محمدعلی کریمی: بیراه نیست اگر بگویم ما «روزنامه نگاری» را با لبخندهای او شروع کردیم. «اصول روزنامه نگاری» در ابتدای ترم سه، دروازه ورود ما به عرصه روزنامه نگاری و روزنامه نویسی بود.

شکرخواه

او اما قبل از تیتر و لید، انرژی و لبخند به ما آموخت و اعتماد به نفس تزریق کرد.

احترام به دانشجویان در خون و رگ و پی‌اش بود. لباس مرتب می‌پوشید عطر می‌زد و شیک راه می‌رفت در عین حال خنده و لبخند زیبا از صورتش نمی‌رفت.

به همین سیاق، در «روزنامه نگاری تخصصی» هم که نشریه‌ای به عنوان کار عملی از هر دانشجو طلب می‌کرد، به زیبایی و گرافیک در کنار محتوا اهمیتی برابر می‌داد. به من گفت: حیف نیست که مجله‌ای تخصصی با این محتوای خوب را شیک نبسته‌ای!؟ و نمره ۱۷ داد.

سال ۷۲ با آسیه امینی و دوستان همکلاسی، نشریه‌ای را به عنوان نشریه دانشکده ارتباطات علامه آماده انتشار کردیم. یونس شکرخواه نامش را «نشانه» گذاشت و او تیتر سرمقاله‌اش را زد: «آمدیم تا بمانیم.»

چشمان آسیه و من برق زد! تیتر را از دل و جان مطلبی که نوشته بودیم و قادر به کشف تیتر نبودیم، بیرون کشیده بود. سال ۸۰ به دفتر دکتر ستاری‌فر، معاون رئیس جمهوری خاتمی و رئیس سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی برای مشاوره و کمک به انتشار نشریه «برنامه» دعوتش کردم؛ سر وقت آمد. لبخند می‌زد و چون شِکر خاطره می‌گفت.

مشورتش یک جمله بود: «چرا من؟ پس کی می‌خواهید به کریمی و امثال او که شاگردان ما بوده‌اند اعتماد کنید؟...»

آن روز دوباره احساس کردم قد کشیدم و بارها پز دادم. چه پشتیبانی خوشمزه‌ای! حتی اگر اغراق بود. در روزنامه «اخبار» برای رحلت حسین سرشار که او هم فراموشی گرفته بود تیتر زد: «سرشار دیگر راه خانه را گم نمی‌کند»

سر کلاس چندین بار مثال زد مثل اینکه از این تیترش خوشش آمده بود. انگار نمی‌دانست چند سال بعد خود گرفتار همین تیتر می‌شود! عصر جمعه لختی پس از شنیدن رفتنش، از خود تجریش تا هفت تیر و در حال رانندگی، همه سکانس‌هایم را با او مرور کردم و لبخند زدم. لبخندی که گویا از سویدای وجود او بر لبم نشسته بود.

حسین آقای قندی عزیز!

بر تو نمی‌شود گریست؛ با تو فقط باید خندید!

کد خبر 293284

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha