شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۵ - ۰۶:۲۳
۰ نفر

همشهری دو - وجیهه غلامحسین‌زاده: انتظار چندماهه تمام شد. برای شنیدن جواب دکتر آرام‌ و قرار نداشت. ۳‌ماه اول بارداری را با همه سختی‌هایش از سر گذراند. می‌خواست ببیند آن پیراهن صورتی را که چند روز قبل پشت ویترین مغازه‌ای پسندیده بود باید بخرد یا آن سرهمی آبی‌رنگ را.

مثل پنجه‌ آفتاب

شبانه‌روز تمام حرف خودش و همسرش، انتخاب اسم براي بچه بود. همسرش اسم پسرانه انتخاب مي‌كرد و خودش اسم دخترانه. براي هيچ كدام اما جنسيت اهميت چنداني نداشت. مطب دكتر شلوغ بود و بايد منتظر مي‌ماند. همه انتظار اين چندماه يك طرف و اين انتظار يك ساعته يك طرف. كم‌كم كمرش از انتظار زياد تير مي‌كشيد كه منشي مطب صدايش كرد: «خانم باقريان بفرماييد». همين كه دكتر از روي نتيجه سونوگرافي گفته بود «همه بچه‌ها سالمند؛ هر 4نفرشان»، خاص‌ترين خاطره زندگي‌اش رقم خورد؛ جمله‌اي كه فاطمه بعد از شنيدنش شوكه شده بود؛ شوكي حاصل از ترس و شادي؛ ترس بزرگ‌كردن و تربيت 4فرزند و شادي از نعمت بي‌دريغي كه خدا شامل حالش كرده بود. جالب‌تر اينكه در تمام آزمايش‌ها جنين‌ پنجم نشان داده نمي‌شد. آن روز طعم يك زندگي رؤيايي در ذهنش ماندگار شد و امروز در حالي خاطرات ماه‌ها قبل را مرور مي‌كند كه زينب را بغل كرده، سر محسن روي پايش است، زهرا در آغوش پدرش نشسته و مسلم و محمد با جغجغه‌هايشان بازي مي‌كنند.

  • يكسال نشاط و سرزندگي

حالا يك سال است كه سكوت، افسردگي، خمودي و ياس راهي به اين خانه ندارد. اينجا خانه‌اي است با ۵ كودك يك سال كه به قول پدرشان تمام زندگي پدر و مادر خود شده‌اند. هر كجاي خانه كه پا بگذاري صداي يكي از جغجغه‌ها بلند مي‌شود. رو‌روك‌ها به صف شده‌اند و بخشي از سالن را پر كرده‌اند. صداي گريه و خنده، در اين خانه زياد است؛ خانه‌اي كه به گفته پدرشان با آمدن ۵ فرزند به‌ندرت رنگ سكوت و غم را به‌خود ديده است.فاطمه باقريان و مجتبي اصغري زن و شوهر ۲۵ و۳۰ ساله قمي هستند كه ۴ سالي از ازدواجشان مي‌گذرد. آنها از خاطرات سال‌هاي اول زندگي‌شان معجزه‌اي به ياد دارند كه از تصادفي وحشتناك جان سالم به در برده و حتي يك خراش هم برنداشته‌اند و حالا معجزه دوم زندگي‌شان را تجربه مي كنند. فاطمه ۲۵ ساله در يك سال از يك دختر بي‌تجربه و عزيزكرده، به مادري تبديل شده كه آرزو‌هايش در آينده ۵ فرزندش خلاصه مي‌شود. او روز‌ها و شب‌ها براي آرامش فرزندانش بيداري مي‌كشد و با همه مشكلات بزرگ‌كردن ۵نوزاد، به آينده اميدوار است؛ مادري كه ۹‌ماه ۵ فرزندش را در هر نفس لمس كرده و در تمام اين مدت تك‌تك لحظه‌هايش را با آنها شريك شده است. فاطمه، احساسش را بعد از شنيدن جواب سونوگرافي در 2كلمه ترس و شادي خلاصه مي‌كند و مي‌گويد: «هر زني دوست دارد كه روزي فرزند خودش را در آغوش بگيرد و من هم هميشه اين آرزو را داشتم اما وقتي كه جواب آزمايش را شنيدم، اينكه چطور ۴ نوزاد را بزرگ كنم و اينكه آيا بچه‌ها سالم هستند يا نه براي من استرس‌آور بود». در چند قلوزايي عموما به‌دليل فشارهايي كه بر جنين وارد مي‌شود احتمال تولد پيش از موعد و در نتيجه نارس بودن نوزاد وجود دارد و هرچه تعداد جنين‌ها بيشتر باشد اين احتمال هم بيشتر مي‌شود. همين مسئله مهم‌ترين دغدغه آن روزهاي اين خانواده بود. به گفته فاطمه، دوقلوزايي هم در خانواده خودش و هم خانواده همسرش به‌صورت ارثي وجود داشت. او مي‌گويد: «بسياري از اقوام و فاميل، فرزندان دوقلو دارند، ما هم انتظار دوقلو را مي‌توانستيم داشته باشيم اما كنار آمدن با ۴ فرزند وقتي كه جواب سونوگرافي را شنيدم كمي برايم سخت بود و تازه غافل بودم كه قرار است صاحب ۵فرزند شوم چون در تمام آزمايش‌ها يكي از جنين‌ها نشان داده نشده بود».

  • سورپرايزي از نوع نوزاد

در وجود هر دختري، مادري نهفته است كه با تولد نوزاد بيدار مي‌شود و در عرض يك روز دنياي كودكانه دختر را با دنياي مادرانه عوض مي‌كند. فاطمه هم بعد از به دنيا آمدن بچه‌ها دنيايش تغيير كرده و انگار كه شيرين‌ترين خاطره زندگي‌اش را مرور كرده باشد با لبخندي كه روي لب‌هايش نقش بسته مي‌گويد: «نمي‌دانستم كه چطور بايد اين مسئله را به همسرم بگويم و حتي نمي‌توانستم واكنش‌اش را حدس بزنم، اما نگراني‌ام بي‌دليل بود چون مجتبي بعد از شنيدن جواب آزمايش فقط فرياد مي‌زد و از خوشحالي مي‌خنديد، طوري كه توجه همه ماشين‌هاي اطراف را جلب كرده بود». پدر پنج‌قلو‌ها كه با شنيدن حرف‌هاي همسرش اتفاقات ماه‌ها پيش برايش تجديد خاطره شده است، مي‌گويد: «بعد از اينكه شنيدم قرار است صاحب ۴ فرزند شويم جداي از اينكه كمي احساس ترس داشتيم بيشتر روي جنسيت كنجكاو بوديم و مي‌خواستيم زود‌تر بدانيم كه قرار است صاحب چنددختر و پسر شويم و خب، حقيقت اين است كه مشتاق بوديم كه 2دختر و 2پسر باشند كه جواب آزمايش هم همين را نشان مي‌داد تا اينكه در روز به دنيا آمدن بچه‌ها غافلگير شديم و متوجه شديم كه بچه‌ها پنج‌قلو هستند و ما صاحب ۳پسر و ۲ دختر شده‌ايم». صداي گريه يكي از بچه‌ها بلند مي‌شود. شيطنت كودكانه‌شان گل كرده. مسلم با قاشق پلاستيكي‌اش به سر محمد كوبيده و صداي گريه برادرش را درآورده است. پدرشان مي‌گويد: «اين اتفاق‌ها در خانه ما طبيعي است. دور هم كه مي‌نشينند و بازي مي‌كنند محال است كه بعد از چند دقيقه صداي گريه يك نفرشان بلند نشود؛ حالا يا اسباب‌بازي به طرف هم پرت مي‌كنند و يا اينكه موهاي همديگر را مي‌كشند».

  • محبتي كه به توان مي‌رسد

وقت شيرخوردن زينب شده و زهرا هم خودش را خيس كرده است. مادربزرگ بچه‌ها، زينب را مي‌برد و مادر هم به‌كار زهرا رسيدگي مي‌كند. به گفته فاطمه، از زمان به‌دنيا آمدنشان هميشه يك نفر براي كمك در نگهداري بچه‌ها به خانه آنها آمده است؛ «از روزي كه بچه‌ها به دنيا آمدند، خانواده هر 2نفرمان، ما را تنها نگذاشته‌اند، خودشان تقسيم كار كرده‌اند و هر روز يك نفر براي كمك به نگهداري بچه‌ها از اول صبح تا آخر شب و وقتي كه بچه‌ها همگي بخواند در كنار ما مي‌ماند. در اين مدت حتي يك روز هم تنهايمان نگذاشته‌اند.» مادربزرگ بچه‌ها كه به جاي يك نوه صاحب ۵ نوه شده است، مي‌گويد: «بچه‌هاي خيلي شيريني هستند؛ تمام زندگي‌ام را برايشان مي‌دهم. روز‌هايي كه نبايد بيايم براي كمك و نوبت فرد ديگري است، تا شب هزار بار دلم برايشان تنگ مي‌شود. با اينكه ۵ نوه دارم محبتم به آنها انگار به جاي اينكه تقسيم شود، ضرب شده و چندبرابر دوستشان دارم». بچه‌ها كه حالا ديگر كمتر غريبي مي‌كنند بيشتر از قبل سر‌وصدايشان اوج مي‌گيرد. مسلم با صداي آهنگي كه از تلويزيون پخش مي‌شود هيجان‌زده شده و دائم سرش را تكان مي‌دهد. زينب كمي ناخوش احوال است و در آغوش مادر خوابيده. محسن هم روي زمين سينه‌خيز مي‌رود كه خود را به اسباب‌بازي‌هايش برساند. در نگاه مادر و پدرشان كه با چشم مراقب همه فرزندانشان هستند تنها مي‌توان عشق را ديد و عشق. از سختي‌ها و شيريني‌هاي نگهداري از ۵ فرزند كه مي‌پرسم، مي‌گويد: «شايد اگر يك يا 2فرزند داشتيم مي‌توانستيم امكانات بهتري برايشان فراهم كنيم اما امروز بايد همه توانمان را تقسيم بر ۵ كنيم و شايد گاهي شرمنده فرزندانمان شويم اما پيش خودمان و وجدانمان راحت هستيم كه هر چه توان داشته ايم براي اين بچه‌ها گذاشته‌ايم». مادر پنج‌قلو‌ها مي‌گويد: «حالا يك لحظه هم نمي‌توانم از بچه‌ها دور باشم. هر كدامشان براي من يك طور دوست داشتني هستند و هيچ‌كدام جاي ديگري را نمي‌گيرد. بعضي‌ها مي‌پرسند كه مي‌تواني تصور كني مثلا زينب يا محسن و يا يكي ديگر از بچه‌ها نباشند؟ ولي واقعا برايم قابل تصور نيست. من ۹‌ماه تمام با اين بچه‌ها زندگي كرده‌ام و عصاره‌هاي وجودم هستند و هرگز نمي‌توانم هيچ‌كدام از بچه‌ها را بدون ديگري تصور كنم. انگار شبيه 5انگشتي هستند كه كنار هم برايم معنا پيدا مي‌كنند».

  • عشقي كه خريدني نيست

«با همه سختي‌هايي كه در اين يك سال متحمل شده‌ايم اما ترجيح داده‌ايم كه بچه‌ها كنار هم باشند و بزرگ شوند و حتي يك روز هم بچه‌ها را براي نگهداري به خانه اقوام يا فاميل نفرستاده‌ايم». اين را مادر پنج‌قلو‌ها مي‌گويد و اضافه مي كند: «روزهاي اول كه بچه‌ها به دنيا آمده بودند تماس‌هاي زيادي از افراد مختلفي گرفته مي‌شد، با اين مضمون كه قصد كمك دارند اما بعد از مدتي از ما درخواست مي‌كردند كه يكي از بچه‌ها را در ازاي خانه و ماشين به آنها بدهيم. با همه سختي‌هايي كه براي نگهداري از بچه‌ها در اين يك سال كشيده‌ايم اما حتي يك لحظه نه من و نه همسرم توان دوربودن از بچه‌ها را نداريم». پدر را شايد بتوان در ذهن مترادف با مسئوليت آورد. همين كه اسم نوزادي در شناسنامه مردي ثبت مي‌شود دنيا براي او رنگ ديگري مي‌گيرد و او ديگر بايد مسئوليت يك خانواده را به دوش بكشد. آقاي اصغري هم كه در اين چندماه عملا كار و زندگي‌اش را وقف نگهداري از بچه‌ها و كمك به همسرش‌‌‌ كرده است، مي‌گويد: «يكي دو ماه اول تلاش مي‌كردم كه به شغلم برسم و اصلا در نگهداري از بچه‌ها ورود نكنم اما بعد از يك‌ماه متوجه شدم كه روزهاست سركار نرفته‌ام و تمام وقتم را با بچه‌ها گذرانده‌ام و از آنها نگهداري كرده‌ام. نگهداري از بچه‌ها سبب شده همسرم از نظر جسمي تحليل برود و من هم بايد كمك مي‌كردم اما بعد از مدتي واقعا حتي اگر مي‌خواستم هم نمي‌توانستم از آنها دور باشم و تمام وقتم را با بچه‌ها مي‌گذراندم». پدر پنج‌قلو‌ها همينطور كه قاشق غذاي مسلم را در دهان پسرش مي‌گذارد، ادامه مي‌دهد« نگهداري از اين بچه‌ها جداي همه سختي‌ها و شيريني‌هايي كه در اين يك سال براي ما داشت، رسالتي است كه خداوند بر دوش ما گذاشته. اينكه بچه‌ها درست تربيت شوند و براي جامعه مفيد باشند، امروز مهم‌ترين دغدغه من و همسرم است و همه فكر و ذكر ما شده است». بچه‌ها بزرگ و بزرگ‌تر مي‌شوند، مي‌ايستند و راه مي‌روند. كمي بعد‌تر مدرسه مي‌روند و بعد‌ها بايد خود را براي دانشگاه آماده كنند. تشكيل زندگي بدهند و مادر و پدرهاي آينده باشند. فرزنداني كه امروز در آغوش خانواده‌اند، بعدها ستون و سقف خانه‌اي ديگر مي‌شوند و سازندگان نسلي هستند كه آينده كشور را مي‌سازد. فرزنداني كه سرمايه‌هاي يك ملت‌اند و چشم اميد پدران و مادرانشان به آنها دوخته شده است و همه اينها نشان از رسالتي سنگين است كه مادران و پدران پيامبران آنند؛‌‌ همان رسالتي كه مجتبي ۳۰ ساله و فاطمه ۲۵ ساله در اوج جواني بر دوش مي‌كشند و سرمايه‌هاي يك جامعه را تربيت مي‌كنند.

  • جشنواره‌اي از رنگ

از‌‌ همان ابتداي ورود، نشانه‌هاي بچه‌ها همه جاي خانه هست. لباس‌هاي يك شكل و يك اندازه با رنگ‌هاي مختلف روي بند رخت سراسر حياط را پوشانده‌اند. تركيب رنگي لباس‌ها در كنار هم توجه هر كسي را جلب مي‌كند. هر چه در اين خانه هست نشانه‌هايي از بچه‌ها را با خود دارد؛ از اسباب‌بازي‌هاي رنگي گرفته تا شيشه‌هاي شير كه روي كابينت آشپزخانه به صف شده‌اند. اينجا خانه‌اي است با ۵نوزاد ۱۱ ماهه؛ خانه‌اي حدود ۷۰متري كه خانواده‌اي هفت‌نفره را در خود جا داده است. تنها اتاق اين خانه پر شده از وسايل و اسباب‌بازي بچه‌ها. از ماشين و عروسك گرفته تا جغجغه ،در كمد بچه‌ها چيده شده است. فضاي اندك اتاق سبب شده كه 2 تختخواب دوطرف اتاق بچه‌ها چيده شود كه قرار است بعد‌ها تختخواب دختر‌ها شود. عروسك‌هاي دخترانه تركيبشان با ماشين‌هاي پسرانه نشان مي‌دهد كه اين خانه رحمت و نعمت را در كنار هم دارد؛ خانه‌اي كه در آن جشنواره‌اي از رنگ برپاست.

  • مسئوليت‌هاي مادرانه

كار و درس و سرگرمي در مقابل قدرت مادرانگي رنگ مي‌بازد. فرقي نمي‌كند كه تا قبل از اين چه مي‌كرده اي يا چه چيزي را دوست داشته اي. مادر كه شوي همه‌‌چيز در يك كلمه خلاصه مي‌شود: «فرزندت». فاطمه ۲۵ ساله هم يكي از همين مادرهاست كه قبل از تولد بچه‌ها كارش را‌‌‌ رها كرده است. او اعتقاد دارد كه امروز كاري مهم‌تر از شغل قبلي خود انجام مي‌دهد و مي‌گويد: رسالت من در برابر همه مادر‌ها ۵ برابر سنگين‌تر است چراكه بايد فرزنداني را تربيت كنم كه بعد‌ها اميدم را نااميد نكنند و خستگي تمام اين سال‌ها را از تن من و پدرشان به در كنند. آن وقت است كه ارزش حقيقي مادر بودن، آن هم مادر ۵‌فرزند بودن آشكار مي‌شود. نوزادهاي چندقلو معمولا زود‌تر از موعد مشخص به دنيا مي‌آيند. پنج‌قلوهاي قمي از معدود نوزادان چندقلوي سالم بودند كه نياز به مراقبت چنداني پيدا نكردند. فاطمه باقريان، مادر پنج‌قلو‌ها مراقبت و استراحت دائم در دوران بارداري را دليل اين موضوع مي‌داندو مراقبت‌هاي دائمي همسرش و تأكيد ويژه او بر تغذيه را يكي از دلايل سلامت نوزادانش مي‌داند و مي‌گويد: «وزن بچه‌ها بعد از به دنيا آمدن به نسبت پنج‌قلو بودنشان بسيار خوب بود، طوري كه زهرا كه قل اول بود اصلا از دستگاه استفاده نكرد و باقي بچه‌ها هم هركدام فقط چند روز درون دستگاه بودند».

  • به نام پدر

چهارم فروردين سال ۹۴ بود كه يك اتفاق كم‌نظير، تيتريك رسانه‌هاي مجازي قم شد؛ اتفاقي كه از تولد نخستين پنج‌قلوهاي ايراني در سال ۹۴ خبر مي‌داد و حالا حدود يك سال از اين ماجرا مي‌گذردو شنيدن خاطرات يك ساله پدر خانواده خالي از لطف نيست.

  • از حس و حال آن روزي كه خبر فرزنددار شدن‌تان را- آن هم پنج‌قلو- شنيديد، براي خوانندگان همشهري بگوييد.

خاطره جالبي كه از آن روز به ياد دارم جمله‌اي است كه همسرم بعد از خروج از مطب دكتر خطاب به من گفت. خيلي جدي گفت كه بايد ون بخريم چون جمعيتمان زياد شده و در ماشين خودمان جا نمي‌شويم.

  • نگهداري از ۵ فرزند و مديريت يك خانواده هفت‌نفره كار سختي است؟

قطعا كار سختي است و اگر بگويم كه سختي و مشكل نداشته‌ايم دروغ گفته‌ام، اما من و همسرم از‌‌‌ همان ابتداي به دنيا آمدن بچه‌ها، هم خودمان و هم بچه‌ها را به خدا سپرده‌ايم و خدا را شكر كه تا امروز هم لنگ نمانده‌ايم. خداوند صبر و استقامتي بعد از به دنيا آمدن بچه‌ها به ما عطا كرد كه در اين يك سال توانستيم به‌خوبي از پس مسئوليت سنگيني كه بر دوشمان گذاشته شده است برآييم. در كنار آن هم خانواده‌هاي هر دو‌طرف‌مان در طول اين يك سال هميشه همراه‌مان بودند و به هيچ وجه حتي يك روز ما را تنها نگذاشتند و در نگهداري از بچه‌ها ياري‌مان كردند كه چه بسا اگر نبودند نمي‌توانستيم از پس مسئوليت سنگين برآييم.

  • در اين يك سال چطور توانسته‌ايد از پس مخارج ۵فرزند برآييد؟

قبل از به دنياآمدن بچه‌ها، همسرم كارمند دانشگاه بود. بعد از بارداري، كارش را‌‌‌ رها كرد. خود بنده هم راننده آژانس بودم و شبانه‌روز كار مي‌كردم تا شرايط خوب و زندگي راحتي را براي همسر و فرزندانم در آينده فراهم كنم اما بعد از به‌دنياآمدن بچه‌ها به‌خاطر نگهداري از آنها به‌ندرت توانسته‌ام سركار بروم. بدترين عذاب هم براي يك مرد اين است كه در خانه حبس شود و نتواند سركار برود. با همه اينها خداوند كمك كرده و تا به امروز دستمان جلوي هيچ‌كس دراز نبوده است. در خرج و مخارج درمان و پزشكي هم دانشگاه علوم پزشكي و به‌خصوص شخص دكتر ايراني‌خواه بسيار كمك حال ما بوده‌اند و در طول اين يك سال هميشه ياور ما بوده‌اند. از طرف ديگر، بهزيستي و كميته امداد هم در مخارج شيرخشك و البسه بچه‌ها همياري مي‌كنند و تا به امروز خدا را شكر با هر سختي‌اي كه بوده، توانسته‌ايم خرج و مخارج زندگي را تأمين كنيم.

  • واكنش اطرافيان و دوست و فاميل بعد از به دنيا آمدن بچه‌ها چه بود؟

براي همه جذاب بود و جاي تعجب داشت. همه خانواده‌ها براي ديدن ما آمدند. بسياري از دوستان دبيرستان همسرم كه سال‌ها از هم دور بودند بعد از اينكه گزارش صداوسيما را ديدند از طريق شماره‌اي كه از خانه پدري همسرم داشتند منزل ما را پيدا كردند و به ديدنمان آمدند. هنوز هم اين ارتباط ادامه دارد اما بعضي بازخورد‌ها هم براي ما ناراحت‌كننده بود كه مهم‌ترين آنها مشكل مسكن است كه امروز هم با آن دست‌به‌گريبان هستيم. كميته امداد بعد از به دنيا آمدن بچه‌ها خانه‌اي را به ما اهدا كرده كه قدردان زحمت‌هايشان هستيم اما در حال حاضر به‌دليل اينكه بچه‌ها هنوز كوچك هستند و نياز به مراقبت دارند و شب‌هاي بسياري شده كه مجبور شده‌ايم بچه‌ها را به بيمارستان برسانيم، نمي‌توانيم در خانه خود كه در پرديسان قم بوده و فاصله زيادي با شهر دارد سكونت داشته باشيم. بايد مستأجر باشيم اما به هر كجا كه براي اجاره‌خانه سر مي‌زنيم تا مي‌شنوند كه ۵ نوزاد داريم از اجاره‌دادن خانه منصرف مي‌شوند. فروردين‌ماه امسال مهلت اجاره خانه تمام مي‌شود و بايد خانه را تخليه كنيم اما هنوز جايي را براي اجاره پيدا نكرده‌ايم و اين واقعا براي ما اذيت‌كننده است.

  • پدر ۵ فرزند بودن چه حس و حالي دارد؟

پدر ۵ فرزند بودن يعني روز‌ها و شب‌ها بي‌خوابي داشتن؛ يعني از ۱۰ شب تا ۴ صبح دائما راه بروي كه فرزندت بتواند ساعتي بخوابد. پدر ۵ فرزندبودن يعني يكي از فرزندهايت روي پا‌هايت خوابيده باشد و يكي روي دست‌ات شير بخورد؛ يعني پدري كه تا حالا سراجاق گاز هم نرفته حالا در پخت غذاهاي بچه‌ها متخصص شده (مي‌خندد) و مي‌تواند در روش‌هاي نگهداري از بچه‌ها و عوض‌كردن پوشك و شيردادن و تغذيه بچه‌ها نظر كارشناسي بدهد. اگر بگوييم در طول اين يك سال سختي بيشتري كشيده‌ايم ناشكري است. بچه‌ها امروز به حرف افتاده‌اند و يك مامان و بابا گفتنشان خستگي يك عمر را از تن آدم به در مي‌كند.اين حرف من را فقط پدر و مادر ها مي فهمند، همين كه امروز سالم هستند و بازي كردنشان، راه افتادنشان و بزرگ شدنشان را مي‌بينيم با هيچ لذتي در دنيا برابري نمي‌كند و اين حس و حالي است كه پدر ۵ فرزندبودن به آدم مي‌دهد.

کد خبر 329144

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار مهارت‌های زندگی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha