شنبه ۲ اسفند ۱۳۹۳ - ۰۶:۴۸
۰ نفر

معصومه حیدری پارسا: زمانی که ماجرای زندگی خود را در روزنامه همشهری می‌خواند هرگز تصور نمی‌کرد که این گزارش زندگی‌اش را دگرگون کند اما روایت جوانی که با وجود بیماری فلج مغزی ده‌ها وسیله مختلف و کاربردی اختراع کرد، باعث شد تا یک زوج خیر تحت‌تأثیر قرار گرفته و برای کمک به او پیشقدم شوند.

فرشته‌های خدا

 اميررضايي اگرچه مبتلا به بيماري فلج مغزي (C. P) است اما اين مشكل را آخر دنيا ندانست. او راه بسته را‌‌‌ رها كرد و به راه‌هاي تازه انديشيد؛ راه‌هايي كه بايد خودش آنها را مي‌ساخت. جواني كه به عشق وطن، دعوتنامه‌هاي كشورهاي مختلف از جمله آلمان را پس زده تا به مملكتش خدمت كند، امروز ثمره‌اش را در دستان ياريگر زن و مردي يافته كه براي توليد انبوه‌ اختراعاتش كمر همت بسته‌اند. آنها خيلي سخت و به درخواست و البته اصرار امير مهمان ما شدند تا شايد الگويي باشند براي همه كساني‌كه معلول را ناتوان و ناكارآمد نمي‌دانند و براي اين قشر نيز هزينه مي‌كنند. يعقوب حسيني و فرزانه بهارلو خيريني هستند كه براي پيشرفت امير از هيچ كوششي فرو‌گذار نكرده‌اند.

  • سكانس نخست

روزنامه همشهري
روزنامه همشهري، چهاردهم تيرماه امسال... همه‌‌چيز از چاپ مطلب امير به‌عنوان معلول توانمند شروع شد. پيگيري‌هاي يعقوب حسيني و همسرش از روزنامه همشهري و پس از آن تأمين ۳‌برابر هزينه‌هايي كه امير براي توليد انبوه اختراعاتش خواسته بود، سبب شد تا بار ديگر صفحه‌اي را به اين موضوع اختصاص دهيم. حالا ماه‌ها از اين اتفاق گذشته و امير نه‌تنها در پي به توليد انبوه‌رساندن اختراعاتش است بلكه اين روز‌ها به اختراعات ديگري نيز فكر و تلاش مي‌كند تا به اهدافش دست يابد.

  • سكانس دوم

از هر چه غيراز خدا دل بكن
از خوشحالي در پوست خود نمي‌گنجد. مي‌گويد: «زماني كه از روزنامه همشهري تماس گرفتند و گفتند خيري پيدا شده كه مي‌خواهد حمايت‌ات كند برايم باوركردني نبود. با خودم فكر مي‌كردم كه چگونه مي‌شود كسي نديده و نشناخته به يك معلول، آن هم با شرايط خاصي كه من دارم اعتماد كند. به هر ترتيبي كه بود و در اوج ناباوري‌هاي من قرار‌ها گذاشته شد و من با خانواده حسيني آشنا شدم. كار‌ها زود‌تر از آنچه من در ذهن مي‌پروراندم انجام شد و نه‌تنها هزينه‌هاي كارم تقبل شد حتي با من قرارداد هم بسته شد بدون هيچ اما و اگري؛ از همه مهم‌تر بيمه هم شدم. آن روز بود كه دلم مي‌خواست به همه بگويم يادتان مي‌آيد گفتم وقتي با تمام وجود باوركني كه خدا هست و حواسش به تو هست، ديگر درنمي‌ماني. ناشكري نمي‌كني. اما بايد او را با تمام وجودت حس كني. آن وقت است كه هر ريسماني جز ريسمان خدا را مي‌بري و دل مي‌كني از هر چه غير اوست.» اختراعي كه امير رضايي از آن صحبت مي‌كند، دزدگير خودروست كه توسط خانواده حسيني حدود 30ميليون تومان براي توليد انبوه آن هزينه شده است. او ادامه مي‌دهد: «باوركنيد هيچ وقت نا‌اميد نشدم اما براي نخستين بارهم در زندگي‌ام كسي پيدا شد كه من را سركار نگذاشت و هنگامي كه حرف زد به‌معناي واقعي به آن عمل كرد. باور كنيد خيلي سخت است وعده‌هاي پوچ شنيدن و اميدوارشدن و هيچ نديدن. من به‌دليل اختراعاتم در مناسبات مختلف از سوي مسئولان نهادهاي مختلف دعوت شده‌ام و هر بار هم وعده‌هاي بسياري شنيده‌ام اما هميشه حرف‌ها درحد‌‌‌ همان وعده‌ها باقي ماند و بعد از مراسم همه‌‌چيز به‌دست فراموشي سپرده شد، اما اين بار همه‌‌چيز فرق مي‌كرد؛ آنها مرا مانند پسر خود دوست دارند و حمايتم مي‌كنند.»

  • سكانس سوم

معلوليت محدوديت نيست
امير جزو ۱۰ كارآفرين بر‌تر كشور و عضو جامعه مخترعان و مبتكران ايران و همچنين عضو هلال‌احمر است. او باور دارد كه «مي‌تواند» و به قول خودش حتي يك لحظه دست از تلاش برنداشته و هميشه با ناتواني جنگيده است.
در واقع شرايطش را پذيرفته و خود را با دنيايي كه آن را نه «معلوليت» بلكه «محدوديت» مي‌نامد، وفق داده است او معتقد است: «معلوليت نتوانسته مانعي باشد در مسير رسيدن به اهدافش.» وي اما حضور يعقوب حسيني و همسرش را در زندگي‌اش بسيار تأثير‌گذار مي‌داند و مي‌گويد: «كار بزرگي كه اين زن و شوهر براي من انجام داده‌اند با هيچ‌چيز قابل مقايسه نيست. آنها همواره تلاش مي‌كنند كه من بدون هيچ‌گونه استرسي كار كنم و حتي نگران نيستند كه اختراع من مورد استقبال قرار نگيرد. اگرچه مي‌دانم كه خدايي كه آنها را سر راه من قرار داده به دستان من، توانمندي اين را هم داده كه بتوانم از اين اتفاق سربلند بيرون بيايم».

  • سكانس چهارم

خدا فرشته‌هايي بر زمين دارد
«سرنوشت دست خود ماست و خداوند ما را مختار آفريده، اگر بخواهيم مي‌توانيم با هر نوع شرايطي زندگي كنيم و براي داشتن يك زندگي آرام، شكرگزار پروردگارمان باشيم. همينطور اگر نخواهيم شرايط را قبول كنيم، مي‌توانيم زندگي را بر خود و اطرافيان تلخ كرده و در انزوا و تنهايي، آينده خود و خانواده‌مان را تباه كنيم.» امير اينها را مي‌گويد و ادامه مي‌دهد: «من راه اول را انتخاب كردم و البته شايد در حرف‌زدن راحت باشد اما واقعا در اين راه ماندن و تلاش‌كردن سخت بوده و هست. به‌نظر من همه ما معلولان با هر نوع معلوليتي و در هر شرايطي بايد قبول كنيم كه زندگي ادامه دارد؛ اينكه ما هم عضوي از اجتماع هستيم و حق زندگي و نفس كشيدن داريم. باوركنيم كه براي رسيدن به نقطه‌هاي روشن و خوشبختي بايد تلاش كنيم. درواقع به‌نظر من اگر فرد معلول خودش را قبول داشته باشد و اميد به زندگي را در خود تقويت كند هيچ مشكلي نمي‌تواند مانع پيشرفت و موفقيت او شود. به هر حال همه ما حتي ميان خانواده‌هاي خودمان هم با مشكل روبه‌رو هستيم چون حتي آنها هم نمي‌توانند درك چنداني از شرايط يك معلول داشته باشند چراكه خودشان سالم و تندرست هستند اما خدا را شكر كه تمام تلاشم نتيجه داد و امروز دستاني گرم مرا همياري مي‌كند. من اين روز‌ها بيشتر از هميشه خدا را لحظه به لحظه حس مي‌كنم و با اطميناني بيشتر از گذشته مي‌گويم كه خدا فرشته‌هايي در زمين دارد كه نمي‌گذارد بنده‌هايش نااميد شوند.»

  • سكانس پنجم

معلوليت براي برخي حكمت است
يعقوب حسيني متولد آذربايجان شرقي است و مديريت خوانده. همسرش فرزانه بهارلو هم‌زاده خوزستان است و تحصيلاتش حسابداري مالي است و سال‌هاست كه خود را بازنشسته كرده. اين زن و شوهر خونگرم كه از دوخطه دوست داشتني كشورمان هستند با مناعت طبعي خاص و به سختي و با اصرارهاي امير مقابل ما نشستند و از كار‌هايشان گفتند. آنها اگرچه خود را خير نمي‌دانند اما سال‌هاست كه توجه و تمركزشان بر روستا‌ها، معلولان و زنان بدسرپرست و بي‌سرپرست است و تا به حال دارهاي قالي بسياري براي زنان در روستا‌ها به پا و براي آنها اشتغال‌زايي كرده‌اند. توجه به معلولان دومين هدف آنهاست و اين روز‌ها امير و 2 دختر معلول ديگر را تحت حمايت‌هاي خود قرار داده‌اند. امير اما شرايطش اندكي خاص است و شايد به زعم بسياري، اين كار هزينه‌كردن و به‌نوعي ريسك باشد اما فرزانه بهارلو معتقد است: «امير اگرچه يك معلول جسمي است اما يك انسان توانمند است، با تفاوت‌هايي كوچك. خيلي‌ها معلوليت را مساوي با ناتواني مي‌دانند و معتقدند كه يك انسان معلول قادر نيست مانند يك فرد عادي و سالم به موفقيت برسد اما به‌نظر من بي‌ترديد معلوليت براي برخي حكمت است و شايد مهم‌ترين دليل موفقيتشان همين معلوليت باشد و چه‌بسا اراده آنها را پولادين‌تر ساخته و به‌نظر من امير هم‌چنين است. ما نه‌تنها ريسك نكرده‌ايم بلكه زمينه‌اي فراهم كرده‌ايم تا ساير خيرين هم وارد اين وادي شده و دست به‌كار شوند. باور كنيد امير مي‌توانست به دعوتنامه‌ها پاسخ دهد اما او ماندن در مملكتمان را به رفتن به كشورهاي ديگر ترجيح داد. او با مشكلات مبارزه مي كند و اين جنگ و جدالش با زندگي برايم لذتبخش بود و من هر بار كه كار كردنش را مي‌بينم واقعا انرژي مي‌گيرم. او در تمام طول اين چند‌ماه از ما كوچك‌ترين درخواستي نكرد و طبعش آنقدر بلند است كه من و همسرم واقعا به او غبطه مي‌خوريم.» فرزانه بهارلو مي‌گويد: «خيلي از آدم‌ها آرزوهاي عجيب و غريب دارند. بعضي از آنها به برخي از آرزو‌ها مي‌رسند و برخي ديگر حسرت آن را تا آخر عمر در دل دارند؛ در دل آرزو مي‌كنند شايد بالاخره برسد روزي كه ثروتمند بشوم يا‌اي كاش مي‌شد فلان خانه يا ماشين را مي‌خريدم اما من هميشه آرزويم اين بوده كه خدا كمك كند قدمي در راه خير بردارم هر چقدر ناچيز. كار خيربركت زندگي است و خدا را شكركه اين لذت در زندگي نصيبم شده و هيچ‌چيز به اين اندازه مرا شاد نمي‌كند كه بتوانم گره از مشكلي باز كنم. معتقدم هميشه بايد در انجام عمل خير پيشدستي كنيم چرا كه اگر من انجام ندهم فرد ديگري انجام مي‌دهد. من دلم مي‌خواهد كار خير سهم من باشد. باور كنيد آرامشي كه در انجام كار خير و كمك هست در هيچ‌چيز نيست. من احساسم اين است كه وقتي كار خير را به ديگري واگذار مي‌كنم نعمت را از زندگي خودم گرفته‌ام.»

  • سكانس ششم

زندگي‌كردن هنر است
«هميشه در مواجهه با كمبودهاست كه انسان توانمندي‌ها، استعداد‌ها و نيروهاي خارق‌العاده درون خود را شكوفا مي‌كند و من در صحبت‌ها و نگاه امير اين شكوفايي را ديدم.» يعقوب حسيني مي‌گويد: «خواست خدا بود كه اين فرصت نصيب ما شود تا بتوانيم گامي به خير برداريم. من معتقدم زندگي كردن هنر است ما بايد هنر خوب زندگي كردن را ياد بگيريم و به ديگران هم بياموزيم. امير اين هنر را به‌معناي واقعي به ما ياد داد و چه چيزي از اين بالا‌تر. به‌ نظرم ما كمترين كار را براي ماندن اين جوان در ايران و رسيدن به آرزو‌هايش انجام داده‌ايم. ببينيد! آدم فقط يك‌بار به دنيا مي‌آيد و يك‌بار طعم زندگي را مي‌چشد. به‌نظر من وقتي اساس هستي‌شناسي را خوب درك كني به جايي مي‌رسي كه مي‌تواني از اندوخته و داشته خود ببخشي و از اين بخشش لذت ببري و خوشحالم كه اين توفيق را داشته‌ايم. باور كنيد ما هم مثل همه مردم هستيم. من كارمندم و همسرم هم سال‌هاست كه خودش را بازنشسته كرده اما در زندگي‌مان از ابتداي ازدواج يك شعار داشته‌ايم «خدايا به ما ببخش تا هر آنچه مي‌توانيم براي خلق تو انجام دهيم». شما در قرآن هم كه نگاه كنيد مي‌بينيد در كنار واژه عمل صالح كلمه بهشت آمده و خداوند در سوره بقره آيه ۱۷۲ مي‌گويد: عمل صالح يعني شما از مالي كه زحمت كشيديد و دوستش داريد و به دستش آورديد از آن ببخشيد.»

  • سكانس هفتم

فاصله ميان سخن تا عمل بسيار است


حسيني كه از جانبازان دوران جنگ است و به داشتن فرمانده‌اي چون شهيد باكري مي‌نازد شرايط يك معلول را به‌دليل شرايط جسماني خود بسيار خوب درك مي‌كند؛ ضمن اينكه او خود نيز مخترع است. او مي‌گويد: «واقعيت اين است كه هميشه زماني كه حرف از معلولان به ميان‌ آيد همه قبول دارند كه اين قشر از جامعه توانايي‌هاي بسياري دارند كه در برخي مواقع حتي از افراد سالم هم بيشتر است اما واقعا با زدن اين حرف‌ها و دلگرمي‌دادن‌ها دردي دوا نمي‌شود. متأسفانه فاصله ميان سخن تا عمل بسيار است و همين موضوع هم سبب شده كه معضلات زندگيِ معلولان ادامه داشته باشد. اما بايد پاي كار آمد چرا كه شناخت درست از معلولان و حمايت از آنها به‌معناي واقعي نه در پس شعار، مي‌تواند جامعه را در استفاده از توان و مهارت‌هاي معلولان هدايت كند. نبايد ترسيد از حمايت كردن چنين افرادي، هر چند احساس كني شايد دير‌تر از آنچه تصور داشتي به نتيجه رسيده‌اي. اميدوارم همه ما قدم‌هايمان در اين زمينه باشد.»

شما چه مي‌كنيد؟
اگر مي‌خواهيد به امير رضايي براي توليد انبوه ساير اختراعاتش كمك كنيد به شماره 30003344 پيامك بزنيد يا با شماره 23023676 تماس بگيريد.

کد خبر 287770

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha