یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۵ - ۰۷:۰۲
۰ نفر

همشهری دو - مرجان همایونی: ایستاده در مقابل تخته سیاه، با لباسی سنتی؛ لباسی که سکه‌هایی به آن دوخته شده است.

معجزه خلاقیت

با آرامش در رابطه با فلسفه لباس و سكه‌هايي كه روي آن آويخته شده‌اند صحبت مي‌كند. كارش اين است، مدام به فكر خلق يك شيوه و روشي خاص براي تدريس است. در كلاسش علاوه بر آموزش به سبك قديم و دو دو تا مي‌شود 4 تا، قوانين خاص خود را دارد. با آنكه كلاس كوچك است و فضاي چندان مناسبي ندارد اما هر روز چينش كلاس را تغيير مي‌دهد تا بچه‌ها بهتر بياموزند آنچه را بايد بياموزند و در كنار تمام اين آموزش‌ها، درس زندگي را هم مي‌آموزد تا ملكه ذهن دانش‌آموزانش شود. شيوه‌هاي تدريسش آميخته است با خلاقيت براي تدريس، اصلا همين مسئله هم باعث شد تا اوبه‌عنوان معلم نمونه شهر انتخاب شود. كافي است يك‌بار سر كلاس خانم معلم بنشينيد، آن وقت است كه شعر «چوب معلم ار بود زمزمه محبتي/ جمعه به مكتب آورد طفل گريز پاي را» را بي‌برو‌برگرد به ياد مي‌آوريد.كلاس‌هايي كه خانم ناهيد رضايي برگزار مي‌كند اصلا شبيه كلاس‌هاي درس امروزي و ديروزي نيست. براي آنكه بيشتر با شيوه و شگرد اين خانم معلم آشنا شويد با ما همراه شويد.

  • از بزرگ به كوچك

18سال است معلمي مي‌كنم و درحال حاضر معلم سال چهارم دبستان هستم. 5سال اول را در نهضت سواد آموزي مشغول به‌كار بودم. كمي سخت است اما تدريس به افرادي كه سن و سالي از آنها گذشته است و عشق به درس و مدرسه آنها را راهي نهضت كرده خالي از لطف هم نيست؛ افرادي كه مشكلات زندگي، آنها را از موهبت درس خواندن محروم كرده بود و در سنين جواني و ميانسالي عزمشان را جزم كرده بودند تا راه جا مانده از گذشته را طي كنند. به‌طور كلي جالب و سخت است. سختي‌اش به اين خاطر است كه بايد به كساني آموزش بدهيم كه هيچ اندوخته و ذهنيتي از الفبا ندارند و سر كلاسي حاضر شده‌اند كه معلمشان سنش از خودشان كمتر است. شيرين است چون آدم‌هاي قدردان و عاشق تمام توجه خود را مي‌كنند تا گذشته خود را جبران كنند و باسواد شوند.

  • يك دوراهي

13سال پيش تدريس به كلاس اولي‌ها را آغاز كردم. اين‌بار به جاي افراد سن دار، به كودكاني درس مي‌دادم كه نخستين بار بود پايشان را به مدرسه مي‌گذاشتند. هر دو گروه هيچ آموخته و شناختي از درس و مشق نداشتند، با يك تفاوت بزرگ آنها اول راه بودند؛ بچه‌هاي بازيگوش و پرانرژي‌اي كه مشتاقانه مي‌خواستند «الف» تا «ي» را از زبانم بشنوند و با دنياي جديد آشنا شوند.تدريس در پايه اول ابتدايي را درست وقتي شروع كردم كه پسر بزرگم افشين به كلاس اول مي‌رفت. درس‌ها را همزمان با هم مي‌خوانديم. او به‌عنوان يك دانش‌آموز و من به‌عنوان يك معلم. خيلي وقت‌ها ايده‌هايي را كه براي آموزش درس‌ها در ذهنم داشتم شب قبل براي او در خانه اجرا مي‌كردم تا ببينم چقدر ارتباط برقرار مي‌كند و يادگيري دارد، بعد فرداي آن روز در مدرسه براي شاگردهاي خودم اجرا مي‌كردم. خاطره جالبي هم از آن دوران در ذهنم است كه هيچ‌وقت فراموش نمي‌كنم. يك‌بار افشين به من گفت مامان نمي‌شود من هم سركلاسي كه شما معلمش هستي بيايم؟ شما بهتر درس مي‌دهي! اين حرفش به من ثابت كرد كه در كارم موفق بوده‌ام و مطمئنا بچه‌هاي كلاس خودم هم همين عقيده را دارند. اما سال اول پسرم كه تمام شد، ماندم سر يك دوراهي؛ انتخاب ماندن در كلاس اول يا رفتن در پايه بالاتر همراه با پسرم. يا بايد مانند پسرم مي‌رفتم مقطع بعدي و كلاس دومي‌ها را تدريس مي‌كردم يا بايد در كلاس اول مي‌ماندم و آموخته‌هاي 6سال تدريسم را در اختيار كودكاني كه براي نخستين بار پشت ميز مدرسه مي‌نشستند، قرار مي‌دادم. چرتكه را انداختم، دو دو تا 4 تا كردم و در نهايت به اين نتيجه رسيدم كه بمانم و ياد بدهم الفبا را. لذت تدريس به كودكان كلاس اولي، وصف‌ناپذير است. از همان سال‌هاي اول تدريسم يك چيز را ملكه ذهنم كردم و آن اين بود: «يك معلم بايد بتواند ذهن بچه‌ها را درگير موضوعي بكند كه مي‌خواهد آموزش بدهد؛ اينطوري يادگيري هم آسان‌تر مي‌شود».

  • يك شيوه متفات

از همان روزهاي اول براي ماندگاري الفبا در ذهن كلاس اولي‌ها تصميم گرفتم حروف الفبا را به‌صورت نمايشي به آنها ياد دهم. تا كودكاني كه بازيگوشي يكي از خصوصيات مشتركشان است، علاقه و انگيزه بيشتري براي يادگيري پيدا كنند، سعي كردم به‌صورت نمايشي الفبا را آموزش بدهم؛ براي مثال وقتي به حرف«ع» مي‌رسيديم، من خودم را به شكل يك پيرزن در مي‌آوردم، با پنبه براي خودم موهاي سفيد درست مي‌كردم و با چارقد گلدار و عصا و عينك وارد كلاس مي‌شدم. عصا و عينك من همان وسيله‌هايي بودند كه قرار بود حرف«ع» را در ذهن بچه‌ها براي هميشه ماندگار كنند.يا وقتي كه حرف«س» را آموزش مي‌دادم سعي مي‌كردم با يك سيني و چند استكان چاي وارد كلاس شوم. بعد پاي تخته كلمه سيني را بنويسم و سيني را مقابل چشمشان بگذارم. به اين ترتيب بچه‌ها بهتر با موضوع درس جديد ارتباط مي‌گرفتند.

بعد از مدتي تدريس، به پايه چهارم رفتم. آذر‌ماه 93بود كه ايده تدريس با لباس محلي به ذهنم رسيد. قبلا كتاب اجتماعي 3 بخش تاريخ، جغرافي و مدني داشت اما الان همه مباحث با هم ادغام شده و ديگر جدا از هم نيستند. اين ايده هم وقتي به درس تاريخ رسيديم به فكرم رسيد.

البته قبل از شروع سال تحصيلي در جلسه توجيهي آموزش و پرورش، استاد راهنمايي كه وظيفه آموزش ما را به‌عهده داشت به ما گفت وقتي به اين بخش رسيديد سعي كنيد با آموزش و... مفهوم تاريخ را به بچه آموزش بدهيد. به بچه‌هاي كلاسم گفتم كه هركسي هروسيله قديمي و بدون استفاده‌اي را كه گوشه خانه‌شان مانده، خودش به كلاس بياورد.

قبل از هرچيزي موضوع را با مدير مدرسه مان مطرح كردم و موافقتش را گرفتم. به اين ترتيب گوشه كلاس را پر كردم از وسيله‌هاي قديمي و سنتي. هركدام از شاگردها با خودشان يك وسيله آورده بودند؛ مثلا چند سماور قديمي و زغالي كه الان واقعا كاركردي ندارند، چند هاون، كاسه، بشقاب و... .

  • تاريخ با اجراي نمايشي

يك‌بار با لباس محلي شهرم وارد كلاس شدم. اسم لباس محلي‌مان «تومان كينك»است. تومان كينك در حقيقت لباس محلي مردم ماهنشان است و يك روسري بزرگ گلدار به اسم لچك، يك «‌كينك» يا پيراهن بلند، يك شلوار، يك دامن كه 6متر پارچه برده و حسابي هم چيندار است و يك جليقه تزيين شده با سكه‌هاي قديمي. وقتي ايده استفاده از لوازم قديمي و سنتي سرزنگ تاريخ به ذهنم رسيد، با خودم فكر كردم چرا با پوشش محلي سركلاس مقابل بچه‌ها نايستم و از تاريخ نگويم؟! اين لباس هم بخشي از تاريخ مردم اين منطقه است.

البته حالا مدت‌هاست كه كمتر كسي با اين پوشش بيرون مي‌رود اما در گذشته مادربزرگ‌هاي ما هميشه تومان كينك مي‌پوشيدند. تومان كينك البته يك لباس ساده نيست؛ جليقه آن در گذشته حكم بانك را براي زن‌هاي ماهنشاني داشت. الان را نگاه نكنيد كه جليقه با سكه‌هاي تزييني آراسته شده، قبلا زن‌ها سكه‌هاي طلا و نقره واقعي را به جليقه هايشان مي‌دوختند به‌عنوان پس انداز. بعد در جشن‌ها و عروسي‌هايي كه دعوت بودند يكي از اين سكه‌ها را از جليقه جدا مي‌كردند و به عروس و داماد هديه مي‌كردند. :«من تاريخچه اين لباس و بحث پس انداز سكه‌ها را به بچه‌هاي كلاسم گفتم ؛ فكر مي‌كنم راه خوبي بود براي اينكه آنها با مفهوم پس‌انداز آشنا بشوند. البته اين موضوع و اين نوع آموزش وقتي اهميت پيدا مي‌كند كه به دنياي دوروبرمان نگاه كنيم؛ دنيايي كه مدام در حال تغيير است و متأسفانه در جريان اين تحول، آداب و رسوم نياكان‌مان به فراموشي سپرده مي‌شود. اما كارهايي مثل اين كار مي‌توانند به زنده ماندن هويت تاريخي‌مان كمك كرد و حداقل ذهن بچه‌ها را نسبت به اين موضوع حساس كند.

  • بازي تدريس اشكال

يكي از دروسي كه بچه‌ها با آن مشكل دارند، ياد گرفتن اشكال هندسي و مساحت و محيط اين اشكال است. از طرفي نور خورشيد بي‌محابا وارد كلاس مي‌شد و پنجره‌هاي بي‌پرده چشم بچه‌ها را اذيت مي‌كرد. نور خورشيد و سخت بودن اين درس باعث شد فكري به ذهنم خطور كند. به بچه‌ها گفتم طلق‌هاي رنگي بلاستفاده‌اي را كه گوشه خانه‌هايشان دارند به مدرسه بياورند. بعد خود بچه‌ها اشكال هندسي مختلف را روي اين طلق‌هاي رنگي كشيدند و طرح را قيچي كردند و به‌صورت پراكنده روي شيشه پنجره چسباندند. بعد هم مساحت و محيطشان را كنارشان نوشتند تا هميشه جلوي چشم‌شان باشد. نكته‌اي كه فكرش را هم نمي‌كردم انعكاس رنگي نور از اين طلق‌ها به داخل كلاس بود؛ اتفاقي كه بچه‌ها را خيلي سر ذوق آورد.

  • زنگ سيب

در مدرسه ما به جز زنگ‌هاي معمول بقيه مدارس، يك زنگ صبحانه داريم كه همه بچه‌ها باهم و در كنار هم صبحانه مي‌خورند. وقتي ديدم كه اين دورهم بودن چقدر در اشتهاي بچه‌ها تأثير دارد به فكر افتادم كه فرصتي هم براي خوردن ميوه به بچه‌ها بدهم. از آنجا كه بيشتر مردم در منطقه ماهنشان باغ سيب دارند، اين ايده به ذهنم رسيد كه هركدام از بچه‌ها با يك سيب به مدرسه بيايند و در زنگ سيب، اين ميوه پرخاصيت را بخورند. حالا خوشبختانه مدت‌ها از اين ايده مي‌گذرد. البته سال گذشته هم هخامنشيان را به شيوه خاص تدريس كردم. تاريخ و پادشاهانش هميشه يكي از دروس سختي بود كه بچه‌ها در مدرسه با آن مشكل داشتند. ياد گرفتن اسم پادشاهان و مدت پادشاهي، كدام پادشاه بعد از كدام پادشاه آمده و... مسائلي است كه ذهن دانش‌آموزان را درگير مي‌كند. دانش‌آموزان من هم از اين امر مستثنا نبودند و يكي از مشكلاتي كه داشتند با سلسله هخامنشيان بود. براي همين با همكار هم پايه‌ام تصميم گرفتيم با كمك اسلايدهايي كه از سفر شيراز با خود همراه آورده بودم به آنها درس دهم. انواع و اقسام آزمون در يادگيري سلسله هخامنشي كمكي به دانش‌آموزان نكرد، اما اسلايدها باعث شد بچه‌ها به نحو احسن درس را ياد بگيرند.

  • سياره‌هاي زميني

نبود زمان يكي از دلايلي است كه باعث مي‌شود نتوان هر درسي را توصيفي تدريس كرد اما بعضي از دروس را بايد عملي ياد داد. يكي از اين مباحث، درس سيارات علوم سال چهارم است. براي همين با معلم هم‌پايه‌ام صحبت كرديم و تصميم گرفتيم كه براي اين آموزش شيوه جديدي را به‌كار ببريم. براي اين كار تصميم گرفتيم كه بچه‌ها نقش سيارات را بازي كنند. چند نفر را انتخاب كردم و به آنها گفتم هر كدام‌يك سياره را انتخاب كنند. قرار است در حياط مدرسه سيارات (دانش‌آموزان) كنار هم قرار بگيرند و هر كدام از سياره خودش بگويد. يكسري اسلايد هم براي اين كار درنظر گرفتيم. براي اينكه شكل سيارات طبيعي به‌نظر برسد، يكسري اشكال از اينترنت گرفته و آنها را چاپ كرديم تا دانش‌آموزان در پشت هر سياره به تعريف آن بپردازند. البته اين كار زمان مي‌برد و تصور مي‌كنم آموزش به اين شيوه 2 جلسه بخواهد اما مطمئنم كه خيلي خوب ياد مي‌گيرند و بعد از اين هم هيچ وقت اين درس فراموش‌شان نمي‌شود.

  • فرار از اجبار

تجربه به من نشان داده وقتي كه يك كودك مطلبي را به اجبار ياد مي‌گيرد، هرچند كه در روز اول آن را طوطي‌وار بيان مي‌كند اما طي روزهاي بعد به مرور اين اطلاعات در ذهنش كمرنگ مي‌شود تا اينكه به كلي فراموش مي‌كند. درحالي‌كه اگر يك موضوع را با علاقه و انگيزه به‌صورت عيني، نمايشي و ملموس به بچه‌ها آموزش بدهيم هيچ‌وقت از ياد نمي‌برند. الان قديمي‌ترين شاگردهاي من دوره پيش دانشگاهي را مي‌گذرانند و خيلي وقت‌ها وقتي من را در كوچه و خيابان‌هاي ماهنشان مي‌بينند، جلو مي‌آيند و از اينكه باسوادشان كرده‌ام تشكر مي‌كنند.

  • عاشقي تمامي ندارد

ايده‌هايي كه به‌دست مي‌آورم، حين تدريس به ذهنم مي‌رسد. شايد هر كسي جاي من بود بعد از مدتي با كسب تجربه به اين فكر مي‌رسيد كه چه كند تا بچه‌ها بهتر ياد بگيرند. ما معلم‌هايي خيلي بهتر و قابل‌تر از من داريم، براي همين حاضر نشدم با تلويزيون مصاحبه داشته باشم. چون همكاران ديگر هم درصدد خلق شيوه‌هاي متفاوت هستند. هر معلمي وقتي روي صندلي مي‌نشيند و با دانش‌آموزانش ارتباط برقرار مي‌كند، متوجه مي‌شود كه چه مثالي براي آنها سخت است و دركش با مشكل مواجه است، به همين دليل به فكر ايده‌اي مي‌افتد تا دانش‌آموز از طريق آن ايده بهتر درك كند و عمرش را به بطالت نگذراند. دلم مي‌خواهد دانش‌آموزانم به مقاطع بالاتر كه مي‌روند، با آموخته‌هاي كامل باشند و مشكلي برايشان پيش نيايد. اگر اوايل راه بودم، با خودم مي‌گفتم تازه‌كار و پر‌انرژي هستم و براي همين دنبال اين هستم كه دانش‌آموزانم خوب ياد بگيرند اما الان 18سال از تدريسم گذشته است و اگر 30سال از عمر كاري‌ام بگذرد بازهم همين ايده‌ها را مطرح مي‌كنم؛ چون من به تمام معنا عاشق كارم هستم و دانش‌آموزانم را فرزندان خودم مي‌دانم. آنقدر اين عشق در من وجود دارد كه فكر مي‌كنم حتي بعد از بازنشستگي هم دلم بخواهد تدريس كنم و ياد بدهم. هرگز دلم نمي‌خواهد بچه‌ام از سر كلاس درس وقتي بيرون مي‌آيد، درس را به خوبي ياد نگرفته باشد. همكارانم هميشه به من مي‌گويند خانم رضايي بالاخره يك شيوه‌اي پيدا مي‌كند تا درس را ياد بدهد و علت شايد همين باشد.

  • هر درس يك كلاس

با آنكه فضاي كلاس كوچك است اما مدام چيدمان كلاس را تغيير مي‌دهم. در‌ماه 2 يا 3 بار چيدمان كلاس را تغيير مي‌دهم. هر درسي يك چيدمان خاص خودش را دارد. درس‌هايي كه نياز به تخته سياه ندارد، مثل كاردستي يا درس‌هاي هنري يا علوم، چيدمان كلاسم به شكل Uدر مي‌آيد. بچه‌ها روبه‌روي هم مي‌نشينند و درس را به آنها تدريس مي‌كنم. بعضي درس‌ها كه گوش‌كردني است، بچه‌ها دور هم مي‌نشينند و دايره‌اي را تشكيل مي‌دهيم تا درس را آموزش دهم. سعي مي‌كنم براي هر درس نمونه‌اي بياورم يا آزمايشي كوچك انجام دهند تا بهتر موضوع را متوجه شوند. هر چقدر درس‌دادن من ديداري باشد تأثيرش در يادگيري بيشتر است و احتمال فراموش كردن آن هم كمتر است.

  • درس زندگي

فقط درس‌هاي كلاس براي بچه‌ها مهم نيست، ما بايد به آنها درس زندگي بدهيم. ياد گرفتن درس زندگي در اين سن و سال باعث مي‌شود كه تا آخر عمر اين درس‌ها همراهشان باشد و در زندگي‌شان از آنها استفاده كنند؛ مثلا به آنها ياد دادم كه از چيزهاي بي‌ارزش هم مي‌توان وسايل باارزش ساخت يا آموختم آشغال‌هايشان را هر جا نريزند چون اين كار باعث مي‌شود هر بار رفتگري كمرش خم شود تا آشغال‌ها را بردارد. از تكه‌پارچه‌هاي مختلف، روميزي، پرده‌و... ساختيم كه هنوز هم در كلاس ديده مي‌شود. با قوطي‌هاي خالي كمپوت و تزيين‌شان سطل زباله‌هاي خيلي كوچكي براي بچه‌ها ساختيم. حتي يك‌بار هم با تكه‌هاي پارچه و چوب عروسك محلي ساختيم كه هنوز هم گوشه كلاس‌مان است. اين طوري هم ياد گرفتند كه وسايل بي‌ارزش را مي‌توان به چيزهاي باارزش تبديل كرد.حالا كلاسم پر شده است از لوازم بازيافتي كه ارزش خاصي براي بچه‌ها دارد. عروسك‌هايشان با آنكه ساده است اما براي آنها هم‌بهاي گران‌ترين عروسك‌هاست.

کد خبر 329284

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار مهارت‌های زندگی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha