یکشنبه ۱ مهر ۱۳۸۶ - ۱۰:۲۷
۰ نفر

دکتر علیرضا سلطانی: ادبیات جهانی شدن با لحاظ گستردگی و جامعیت آن،‌ دیرینه‌ای کمتراز 2 دهه‌ دارد. در این فاصله 2 موج فکری ادبیات مربوط به جهانی‌شدن را تحت‌تأثیر قرارداده است.

موج اول نظریه‌های طرفداران جهانی ‌شدن بود که عمدتاً ریشه در اندیشه‌های لیبرالیسم اقتصادی داشت. این ادبیات در ابتدای شکل‌گیری بر حوزه اقتصادی متمرکز بود، اما به سرعت این حوزه را درنوردید و به حوزه‌های سیاسی و فرهنگی تسری پیدا کرد.

محور موج اول ادبیات جهانی شدن حول چگونگی شکل‌گیری فرایند جهانی‌ شدن، آثار و پیامدهای مثبت اقتصادی آن،‌ وضعیت کشورهای توسعه‌یافته و درحال‌توسعه در این فرآیند قرارداشت که عمدتا از سوی فعالان سیاسی و اقتصادی دنیای صنعتی مورد حمایت قرار گرفت.

موج اول همچنان طرفداران خود را دارد و با توجه به گسترده شدن آثارآن که به‌طور مشخص در آزادسازی اقتصادی کشورهای درحال توسعه و آزادسازی تجارت جهانی متبلور شد، بسیاری از مباحث و دیدگاه‌های اقتصادی را تحت‌الشعاع خود قرار داده است.

موج دوم ادبیات جهانی شدن که بلافاصله در واکنش به موج اول بروز پیدا کرد،‌ ماهیت و محتوایی نقادانه به جهانی شدن و طرفداران آن دارد. این موج که عمدتا بر مبنای اندیشه‌های چپ شکل گرفت جهانی شدن را برنامه‌ای مدون از سوی بنیادهای سرمایه‌داری برای تسلط هرچه بیشتر بر جهان می‌داند که نتایجی جز گسترش فقر و بی‌عدالتی در دنیا، افزایش شکاف بین کشورهای درحال‌توسعه و توسعه یافته و در نهایت نا‌امنی در جهان نداشته و ندارد.

بالاگرفتن امواج فکری جهانی‌شدن منجر به بروز چالش‌های اساسی بین طیف‌های فکری طرفدار و مخالف شد، به گونه‌ای که باب جدیدی از برخوردهای فکری این‌بار با ماهیت جدال‌ ارزشی باز شد. محور عمده این جدال ماهیت جهانی شدن بود که طرفداران جهانی شدن آن را در قالب یک فرایند و مخالفان در قالب یک برنامه تعریف می‌کردند.

 این تعریفات متفاوت بار ارزشی سنگینی را به همراه داشت که به‌تدریج آثار آن در افکار عمومی جهانی و به شکل اعتراضات مردمی به مناسبت‌‌های مختلف خودنمایی می‌کرد.  

جدال فکری و ارزشی این 2 طیف برجسته در ادبیات جهانی‌شدن تاکنون ادامه داشته و پیش‌بینی می‌شود ادامه پیدا کند. مسائل و پدیده‌های سیاسی بزرگی همچون لشکرکشی به خاورمیانه و حادثه 11 سپتامبر نیز بر تشدید آن مؤثر بوده است.

اما همه ادبیات جهانی شدن به این جدال‌ها ختم نمی‌شود. گذشت زمان و نهادینه شدن بسیاری از پدیده‌ها و قواعد جهانی‌شدن از یک سو و هویدا شدن آثار و نتایج مثبت و منفی آن در بسیاری از ابعاد سیاسی، ‌اقتصادی و اجتماعی، این فرصت را برای برخی از صاحبنظران واقع‌بین ایجاد کرده که با نگاهی جدید و دور از جنجال‌های سیاسی، فکری و ایدئولوژیک موجود، به بررسی جهانی‌شدن پرداخته و با هدف اصلاح برخی از روندها و کاهش هزینه‌های جهانی شدن و به عبارت دیگر سرمایه‌داری جهانی، به آسیب‌شناسی تحولات موجود و درحال انجام بپردازند.

این طیف که در بستر 2 طیف و در نتیجه جدال آنها ایجاد شده، هرچند در مقایسه، سابقه‌ای دیرین ندارد اما به نظر می‌رسد به تدریج جایگاه مؤثری در ادبیات جهانی شدن پیدا کند.

از جمله متفکران برجسته این طیف، جوزف استیگلیتز، اقتصاددان برجسته آمریکایی و برنده جایزه نوبل اقتصادی در سال 2001 است که در سال‌های اخیر توانسته ادبیات جهانی شدن را تحت تأثیر افکار و اندیشه‌های خود قرار دهد.

استیگلیتز که سالیان زیادی را در بانک جهانی به‌عنوان معاون رئیس کل و اقتصاددان ارشد سپری کرده در آثار اخیر خود تلاش دارد با بهره‌گیری از تجربیات عینی خود به تحلیل وقایع و پدیده‌ها پرداخته و نسبت به روند تحولات آینده هشدار دهد. وی در کارهای پژوهشی اولیه خود که منجر به تعلق جایزه نوبل اقتصاد به وی شد، محدودیت‌های بازار ناشی از جریان ناقص اطلاعات را بررسی می‌کند.

اما در آثار بعدی یعنی جهانی شدن و مخالفان آن و دهه90 پرتلاطم به‌طور خاص جهانی شدن را هدف گرفته و به نتایج منفی آن برای کشورهای درحال توسعه می‌پردازد. استیگلیتز در جدید‌ترین کتاب خود تحت عنوان «نگاهی نو به جهانی‌شدن» که اخیرا توسط مسعود کرباسیان ترجمه و از سوی انتشارات چشمه  روانه بازار  شده است، واقع‌بینانه مسائل جهانی‌شدن را بررسی و نقد کرده و درعین حال راه‌حل‌های گوناگونی را نیز مورد توجه قرار داده است.

 استیگلیتز در پیش گفتار این کتاب، جهانی شدن را میدانی می‌داند که مهم‌ترین مشخصه آن بروز درگیری‌های عمده بر سر ارزش‌های بنیادی به ویژه اختلاف‌نظر بر سر نقش دولت و بازار است.   

وی معتقد است در همه جوامع دولت، نقش اصلی را در انتخاب‌ها برعهده دارد. موفقیت اقتصادی مستلزم حفظ تعادل درست بین دولت و بازار است. این توازن در طول زمان دگرگون می‌شود و از یک کشور به کشور دیگر متفاوت خواهد بود.

اما جهانی شدن به شکلی که تحمیل شده است، اغلب موجب دشوارتر شدن دستیابی به توازن مورد نیاز شده. به اعتقاد استیگلیتز جهانی شدن نباید برای محیط زیست زیان‌آور باشد، موجب افزایش نابرابری شود، تنوع فرهنگی را تضعیف کند و موجب افزایش منافع شرکت‌ها به زیان رفاه شهروندان عادی شود. وی در این کتاب سعی دارد نشان دهد که چگونه جهانی شدن اگر به درستی هدایت شود،‌ می‌تواند هم به سود کشورهای درحال توسعه باشد و هم منافع زیادی را برای کشورهای توسعه یافته به همراه آورد.

نویسنده با توجه به سابقه فعالیتی که در سازمان‌های اقتصادی جهانی داشته به‌طور مشخص نمونه‌هایی از ناکارایی پدیده‌های جهانی شدن به ویژه به ضرر کشورهای درحال توسعه ارائه می‌دهد. وی تلاش دارد با نگاه به کشورهای درحال توسعه،‌ شرایط تجارت جهانی،‌ محیط زیست،‌ موقعیت شرکت‌های چند ملیتی و بحران‌های اقتصادی، راهکارهایی را برای اصلاحات در نظام اقتصاد جهانی و دموکراتیک‌تر کردن جهان ارائه نماید.

کد خبر 32179

پر بیننده‌ترین اخبار ادبیات و کتاب

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز