جمعه ۲۰ آبان ۱۳۹۰ - ۱۴:۴۱
۰ نفر

زیتا ملکی: فکرهای تلخ و غمگین را / به باد بده / در عوضِ / یک ذهن سفید

هفته‌نامه همشهری دوچرخه شماره 625

ذهن من پُراست از فکرهای تلخ؛ ذهن تو پر از فکرهای غمگین! نمی‌دانم فکر آدم غمگین باشد بهتر است یا تلخ . تو به دستمال‌های اشکی، به آسمان ابری فکر می‌کنی؛ مثل عصرهای جمعه، دلگیر و کم‌حوصله.من به بادام‌های تلخ فکر می‌کنم؛ به بیدار شدن در تنهایی با زنگ بی‌موقع تلفن و تبخال‌های ناخوانده. من به چای‌های غلیظ ناشتا و دهان باز قندانی که فقط خاکِ ‌قند دارد، فکر می‌کنم.

تو آن‌قدر غمگین بوده‌ای که تلخ بودن را یادت رفته و من آن‌قدر تلخ که غمگین بودن را. تو از این غمگینی تکراری خسته‌ای و من از این تلخی بی‌پایان. چرا محض تنوع هم که شده، غم‌های تکراری‌ات را به من نمی‌دهی و در عوض تلخی تکراری مرا مزمزه نمی‌کنی؟

اصلاً چرا یک صبح زود -وقتی آدم و عالم در خواب نازند- این غم تلخ را با دست‌های کوچکمان در پای بلندترین درخت خیابان چال نکنیم؟ یا چرا نگذاریم باد -باد گریزپا- دلشوره‌های ریز و درشتمان را با خود ببرد؟ که من بمانم و تو و یک ذهن خالی از اتفاق! که زندگی را درست از همان‌جا که رها کرده بودیم، از سر بگیریم و کتانی به‌پا تا ته پرهیجان‌ترین اتفاق‌ها بدویم.

فکرش را بکن! درست همان لحظه که من چایم را با خنده‌های بچه‌های کوچه شیرین می‌کنم، تو در بالکن نشسته باشی و به صدای بال پرنده‌هایی که روز تعطیل را برای گردش انتخاب کرده‌اند، گوش بدهی؛ آن‌قدر رها که اگر کسی ازمان سراغ یک ذهن غمگین یا تلخ را بگیرد، بی‌آن‌که وانمود کرده باشیم، بگوییم: نمی‌دانیم!

کد خبر 150648
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز