یکشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۲ - ۰۶:۱۵
۰ نفر

گاهی یادداشتی در روزنامه‌ای می‌خوانم یا سخنرانی‌ای از یک تحلیلگر دانشگاهی یا سیاستمدار با تجربه می‌شنوم که با تعجب به‌خودم می‌گویم آیا این فرد حتی یک کتاب هم در زمینه روابط بین‌الملل خوانده‌است؟ چیزی درباره قدرت می‌داند؟ تفاوت‌های اساسی میان دنیای زمان جنگ سرد و دنیای کنونی را اصلا می‌شناسد؟ این روزها بیشتر از همیشه از این وضعیت متعجب شده‌ام.

مصر

بسیاری از نویسندگان مطبوعات و سخنرانان این روزها می‌نویسند و می‌گویند که رئیس‌جمهور آمریکا می‌تواند مسیر تحولات در مصر را با سرانگشتش تغییر دهد و اکنون یا نمی‌خواهد یا نمی‌تواند.

جرالد سیب در یادداشتی در روزنامه وال استریت ژورنال نوشت: هدف دولت اوباما باید فاصله گرفتن از 2 گزینه حمایت از ارتش یا حمایت از اخوان باشد و به جای این دو گزینه باید به فکر قدرت‌دادن به جوانان مصری باشد؛ کسانی که تظاهرات‌های اخیر را سازماندهی و حکومت مبارک را سرنگون کردند. اینها جوانانی هستند که شمارشان زیاد اما نفوذشان کم است. این کار در عین آسان بودن، سخت است. رابرت کاگان در مطلبی در روزنامه واشنگتن پست نوشته‌است سیاست‌های اوباما در قبال مصر نادرست است چون به کودتاگران چراغ سبز نشان داده و به اصول دمکراسی خیانت کرده‌است. در همین حین، جان مک‌کین سناتور جمهوریخواه و از سخنرانان این حزب در زمینه سیاست خارجی خواستار تعلیق کمک 1/5 میلیارد دلاری واشنگتن به ارتش مصر شده تا ژنرال‌های مصری مجبور شوند دست از سرکوب مخالفان بردارند و یک دولت دمکراتیک در مصر مستقر شود.

این گله و شکایت‌ها و پیشنهادها و توصیه‌ها یک مشکل دارد و آن اینکه آمریکا دیگر نفوذ و اختیاری در سیاست داخلی یک کشور دیگر ندارد به‌ویژه اگر این کشور یک کشور بزرگ و دوردست مانند مصر باشد. این مسئله ربطی به باراک اوباما و سیاست‌هایش ندارد. این حقیقت سیاست در عرصه بین‌الملل در دنیای امروز است و نه فقط برای آمریکا بلکه برای همه کشورهای دیگر دنیا صادق است.

درخواست نویسنده وال استریت ژورنال از اوباما برای قدرت دادن به جوانان مصری جالب توجه است. برای آمریکا خوب است که تکنوکرات‌های طرفدار غرب که زبان انگلیسی صحبت می‌کنند و پیشرو تظاهرات در میدان تحریر بودند، در مصر به قدرت برسند اما حقیقت این است که چند انتخابات در مصر نشان داد که این افراد میان مردم مصر محبوبیت چندانی ندارند. خب وقتی اینها محبوبیت چندانی میان مردم مصر ندارند اوباما و دولتش چه می‌توانند بکنند؟

کاگان نویسنده روزنامه واشنگتن‌پست که از نومحافظه‌کاران برجسته است، می‌داند که بسیاری از روسای جمهور آمریکا به قیمت قربانی‌کردن جنبش‌های دمکراتیک، از دوستان دیکتاتورشان در منطقه حمایت کرده‌اند. به همین‌خاطر از اوباما عصبانی است که چرا مانندگذشتگان عمل نکرده‌است. این می‌تواند نقطه آغاز تحلیل قدرت آمریکا در اوایل قرن 21باشد. اما نویسندگانی مانند کاگان به جای تحلیل این موضوع و به جای توجه به جهان تغییریافته امروز، تحولات را به‌صورت موردی بررسی می‌کنند. دنیا اکنون دیگر نمی‌پذیرد که دولتی در آمریکا مانند زمان بوش عمل کند.

اکثر تحلیلگران و ناظرانی که درباره اوضاع این روزهای مصر می‌نویسند، می‌دانند که آمریکا دیگر آن نفوذی که در گذشته در خاورمیانه داشت را ندارد. آنها تأکید می‌کنند که واشنگتن باید تلاش کند این نفوذ را برگرداند و فکر می‌کنند اگر اوباما بیشتر تلاش و درست‌تر فکر کند، می‌تواند این کار را بکند اما آنها سخت در اشتباه هستند.

نکته کنایه‌آمیز 20سال گذشته این است که پایان جنگ سرد، آمریکا را در جایگاه برنده قرار داد اما برنده‌ای که قدرتش کمتر از قبل شده؛ حداقل تا جایی که به تعریف جدید قدرت یعنی توانایی تحمیل اراده خود به دیگری، مربوط می‌شود. جنگ سرد دوران پرخطری بود اما یک نظام بین‌المللی امنیتی را هم ایجاد کرد. در این نظام، دنیا به 2 بخش تقسیم شد و کشورهای جهان یا به خواسته خودشان یا به زور، برای حفظ امنیتشان میان 2بخش تقسیم شدند. در سال 1991وقتی اتحادشوروی فروپاشید، نظام جنگ سرد متلاشی شد. بعضی کشورها در این بین همچنان به‌دنباله‌روی از ابرقدرت‌های باقی‌مانده ادامه دادند اما بقیه آزاد بودند که راه خود را بروند.

رابطه آمریکا با مصر در اواخر دهه 1970و بعد از جنگ یوم کپور شکل گرفت وقتی انور سادات روابطش را با حامیانش در شوروی قطع کرد اما چون همچنان به کمک یک ابرقدرت نیاز داشت، به سمت غرب چرخید و تا آنجا پیش رفت که پیمان صلح با اسرائیل را هم امضا کرد؛ اقدامی که باعث کشته‌شدنش شد. مصر خیلی زود به دومین دریافت‌کننده بزرگ کمک نظامی آمریکا تبدیل و پیامدش این شد که رابطه میان آمریکا و ارتش مصر بسیار نزدیک شد و تا امروز هم این رابطه نزدیک ادامه یافته است.

اما اکنون که جنگ سرد پایان یافته است، تحولات مختلفی سیاست در خاورمیانه شکل گرفته است؛ درحالی‌که رابطه با آمریکا همچنان عامل مهمی در عرصه سیاست مصر بود اما تنها عامل نبود و همه‌‌چیز هم به کمک‌های مالی پیوند نمی‌خورد. بعداز برکناری مرسی توسط ارتش، سران عربستان، امارات و کویت که به ضدیت با اخوانی‌ها شهره‌اند، با پرداخت 12میلیارد دلار کمک مالی به شکل وام و بخشش به قاهره موافقت کردند. این رقم 8 برابر میزان کمک مالی آمریکا به مصر طی امسال است. این کمک، بی‌معنی بودن پیشنهاد مک‌کین را نشان می‌دهد که گفته بود آمریکا باید برای ادب کردن نظامیان مصری کمک مالی به آنها را قطع کند. اگر آمریکا این کمک را قطع کند مصر به سختی می‌افتد اما ادامه کار برایش غیرممکن نخواهد شد.

حقیقت این است که اگر واشنگتن می‌خواهد نفوذش را در مصر حفظ کند و اگر مقامات و ژنرال‌های آمریکایی و سرمایه‌گذاران بالقوه می‌خواهند کسی را در مصر داشته‌باشند که هر وقت لازمش داشتند گوشی را بردارند و با او تماس بگیرند، باید به فکر دیگری باشند. مشکل اصلی پیش روی دولت اوباما در یک سال گذشته و در میانه آشوب مصر این بوده‌است: واشنگتن باید روابطش را با دولت مصر درحدی حفظ کند و مهم نیست چه‌کسی در قاهره در قدرت باشد و چه می‌کند. دولت اوباما وقتی فهمید که مبارک دیگر روزهای آخرش را می‌گذراند، او را کنار گذاشت، بدون توجه به اینکه موضع قبلی آمریکا درقبال دولت مبارک چه بوده. برای آمریکا مهم این است که رابطه‌اش را با دولت مصر حفظ کند، هر راهی غیر از این اشتباه است.

فرد کاپلان
سایت : اسلیت

 

کد خبر 229317

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز