شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۳ - ۰۶:۵۶
۰ نفر

مرجان همایونی: کفش‌هایش را با شلوارش تمیز می‌کند و انگشت اشاره‌اش را بالا می‌گیرد و با معصومیت کودکانه‌اش می‌گوید: «عمو این‌‌ همان لباس‌هایی است که پارسال برایم خریده بودید.» بعد لبخندی می‌زند اما در دلش غوغایی است؛ قند‌هایی است که پشت سر هم آب می‌شود و منتظر است تا لباس امسالش را بگیرد.

با اینا زمستونو سـر می‌‌کنم

هنوز انگشتش روي هواست؛ دست‌هايي زخمي، تاول زده و زمخت. با اين دست‌ها صبح‌ها كارتن جمع مي‌كند؛ كارتن‌هايي كه كيلويي ۱۰۰ تا ۱۵۰ تومان از او خريداري مي‌كنند. او كار مي‌كند تا كمك خرج پدر پيرش كه به‌اصطلاح «نان خشكي» است باشد. حسرت لباس‌هاي نو، هميشه به دلش بود. دلش مي‌خواست خودش لباس‌هايش را انتخاب مي‌كرد. ناگهان حادثه‌اي رخ داد و او به اين آرزويش رسيد. افرادي وارد زندگي‌اش شدند كه براي او حكم فرشتگان را داشتند. آنها دست‌هاي پينه بسته و زخمي‌اش را در دست گرفتند و او را به مغازه‌هاي لباس‌فروشي و كفش‌فروشي برده و برايش هر آنچه مي‌خواست به انتخاب خودش خريداري كردند. بعد از آن هر سال به سراغش مي‌آيند، نزديكي‌هاي عيد، براي او و خواهر و برادر‌هايش يك دست يا شايد هم 2دست لباس نو مي‌خرند. لباس‌هايي كه هنوز مارك دارند و اندازه تنش هستند. حالا او هم مثل خيلي از هم كلاسي‌هايش لباس‌هاي نو به تن دارد و پاي سفره هفت‌سين اين لباس‌ها را مي‌پوشد.

اعضاي اين گروه نام و نشان خاص و ثبت شده‌اي ندارند. خودشان دلشان مي‌خواهد اسم گروهشان همياران كودك باشد. اين اسم جايي ثبت نشده و سازمان رسمي ندارد. اين بي‌نام و نشاني هم علت دارد؛ آنها معتقدند كه كار خير نياز به بوق و كرنا ندارد. ماجراي اين گروه، خيلي جالب است، گروهي كه هر سال عيد پول‌هاي خود و دوستانشان را هر چقدر كه دارند از ۵ هزار تومان به بالا روي هم مي‌گذارند تا لباس بخرند، آن هم براي بچه‌هايي كه حسرت‌هاي زيادي به دل دارند. امسال كمك‌هاي اين گروه از مرز ۷۰ ميليون تومان‌گذشته است و حدود ۹۰۰ كودك پاي سفره هفت‌سين با لباس‌هاي نو مي‌نشينند.

  • ديداري كه تحول برانگيز بود

اعضاي اصلي اين گروه بي‌نام و نشان ۵ نفر هستند. آنها خيلي اتفاقي دور هم جمع شدند و خيلي اتفاقي وارد كاري شدند كه عاقبت به خيري به همراه دارد. يكي از اعضاي اين گروه مي‌گويد: «از صفر شروع كردم. تا حالا يك ريال ارث پدري نگرفته و از روز اول روي پاهاي خودم ايستاده‌ام. زماني آرزويم داشتن يك خودروي پرايد بود، البته با قرض به آرزويم رسيدم. در تمام اين مدت تلاش كردم و تنها يك چيز را مدنظر گرفتم و آن خدا بود. كاري كردم كه هرگز شرمنده خدا نشوم».

مرد خير نه از اول دستي در كار خير داشت و نه اينكه هرگز فكرش را مي‌كرد كه روزگار او را در اين كار بيندازد. اما يك اتفاق باعث شد تا ورق زندگي‌اش برگردد و او دنيا را طور ديگري ببيند. مي‌گويد: «زمستان سال ۸۶ بود كه به كلاس‌هاي آموزشي مي‌رفتم. در پايان ترم، هر گروه يك پروژه‌اي برداشت. موضوع پروژه‌ها مسئوليت انسان‌ها نسبت به جامعه بود. گروه بندي ما ۵ نفره بود وپروژه‌اي كه گروه ما برداشت، خريد لباس براي بچه‌هاي فقير بود».

او ادامه مي‌دهد: «از دوستان مبلغي را جمع‌آوري كرديم و با كمك خانم معلمي كه مادر يكي از دوستانم بود و خود به تنهايي به كودكان نيازمند كمك مي‌كرد، با كودكان نيازمندي آشنا شديم. ما به اندازه خريد لباس كامل ۲۵ بچه، پول جمع‌آوري كرديم. براي خريد لباس‌ها به سراغ 2عمده فروش رفتيم. زماني كه صاحبان عمده فروشي از ماجرا باخبر شدند تخفيف خيلي خوبي به ما دادند و آن زمان هر دست كامل لباس و كفش ۲۰ هزار تومان شد. لباس‌ها را براي مقطع دبستان و راهنمايي خريداري كرديم و به اين دليل كه ممكن است به شخصيتشان لطمه وارد شود تصميم گرفتيم براي مقطع بالا‌تر خريداري نكنيم. روزي كه قرار شد لباس‌ها را به بچه‌ها بدهيم، خودمان هم به مدرسه رفته و با هماهنگي با مسئولان مدرسه وارد كلاس شديم. دوربيني هم برده بوديم تا براي پروژه كلاس از اين ماجرا گزارش تهيه كنيم».

  • خريدهاي سريالي شب عيد

آن روز اتفاق عجيبي رخ داد و همين اتفاق باعث شد تا اين گروه ۵نفره از آن به بعد هر سال، نزديك‌هاي عيد به سراغ بچه‌هاي نيازمند بروند و لبخند شادي بر لب آنها بنشانند. مرد خير مي‌گويد: «تا به حال در عمرم چنين صحنه‌اي نديده بودم. بچه‌ها آمدند تا لباس‌ها را بگيرند. با ديدن آنها شوكه شدم و يكه خوردم. ما هميشه بالاي شهر بوديم و چشمانمان چنين وضعيت‌هايي را نديده بود. در تمام مدت عمرم بچه‌هاي گلفروش را ديده بودم، آن هم يا پشت چراغ قرمز كه زمان زيادي نداشت يا در تلويزيون. هرگز از چنين فاصله نزديكي با بچه‌هايي در اين سطح جامعه ديدار نداشتيم. اين‌بار بدون قضاوت آنها را مي‌ديدم. شرايط آنها منقلبم كرد. با ديدن آن بچه‌ها بي‌اختيار گريه مي‌كردم. يكي از بچه‌ها به طرف يكي از دوستانم كه سن بالاتري داشت رفت و به‌نحوي با او برخورد كرد كه انگار دوستم پدرش است. مثل اينكه آن بچه پدرش را از دست داده و با دوستم ارتباط حسي برقرار كرده بود». همين ديدار باعث شد تا خريد شب عيد اين گروه 5 نفره تكرار شود اما هر سال نسبت به سال ديگر پول بيشتري جمع مي‌شد و بچه‌هاي بيشتري نو نوار مي‌شدند و در كنار سفره هفت‌سين لباس‌هايي به تن داشتند كه گروه خيرين آن را خريداري كرده بودند.

  • اعتمادهاي بيش از حد دوستان نا‌شناس

مرد خير ادامه مي‌دهد:«آنجا بود كه تصميم گرفتيم اين كار را ادامه دهيم. سال بعد تعداد ۴۰ دست لباس خريديم، سال سوم ۷۰ دست، سال چهارم ۱۰۰ دست و سال پنجم ۱۲۰ دست لباس خريداري كرديم. هر سال دي‌ماه به دوستان اعلام مي‌كرديم كه مي‌خواهيم اين كار را انجام دهيم و هر كسي به‌قدر وسعش مبلغي را كمك مي‌كرد. كم‌كم اين موضوع را دوستانمان به دوستانشان گفتند و دوستانشان به دوست‌هاي ديگر و گروه ما بزرگ شد اما هنوز هم نفرات اصلي اين گروه 5نفر هستند».

او ادامه مي‌دهد:«اوايل پيامك مي‌زديم و اطلاع‌رساني مي‌كرديم و خيلي‌ها نيز بدون هيچ‌شناختي و فقط به توصيه دوستانشان به ما كمك مي‌كردند. از پارسال گروهي در فضاي مجازي تشكيل داديم. در گروه اطلاع‌رساني شد و هر كسي دوستش را عضو كرد و به او اطلاع‌رساني كرد و دوستش هم دوستش را عضو كرد و تبديل به ۵ گروه شديم. ناگهان دوستانمان زيادتر از باورمان شدند و ما موفق شديم پارسال ۳۹۹ دست لباس براي بچه‌ها خريداري كنيم. پارسال ۲۶ ميليون تومان جمع‌آوري شد و براي هر دست لباس ۶۵ هزار تومان پول پرداخت كرديم. البته قيمت واقعي لباس‌ها آنقدر نبود، بلكه هم عمده‌فروشان خودشان كمكي به ما مي‌كردند و هم قيمت لباس‌ها را خيلي پايين‌تر از قيمت بازار ارائه مي‌كردند».

با تصميم اعضا به‌تدريج روش كمك به نيازمندان عوض مي‌شود، اين گروه بن خريد تهيه كرده و به بچه‌هاي نيازمند مي‌دهند و بچه‌ها با در دست داشتن اين بن‌ها به 2عمده فروشي موردنظر رفته و لباس و كفش انتخاب مي‌كنند؛«اينطوري بچه‌ها به سليقه خودشان لباسشان را انتخاب مي‌كنند. از طرفي سايز بچه‌ها دستمان نيست و ممكن است لباسي كه براي آنها تهيه مي‌كنيم كوچك يا بزرگ باشد. عمده فروش‌هايي كه ما انتخاب كرده‌ايم همه جور و همه مدل لباس و كفش دارند. براي همين آنها مي‌توانند به راحتي و آنچه دلشان مي‌خواهد را بخرند».

بعضي از بچه‌ها به همراه خيرين راهي مغازه مي‌شدند تا لباس‌هايشان را انتخاب كنند. مرد جوان به نقل از فروشنده لباس مي‌گويد: «سال ۹۲ پسر بچه‌اي براي خريد آمده بود. آنقدر لباس‌هايش كهنه و پاره بود كه نتوانستم تحمل كنم و به جاي يك دست لباس 2دست لباس به علاوه لباس زير به او دادم.يك دفعه هم يكي از بچه‌هايي كه سال قبل ما برايش لباس خريداري كرده بوديم به من گفت عمو اين لباس و كفش كه تنمه‌‌ همان لباسي است كه پارسال برايم خريده بوديد. شنيدن اين حرف آتش به جانم زد. از ناتواني او ناراحت بودم اما از اينكه او هم لذت داشتن لباس نو را امتحان مي‌كرد، خيلي خوشحال بودم».

آنها سال گذشته براي خود حد و مرزي مشخص كرده بودند. زماني كه تعيين كردند ۳۹۹ دست لباس، به اندازه همين تعداد لباس پول جمع‌آوري كردند. همين كه پول‌ها به حد نصاب رسيده بود، اعلام كردند كه ديگر كمكي صورت نگيرد و نيازي به پول نيست. مرد خير مي‌گويد: «پارسال تعمدا اين عدد را انتخاب كرديم تا يكي از سين‌هاي سفره هفت‌سين‌مان هم باشد. بعد هم يك كارت پستال چاپ كرديم كه عكس تعدادي از بچه‌ها روي آن بود و هفتمين سين سفره 7سين ما، عكس چند نفر از ۳۹۹ بچه‌اي بود كه برايشان لباس خريداري شده بود. امسال نيز تعداد را ۷۷۷ نفر تعيين كردند ولي به‌خاطر حمايت خيلي زياد دوستان و تخفيف فروشنده توانستند تعداد را به ۹۰۰ نفر تغيير دهند».

خريداري لباس به غيراز آنكه لبخند را به لب بچه‌ها آورد، فوايد ديگري هم داشت: «يكي از خيران شيرازي زماني كه با گروه ما آشنا شد، به غيراز كمك مالي جهت خريد ۱۰۰ لباس براي بچه‌هاي تحت پوشش گروه ما، خودش ۲۵۰ دست لباس جداگانه خريد و بين بچه‌هاي جنوب شهر توزيع كرد».

  • لوازم التحرير براي آغاز سال تحصيلي

سال گذشته اما اعلام اينكه ديگر كمكي نشود نيز كارساز نبود و اعضاي گروه به كمك‌هايشان ادامه مي‌دادند و اعلام كردند كه اين كمك‌ها را نزد خود نگه‌داريد تا براي موارد خير ديگري به‌كار ببريد. همين مسئله باعث شد تا افراد اين گروه دور هم جمع شوند و باهم قرار و مدار جديدي بگذارند. آنها تصميم گرفتند اين خريد‌ها فقط عيد به عيد نباشد، بلكه به مناسبت‌هاي ديگري نيز انجام شود. خير جوان مي‌گويد: « ما با اين پول مبلغي را بابت كمك هزينه درمان دختر كوچكي پرداخت كرديم و به دختر جواني كه نياز به جهيزيه داشت كمك مالي كرديم».

او ادامه مي‌دهد: «امسال براي نخستين بار، با كمك‌‌ همان گروه توانستيم براي بيش از ۷۰۰ دانش‌آموز لوازم التحرير درجه يك خريداري كنيم. لوازمي كه فوق‌العاده و زيبا بود و سعي كرديم بهترين كيفيت را داشته باشد. ما خيلي از افرادي كه كمك مالي مي‌كنند را نمي‌شناسيم. آنها هم بدون هيچ چشمداشتي پول را به‌حساب ما واريز مي‌كنند. مقادير متفاوت است و ما مرزي براي اين پول درنظر نگرفته‌ايم. كمترين كمك مالي۵ هزار تومان بود و بيشترين ۷ ميليون. براي ما ميزان پول مهم نيست. مهم اين است كه مشاركت فوق‌العاده‌اي در اين امر شد. كمك‌هاي ما مرز ندارد، از سرتاسر ايران و ايرانيان خارج از كشور توسط فاميل اين پول را به‌حساب واريز مي‌كنند. براي دريافت كمك مالي تنها شرط‌مان اين است كه كمك‌كننده يا از دوستانمان باشد يا دوست دوستانمان يا دوست دوست دوستانمان الي آخر.

سال گذشته تصميم گرفتيم به كساني كه امكان و علاقه به اسپانسر شدن ماهانه كمك هزينه تحصيلي بچه‌ها دارند بچه‌ها را معرفي كنيم. هر كدام از ما و اعضا به وسعمان، چند بچه را به سرپرستي گرفتيم و ماهانه مبلغي را به‌حساب آنها واريز مي‌كنيم ؛ مثلا با مراجعه به سايت بنياد كودك www.childf.com مي‌توان به راحتي در هر جاي ايران اين بچه‌ها را پيدا كرده و سرپرستي مالي آنها را با حداقل توان مالي به‌عهده گرفت. براي اين‌كار لازم نيست ثروتمند بود بلكه داشتن قلب بزرگ كافي است.به غيراز اين ما نذرهاي مردم را هم برآورده مي‌كنيم؛ مثلا يكي گوسفند نذر كرده است، ما افراد نيازمند را پيدا كرده و بين آنها گوشت را تقسيم مي‌كنيم.»

مرد خير مي‌گويد: «گروه ما از ابتدا ۵ نفر بود كه 2نفر از آنها رفته و الان 2نفر ديگر جايگزين شده‌اند. اعضاي اصلي به غير از من، يك كارخانه‌دار و همسرش، يك خانم دانشجو و يك كارمند با حقوق ماهي حدود يك ميليون تومان است. البته در اصل گروه ما ده‌ها نفره است. ما پس از اطلاع از مشكل يك فرد و تأييد صحت آن، دست به‌دست هم مي‌دهيم تا مشكلي را حل كنيم. به اين اعتقاد داريم كه ما به كسي كمك نمي‌كنيم بلكه آنها هستند كه با پذيرش اين هدايا به ما كمك مي‌كنند تا حس انساندوستي داشته باشيم. من كشورهاي زيادي رفته‌ام؛ از آسيا گرفته تا اروپا و آمريكا، در همه جاي دنيا افراد نيازمند و فقير وجود دارند. خودم هم از نظر مالي ميلياردر نيستم اما تمام تلاشم را مي‌كنم تا به ديگران كمك كنم و براي اين كمك از سال اول به‌خودم يك قولي دادم؛ قول دادم كه خودم و غرورم را زير پا بگذارم و براي بچه‌ها از همه دوستان و آشنايانم درخواست كمك كنم و جواب اين استمرار و ايستادن بر سر هدف در 2سال اخير به بار نشست».

  • هدف: كمك براي نيازمندان

زماني كه اين گروه شروع به‌كار كرد خيلي‌ها پيشنهاد دادند كه گروه ثبت و به مؤسسه‌اي تبديل شود. حتي پيشنهاد شد كه در صدا و سيما در رابطه با اين گروه، تبليغاتي صورت گرفته شود اما اعضاي اين گروه به‌شدت با اين موضوع مخالفت كردند. مرد خير مي‌گويد: «ما خير نيستيم، مثل آنهايي كه مدرسه و درمانگاه مي‌سازند. ما افراد عادي جامعه هستيم. معتقديم كه مي‌توانيم به كوچك‌ترين وجه به همديگر كمك كنيم و دستگير باشيم. ما پولي جمع‌آوري نمي‌كنيم تا خرج آگهي و تبليغات كنيم. صد در صد هر آنچه جمع مي‌شود با نيت مشخص است و خرج‌‌ همان كار مي‌شود. ما به‌دنبال شهرت نيستيم و نخواهيم بود. فقط معتقديم كه هر انساني نسبت به جامعه‌اش مسئول است و ما اين مسئوليت را به‌عنوان يك انسان انجام مي‌دهيم. مثل رانندگي، كوچك‌ترين خلاف رانندگي گاهي اوقات منجر به قطع عضو يا مرگ مي‌شود. ما مسئول هستيم كه با رعايت قوانين راهنمايي و رانندگي، مسئول جان افراد باشيم. ما مسئول همسايه‌هايمان هستيم.

ما مسئول گرسنگي و فشارهاي مالي انسان‌هاي ديگر هستيم. ما وظيفه‌مان را انجام مي‌دهيم. مگر زماني كه زلزله بم، منجيل يا رودبار رخ داد اطلاع‌رساني در رابطه با كمك شد؟! مردم به‌صورت خود‌جوش هجوم آورده و كمك رساني كردند. آنها لباس و مواد غذايي براي زلزله‌زده‌ها بردند، چون كمك كردن را وظيفه خود مي‌دانستند.

از نظر ما انجام دادن كوچك‌ترين كار خيري بايد بي‌منت و بدون هيچ اطلاع‌رساني باشد و اگر ما تصميم گرفتيم تا در اين رابطه صحبت كنيم تنها يك دليل داشت و آن اينكه مردم بدانند كه كمك كردن شرايط ندارد و هر كسي در حد توانش مي‌تواند كمك كند. اين كمك هم فقط مالي نيست. در خيلي از موارد گره‌هاي بزرگي توسط روابط دوستانه باز شده. ما اعتقاد داريم همه‌‌چيز را نبايد به گردن دولت انداخت. در ارتباط با جامعه هر كدام وظايف و مسئوليتي داريم؛ دولت جاي خود و مردم جاي خود. در برابر فرد مسني كه كنار خيابان ايستاده يا آمبولانسي كه در خيابان در حركت است ما مسئوليم نه دولت. در همه جا اين همنوعان هستند كه به‌هم كمك مي‌كنند. اعتقاد داريم كه زلزله و سيل هر روز در حال اتفاق افتادن است آن هم در ابعاد كوچك‌تر. نيازهاي مالي و رواني انسان‌ها‌‌ همان زلزله‌هاي كوچك هستند. ما براي رفع مسئوليت، همه‌‌چيز را به گردن جامعه و دولت نمي‌اندازيم و معتقديم كه دولت و جامعه متشكل از خودماست. ما سعي مي‌كنيم بدون قضاوت كمك كنيم و اين بهترين راه كمك كردن به همنوع است. مدتي قبل از خيابان در حال عبور بودم كه ديدم مردي كنار خودرواش ايستاده است. شيشه را كمي پايين دادم و از او پرسيدم چه مشكلي پيش آمده. گفت بنزين تمام كرده‌ام. رفتم و برايش بنزين خريداري كردم و به او دادم. گفت پولش! جواب دادم پول نمي‌خواهد فقط اگر يك نفر را در كنار خيابان ديدي كه نياز به كمك داشت تو هم به او كمك كن. كمك كردن زنجيره‌اي است و در ‌‌نهايت به‌خود ما مي‌رسد».

  • حس مثبت بودن

كمك كردن حس مثبت بودن به انسان مي‌دهد؛ حس انسان دوست بودن و اهميت داشتن. پس با اين كار شما به كسي كمك نكرده‌ايد بلكه آنها هستند كه به شما كمك كرده‌اند. كساني كه كمك ما را قبول مي‌كنند در حقيقت به ما لطف مي‌كنند؛ چرا كه به ما اين حس را مي‌دهند كه ما آدم‌هاي خوبي هستيم.

ما اسمي از گروه‌مان نمي‌آوريم چون هدفمان حفظ همين گروه دوستي است اما همه مي‌توانند از اين گروه دوستي‌ها داشته باشند. اگر هم نمي‌توانند بنيادهايي مثل مؤسسه طلوع، جمعيت امام علي(ع)، بنياد كودك، محك و... هستند كه كارهاي بزرگي انجام مي‌دهند، مي‌توان از طريق اين بنياد‌ها كمك مالي كرد.

من آدم خوش‌شانسي نيستم. اگر در يك قرعه كشي شركت كنم كه از ميان۱۱ نفر،۱۰ نفر انتخاب شوند من نفر يازدهم جمع هستم. تا به حال هيچ قرعه‌كشي‌اي برنده نشده‌ام اما دست به هر كاري زده‌ام و موفقيتي كه به‌دست آورده‌ام از لطف خدا و محبت بچه‌ها بوده است. وقتي به پيرزني در خيابان كمك مي‌كني و او مي‌گويد خدا خيرت دهد بهترين و بالاترين پاسخي است كه مي‌توان گرفت.

قبل از اينكه با اين گروه به سراغ كودكان نيازمند بروم، خيلي وحشت داشتم و با خودم مي‌گفتم دل ديدن چنين افرادي را ندارم اما با ديدن آنها خيلي آرام‌تر شدم. پارسال براي خريد لباس ۵ بچه، خودم اقدام كردم. پدرشان نان خشكي بود. آنها صبح تا بعد از ظهر كارتن جمع‌آوري مي‌كنند و كيلويي ۱۵۰تومان مي‌فروشند. آنها قبل از اينكه آفتاب بزند راهي خيابان مي‌شوند تا كارتن جمع كنند و اين بچه‌ها اگر خيلي كار كنند ۱۰ كيلو كارتن جمع‌آوري كنند كه مي‌شود هزار وپانصد تومان. شوق خريد لباس در اين بچه‌ها، به انسان انرژي مي‌دهد. وقتي با خريد لباس نو و جديدي لبخند به لبشان مي‌آيد، آرامشي خاص تمام وجود انسان را دربرمي‌گيرد و بيشتر از اينكه آنها خوشحال شوند، ما خوشحال مي‌شويم.

و در آخر از همه كساني كه حرف‌هاي من را مي‌شنوند تقاضا مي‌كنم كه با چشم‌هايشان ببينند. با ديدن ديگران و درك شرايط طرف مقابل همه‌‌چيز زيبا‌تر و بهتر خواهد بود. موفق‌ترين و بهترين انسان‌ها كساني هستند كه خودشان را در همه لحظات جاي طرف مقابل مي‌گذارند. برخوردي كه با ما مي‌شود‌‌ همان برخوردي‌ است كه در روز‌ها و سال‌هاي گذشته با ديگران داشته‌ايم.
پزشكي كه خود را به جاي مريض، كارمندي كه خود را به جاي ارباب‌رجوع، سواري كه خود را جاي پياده مي‌گذارد موفق‌ترين فرد جامعه است.

به ياد داشته باشيم كه هر چه را براي خود مي‌پسنديم براي ديگران هم بپسنديم و هر چه را براي خود نمي‌پسنديم براي ديگران هم نپسنديم.

  • فروشنده لباس: سودي نمي‌گيرم

۶۲ سال دارد و از كسبه‌هاي خوش‌نام بازار است. دلش نمي‌خواهد اسمش را فاش كنيم اما همانقدر بگوييم كه او يكي از 2عمده فروشي است كه در كار خير همراه گروه همياران كودك شده است. مرد ميانسال علاوه بر كمك به اين گروه، كمك‌هاي خيرانه زيادي كرده است و مي‌گويد: «زماني كه مي‌خواستم به حج بروم وصيت كردم كه اين كار در مغازه باقي بماند، چرا كه سرمايه و بركت مغازه‌ام از كار خير است».

او ادامه مي‌دهد: «چند سالي است كه با اين گروه آشنا شده‌ام و زماني كه از كار خير آنها با خبر شدم، تصميم گرفتم همراهشان شوم. لباس‌هايي كه به آنها مي‌فروشم زير قيمت عمده است و هيچ سودي در اين كار بر نمي‌دارم. افراد زيادي روزانه به مغازه‌ام مي‌آيند و من سعي مي‌كنم دست خالي كسي از مغازه بيرون نرود. انسان بايد خوش‌بين باشد و هرگز در باور خود اين سؤال را مطرح نكند كه آيا اين فرد واقعا نياز به پول دارد يا خير؟».

کد خبر 289175

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha