانشگاه را فقط و فقط دنباله‌رو سياست‌هاي دولت كنيم- اعم از دانشجو يا استادش را- آن دانشگاه، ديگر دانشگاه كنشگر سياسي نيست. به اين اعتبار چون در دولت اصلاحات نسبت به دولت اصولگراي بعدي شرايط آزادتر و مشاركت‌جويانه‌تر و رقابتي‌تر بود‌، دانشگاه سرزنده‌تر و زبان‌آورتر بود. البته دانشگاه انتقادي هم بود. يكي از فشرده‌ترين تعاريفي كه براي دانشگاه وجود دارد اين است كه مي‌گويند دانشگاه عقل نقاد جامعه است. به ميزاني كه دانشگاه به عقل نقاد نزديك مي‌شود، هم در كنشگري علمي - يعني در جايي كه آموزش مي‌دهد و مناسبت علمي دارد- و هم در جايي كه كنشگري فرهنگي و مدني دارد، نشانه‌هاي سرزندگي و حيات به جامعه صادر مي‌كند. در آن سو انفعال و نظاره‌گري، هم علامت بيماري در خود دانشگاه است و هم علامت بيماري و ركود در جامعه.

  • وزارت علوم ما در ظاهر وزارتخانه‌اي است كه در چارچوب تعاريف وزارتخانه‌هاي سياسي نمي‌گنجد. مثل وزارت كشور، وزارت خارجه يا وزارت اطلاعات نيست. اما اين وزارتخانه به جرأت يكي از پرچالش‌ترين وزارتخانه‌هاي دولت روحاني در دولت يازدهم و البته دولت دوازدهم است. وزير اين وزارتخانه در دولت‌هاي يازدهم و دوازدهم ديرتر از همه وزيران معرفي شد، در دولت يازدهم وزير اين وزارتخانه استيضاح شد؛ چرا وزارت علوم ،سياسي شده است؟

دليلش شايد اين باشد كه جامعه پذيرفته است كنشگران فعال ما دانشجويان هستند. آنها هستند كه به دلايل مختلف اجتماعي، فرهنگي و سياسي مي‌توانند رسانه باشند و فعاليت كنند. بالاخره نهاد دانشگاه در كشور ما ضعف نهادهاي ديگر مدني را به دوش مي‌كشد. ضعف يا عدم‌رشد نهادهاي مدني اعم از احزاب و تشكل‌ها و پاتوق‌ها بار دانشگاه را سنگين كرده است. اگر احزاب بتوانند كار خودشان را انجام دهند بار دانشگاه سبك‌تر مي‌شود. دانشگاه امروز اضافه بار دارد. آقاي فرجي دانا كه از سوي مجلس وقت هم استيضاح شد، پشت سر خود در دانشگاه يك سرمايه اجتماعي به جا گذاشت چون از هويت دانشگاه و دانشجو دفاع مي‌كرد. او حرف سياسي نمي‌زد اما تأكيد مي‌كرد كه در برابر قوانين علمي نبايد كوتاه آمد؛ دانشگاه بايد از چندپارگي نجات پيدا كند. با يك نظام اجرايي پاره‌پاره شده نمي‌شود دانشگاه را احيا كرد. نتيجه‌اي كه گرفته شد اين بود كه همين اقتضاي علمي و حرف علمي به ارزيابي سياسي موافقان و مخالفان دانشگاه تبديل شد. به‌نظر من دولت يازدهم كوشيد كه كيفيت علمي را به دانشگاه بازگرداند، ‌كوشيد كه با فساد علمي و تقلب، به‌خصوص در مدارك و مدارج علمي مبارزه كند، تلاش كرد روند توليد علم را فارغ از تبليغاتش با مشاركت خود دانشگاهيان و اساتيد و محققان بالا ببرد، اما اگر نگاه كنيد اتفاقا اين تلاش‌ها سياسي ديده شد. دولت كوشيد تا‌يك دانشگاه آرام و باثبات مبتني بر مناسبات علمي ايجاد شود؛ يعني دانشگاه را براي همه دانشگاهيان مي‌خواست نه براي عده‌اي معدود. حق دريافت شايستگي علمي را براي همه مي‌دانست. پديده‌اي مثل دانشجويان ستاره‌دار كه در دولت احمدي‌نژاد به‌وجود آمده بود چگونه پديده‌اي بود؟ دانشجويان ستاره‌دار كه امتياز ويژه‌اي نمي‌خواستند. مي‌گفتند ما با رتبه‌هاي خوبي قبول شده‌ايم اما ما را ثبت‌نام نمي‌كنند. اين كنش‌ها، كنش‌هاي سياسي نبود اما سياسي فهميده مي‌شد و سياسي برخورد مي‌شد. الان هم به‌نظرم همين‌گونه است، كنش‌هاي علمي تفسير سياسي پيدا مي‌كنند.

  • يعني معتقديد جرياني از كنش‌هاي علمي دولت در دانشگاه احساس خطر مي‌كرد؟

درست است. وقتي كه در يك جامعه توسعه علمي رخ‌دهد توسعه سياسي را هم به‌دنبال خودش دارد. عقلانيت رشد مي‌كند، گفت‌وگو شكل مي‌گيرد و مدارا بيشتر مي‌شود، ‌تمام اينها از دل توسعه علمي بيرون مي‌آيد. برگرديم به دوران درخشان فرهنگ و تمدن ايراني. آن تمدن محصول چيست؟ دولت‌هايي كه در زمان رنسانس اسلامي حاكم‌بودند چه‌شيعه و سني،‌ چه سامانيان و چه آل‌بويه، شرايطي را براي زمينه‌هاي آزادانه‌تر تحقيق و پرسشگري و فعاليت علمي فراهم كردند. براي همين است كه ايران و جهان اسلام تبديل به كانوني مي‌شود كه از جاهاي ديگر محقق مي‌پذيرد نه اينكه كانوني كه از آن خارج شوند. به‌نظر مي‌آيد در واقع سياسي شدن مسئله دانشگاه در حدي كه امروز دولت با آن روبه‌روست حكايت از مشكلاتي دارد كه پيش‌روي دولت است. با اين حال باز مي‌گويم اين مسئله را هم نمي‌توان خيلي ساده سياسي ديد؛ سياسي به مفهوم رايج و روزمره. تحليل و حل اين مسئله مستلزم فهم واقعي از نهاد دانشگاه، فعاليت‌هاي دانشگاه و الزامات دانشگاه است. اتفاقا در اينگونه مواقع حتي مي‌تواند به‌عنوان يك مسئله ملي توافقي بين جريان‌هاي سياسي هم رخ بدهد؛ يعني اگر توسعه علمي دانشگاه و نهاد علم در كشور به‌عنوان يك اولويت پذيرفته شود در آن صورت جريان‌هاي اصلاح‌طلب و اصولگرا يا هر جريان سياسي ديگر بايد براي بالا بردن و ارتقاي كيفيت و نقش دانشگاه توافق كنند. در آن صورت نفع وزارت علوم قوي را همه جريان‌هاي سياسي مي‌برند. معمولا آقاي روحاني در ابتداي هر سال، هم دانشگاهيان را به داشتن نگاه انتقادي دعوت كرده است و هم انتقاد كرده كه چرا دانشگاه نسبت به مسائل اصلي جامعه بي‌تفاوت است. اين ضرورت حس شده پايگاه اصلي كه مي‌تواند به دولت كمك كند، دانشگاه و دانشگاهيان است. من هم جايي توانمند‌تر و تأثيرگذارتر از دانشگاه براي حمايت از رويكردهاي دولت نمي‌بينم. حتما دولت براي پيشبرد برنامه و 4 شعار خودش يعني آزادي، امنيت، آرامش و پيشرفت بايد به انتظارات و خواسته‌هاي دانشگاهيان توجه كند.

  • توجه كرده است؟ در 4سالي كه گذشت دولت روحاني شعار داده بود كه در تصميم‌سازي‌‌هاي سياسي نخبگان سياسي را مشاركت دهد. اين مشاركت صورت گرفته است؟

من اين مسئله را يك عارضه مي‌دانم و از نظر من هم همه دخيل هستند. هم دولت دخيل است، هم دانشگاه و هم ساختارها. اگر بخواهيم جواب كلي به اين سؤال بدهيم مسئله نگرشي، ساختاري و رفتاري است. اول بايد چنين باوري به‌وجود بيايد كه دانشگاه نهاد مصرف‌كننده نيست، دانشگاه نهاد مضر نيست. وقتي در سياستگذاري رسمي براي صرفه‌جويي‌ها تصميم‌گيري مي‌شود نخستين جايي كه براي كم‌كردن بودجه آن دست گذاشته مي‌شود بودجه تحقيق و دانشگاه است. اتفاقا در مسائل مبتلابه دولت مسائل جدي‌اي وجود دارد كه وقتي به دانشگاه سپرده مي‌شود، دانشگاهيان از پس مسئله خوب برمي‌آيند. مثلا مسئله پلاسكو را وقتي به دانشگاهيان سپردند گزارش جامعي از دل آن كميته درآمد. نقدي كه من به درون دانشگاه دارم اين است كه اساسا ترويج‌كننده روحيه محافظه‌كارانه و مسئله گريزانه است تا روحيه فعالانه و نقادانه. اينها دست به‌دست هم داده است تا عملا سهم نهاد دانشگاه از سياستگذاري و مداخله‌گري در اجراي برنامه‌هاي توسعه و برنامه‌هاي اجتماعي كوچك باشد.

  • اعتماد دانشگاه به دولت

آن چيزي كه به لحاظ سياسي در 4سال دولت يازدهم ديده شد و طبيعتا در دولت دوازدهم هم نمي‌تواند جدا از آن باشد اين بوده كه آقاي روحاني نهاد دانشگاه، دانشجويان و دانشگاهيان را به‌عنوان يكي از مهم‌ترين پايگاه‎هاي حامي دولت مي‌بيند. هم در سال92 و هم در سال96 نه‌تنها حمايت بلكه نقش‌آفريني دانشگاهيان در انتخابات كاملا مشهود است. طبيعي است كه دانشگاه به مسئوليت خودش در حمايت از دكتر روحاني خيلي خوب عمل كرده است. متقابلا همانگونه كه شما گفتيد دانشگاه براساس اين نقش‌آفريني انتظاراتي مطرح كرده كه انتظارات بيش از آنكه شخصي يا فردي باشد نهادي و ساختاري است. انتظار اين بوده و هست كه رويكردهاي امنيتي و محدود كننده و رويكردهاي مبتني بر سوءظن نسبت به نهاد دانشگاه و دانشگاهيان كاهش پيدا كند. انتظار اين است كه چهره‌هاي مورد اعتماد دانشگاهيان در سطوح مختلف مديريتي و آموزشي مؤثر باشند، محدوديت‌ها براي نهادها و تشكل‌هاي دانشجويي و اساسا دانشجويان فعال هم در حوزه سياسي، علمي، فرهنگي و هنري و صنفي كمتر باشد. در مجموع نقش دولت يازدهم نقش مثبتي بوده است. نگاه كنيد مسئله استيضاح وزير علوم و اينكه كانديداهاي آقاي روحاني نتوانستند در دولت يازدهم به وزارت علوم راه پيدا كنند نشان‌دهنده اين است كه رويكرد آقاي روحاني به دانشگاه مثبت بوده است. به اين دلايلي كه گفتم، بله؛ معتقدم زمينه اعتماد متقابل بين دولت و دانشگاه فراهم است اما براي فعليت دادن به اين اعتماد الزاماتي مطرح است.

  • مهم‌ترين الزامات

يكي از مهم‌ترين الزامات اعتماد متقابل بين دولت و دانشگاه اين است كه خواسته‌ها و مطالبات دانشگاهيان و دانشجويان ديده شود و در راس همه اين خواسته‌ها اين است كه بايد به نهاد دانشگاه به‌عنوان يك نهاد مستقل كه از آزادي‌هاي آكادميك برخوردار است نگاه شود، حقوق دانشگاهيان در آن به رسميت شناخته شود، آن تقطيع و پاره پاره شدن - كه آقاي روحاني هم در سخنراني خود در دانشگاه تهران به قطعه قطعه شدن دانشگاه‌ها اشاره كردند - حل بشود و دانشگاه بتواند مؤثر باشد. جزو ابزارهاي اين اتفاقات هم اين است كه مسئولاني كه براي وزارت علوم انتخاب مي‌شوند به انجام اصلاحات به مفهوم واقعي آن معتقد باشند؛ يعني معتقد به اين باشند كه بايد‌به دانشگاه به‌عنوان كانون نقاد توجه كرد ببينيد! آقاي روحاني مطرح مي‌كند كه دانشجو بايد در حل مسائل كشور مشاركت‌جو باشد و اظهارنظر كند و حتي گاهي ايشان نقد كرده‌اند كه چرا دانشجويان بي‌تفاوتند. دانشگاهيان بايد بيايند از مسائل مختلف كشور گره باز كنند و اگر بناست كه گره باز كنند متقابلا دانشجويان و دانشگاه هم از دولت اين انتظار را دارند كه هزينه‌هاي مشاركتشان سنگين نباشد و به‌دليل اظهارنظر كردن، به‌دليل فعاليت كردن محدوديت برايشان ايجاد نشود.

کد خبر 385023

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha