شنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۷:۴۱
۰ نفر

همشهری دو - رقیه رودسرایی: نه اینکه اصلا حواسم نباشد؛ خب اگر حواسم نبود هم دیدن پرچم‌های مشکی و درگیری‌های هر ساله هیئت محل می‌فهماندم که فاطمیه است.

ولي همين كه 2 تا درگيري فكري‌ام بشود 3تا احساس مي‌كنم هيچ فضاي ذهني ندارم. احساس سنگيني‌ام جوري است كه انگار حتما بايد يك‌جا بنشينم. براي همين وقتي مادر پشت تلفن پرسيد مراسم امسال فاطميه مسجد را نمي‌آيي؟ بي‌هيچ مكثي گفتم خيلي دوره، مراسم هم كه دير تموم مي‌شه ديگه آخر شب مي‌رسم خونه ! مادر اما سپرده بود تا فاطمه برايم بگردد و در بياورد كه مسجدهاي محله‌مان كدامشان مراسمش خوب است و من غر نمي‌زنم كه مداحش اين‌طوري گفت كه هيچ سند ندارد و سخنرانش پراكنده‌گويي مي‌كرد و چه و چه! من هم دست علي را گرفتم رفتيم مسجد محله‌مان كه فاطمه تلفن زد و گفت چرا مراسم فلان مسجد را نمي‌روي؟ نزديك هم كه هستيد. هم خوب شروع مي‌شود و هم سخنرانش خوب است. چانه‌ بدو بدوهاي اسفندماه را نزدم بلكه رزقي باشد براي من شركت در اين مراسم.

از مسجد كه بيرون زديم انگار تازه شب شده بود. خيابان‌ها شلوغ و مغازه‌ها پرمشتري و من سلانه‌سلانه دست‌دردست پسركم كه گاهي هوس ماهي عيد مي‌كرد و دستم را مي‌كشيد و گاهي سبزه و تخم‌مرغ رنگ شده مي‌خواست، فكري شده بودم كه همه آنچه آقاي سخنران برايم گفت، خودم بلد بودم! خودم زندگي‌نامه‌تان را بلد بودم. خودم خطبه‌هايتان را بلد بودم! حتي خودم همه‌ اختلاف روايت‌هاي شيعه و سني را بلد بودم. من فقط نيامده بودم كه اشكي بريزم و استخواني سبك كنم و بروم تا فاطميه سال بعد! فكري شده بودم كه من آمده بودم مراسم فاطميه مسجد محله‌مان پي چه؟ فكري شده بودم كه من همه‌‌چيز را درباره شما بلدم اما شما نيستيد وقتي كه خريد مي‌كنم، وقتي مهماني مي‌دهم، وقتي مهماني مي‌روم، وقت انفاق‌هاي هر از گاهي‌ام نيستيد شما! يعني نه اينكه نخواهم باشيد، ولي فراموشتان مي‌كنم، شيوه‌تان مي‌رود پس ذهنم! مي‌دانم. اما من حتما براي شما زني بوده‌ام كه وقت مناجات نيمه‌شب شمايادش بوده ايد بانو...!

وسط بدو بدو های بیهوده اسفند، وقتش نیست بروم سراغ «کوزر» و «ریتزر» تا ببینم علمای جامعه شناسی درباره این قضیه چه نظری دارند ولی به تجربه شخصی‌ام که مراجعه می‌کنم می‌فهمم بچه‌ها، به ويژه پسرها، از فضاهایی که در آنجا مادرانشان گریه کرده‌اند خوششان نمی‌آید. حکماً برای همین است که بچه ها توی مسجد و هیئت همدیگر را پیدا می‌کنند و خودشان را مشغول نشان می‌دهند، چون برای خاموش کردن برق و گریه و ضجه دسته جمعی دلیلی نمی‌بینند..! حتما حضرت در مناجات نیمه شب شان علی من را هم یاد می‌کند که شرکت در این مراسم رزق و روزی اش بشود!...

کد خبر 327987

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha