یکشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۸ - ۰۷:۰۱
۰ نفر

ساناز عبادی: «روبان سفید» آخرین ساخته میشاییل هانکه، فیلمی است تکان‌دهنده و تاثیرگذار که در تداوم سینمای شخصی، مشوش کننده و روشنفکرانه سازنده‌اش ساخته شده است.

برنده نخل طلای جشنواره کن امسال که پرامیدترین گزینه برای دریافت اسکار بهترین فیلم خارجی نیز به شمار می‌آید کودکان را دستمایه قرار می‌دهد و به پیشواز فاجعه می‌رود؛ مکاشفه‌ای در روحیات انسانی و جستاری در نقد و تقبیح خشونت که ساختار سینمایی قدرتمندش، نفس تماشاگر را در سینه حبس می‌کند؛ روستایی در شمال آلمان در 1913 که اهالی‌اش سکه خشونت ضرب می‌کنند. داستان روبان‌سفید کمی قبل از آغاز جنگ جهانی اول شروع می‌شود. هانکه نشانه‌های فاجعه‌ای جهانی را در دل جامعه مثالی‌اش به نمایش می‌گذارد و مانند همیشه از خشونت به عنوان عنصری زیبایی شناسانه و البته با کارکردی هشدار دهنده، سود می‌جوید. 

در این میان جنس تصاویر فیلم که ابتدا به صورت رنگی فیلمبرداری و بعد رنگ آنها گرفته شده و  به نوعی سیاه وسفید متفاوتی از کار درآمده که به شکلی غریب با حال و هوا و فضای اثر همخوانی دارد. روبان‌سفید گرچه برخلاف دیگر ساخته‌های هانکه داستانی امروزین را روایت نمی‌کند ولی در دل همین قصه تاریخی نیز فیلمساز می‌کوشد تا حرفی از جنس زمان بزند. آیشوالد روستای دور افتاده‌ای در آلمان، پیکره جامعه انسانی را زخمی می‌کند؛  با کودکانی که قربانی خشونت می‌شوند و هنگامی که بزرگ شدند خود منادی آن خشونت‌اند.

ریشه‌یابی خشونت و تروریسم را می‌توان نقطه مشترک آثار هانکه دانست. این فیلمساز اتریشی در فیلم ستایش شده روبان سفید با رفتن به سراغ مضمونی متفاوت، به روایت خاطرات یک معلم مدرسه پرداخته است. داستان بین جولای 1913 تا اوت 1914 می‌گذرد. روستایی که هانکه در روبان سفید به تصویر کشیده تمثیلی از یک جامعه استبدادی است.

بارون، اربابی است که به تحقیر، خشونت و استثمار اهالی روستا می‌پردازد؛ کشیش روستا  کودکان را مجبور می‌کند روبان سفیدی به دستان خود ببندند تا پاکی و تزکیه روح را فراموش نکنند، اما همین بچه‌ها قربانیان خشونت واقع می‌شوند. مجموعه‌ای از اتفاقات مرموزی که در روستا رخ می‌دهد، محلی برای نمایش صریح خشونت است؛ در مسیر اسب‌سواری پزشک روستا سیمی بسته می‌شود که به سقوط و مصدومیت شدید او منجر می‌شود، فرزند بارون دزدیده می‌شود و در نهایت همه این خشونت‌ها در دل جامعه‌ای کوچک، به جنگی تمام عیار در جهان پیوند می‌خورد. با ترور ولیعهد اتریش، جنگ جهانی اول آغاز می‌شود و... .

منتقد لس آنجلس تایمز در نقدی پیرامون این فیلم به تاثیرپذیری هانکه از روبرتو روسلینی اشاره می‌کند و می‌نویسد: هانکه که هرگز شیفتگی‌اش به روسلینی را انکار نکرده، در فیلم تازه‌اش تاثیراتی از «آلمان سال صفر» پذیرفته است. او همچنین از وقایعی که منجر به آغاز جنگ جهانی اول شد نیز به عنوان کلیدواژه در ترسیم تفکرات سینمایی‌اش بهره می‌گیرد. هانکه مانند دیگر آثارش پرسشی را مطرح می‌کند و می‌کوشد با پرداختن به ابعاد متفاوت و مختلف موضوع به آن پاسخ بگوید؛ حیرانی پسر جوانی که از توالی فساد مستاصل شده و می‌پرسد:«چطور شد که به اینجا رسیدیم؟»

روبان سفید، آخرین ساخته میشل هانکه قصد دارد با این پیش‌درآمد،  جواب این سؤال را بدهد. برای توضیح یک سال زودتر  از وقوع فاجعه را انتخاب کرده سال 1913،  و معما‌هایی که به‌طور مستمر و با بیرحمی توسط یک تبهکار ناشناس در روستایی در آلمان اتفاق می‌افتد؛ ماجرایی که منطبق با مزاج هانکه و سختگیری‌های او در دیدگاه‌های اخلاقی است. تأکید فیلمساز بر رفتارها و واکنش‌های کارکترها ریشه در نگاهی اخلاقی دارد.  یک مشت آدم خوب که در محاصره انسان‌های بد قرار گرفته‌اند.  اتفاق‌هایی زنجیره‌ای که به هم مرتبط هستند و مبین دغدغه همیشگی کارگردان درباره موضوع پیدایش فاشیسم به‌شمار می‌آیند.

هانکه معمولاً بسیار روی موضوع فیلم متمرکز می‌شود و با مهارت خاصی به سبک کلاسیک تم محوری اثر را گسترش می‌دهد. دید سرد و زیبای او نیز انکارناپذیر است.

کشیش پروتستان دهکده به یکی از شاگردان  خود شک می‌کند و دستان پسر را با روبان سفید به تخت می‌بندد و اعتقاد دارد که او با انجام گناه است که او همیشه افسرده و بد حال به نظر می‌رسد. در این بین دخترش کلارا سردسته بچه‌های ولگرد شده است. آنها ممکن است،  مسئول اتفاقات عجیبی باشند که توسط معلم روستا روایت می‌شود. در ابتدا وقایع مرموزی اتفاق می‌افتد،  شامل پزشکی که نزدیک بود با سیمی که در مسیر حرکت او بسته بودند، کشته شود و زن یک کشاورز رعیت که در کارخانه چوب بر اثر سانحه کشته می‌شود... . این وقایع خشم طبقه محروم را به‌جوش آورد.

هر خانواده‌ای در روستا برای خود رمز و رازی دارد؛ دختر یکی از آنان مورد هتک‌حرمت توسط پدر خویش قرار می‌گیرد و دیگری با رفتاری خشن بازخواست می‌شود و بعد ماجرای کور کردن پسر کلفت پزشک روستا پیش می‌آید. روبان سفید،  نوار باریکی است که روی یک مفهوم بزرگ گره می‌خورد. همانطور که هانکه به‌درستی دریافته ریشه پیدایش فاشیسم را در جامعه و به‌خصوص در شخصیت‌های ملی آلمان آن زمان باید کاوید.

هانکه در نمایش داستان غیر‌متعارف خود، سبکی متفاوت نیز در پیش می‌گیرد و به کمک کریستین برگر،  در بازی با عکس‌ها،  تصاویر را موج‌دار و وحشی جلوه می‌دهد.‌ ای‌کاش هانکه زیاد روی صحنه‌هایی مثل زمانی که بارون زیردستان خود را به‌شدت تحقیر می‌کند،  اصرار نمی‌ورزید. بهترین قسمت‌های فیلم، جاهایی است که فیلمساز در مسیر روایت، تماشاگرش را فریب داده و غافلگیر می‌کند. هانکه خونسردترین فیلمسازی است که می‌شناسیم؛ مخصوصاً در نشان‌دادن ایدئولوژی نازی‌ها از ابتدای پا گرفتن تا قدرت  یافتن در میان عوام. مهم‌ترین سؤالی که پیش می‌آید این است: چه کسی مسئول این اتفاق‌های وحشتناک بود؟«روبان سفید» تابلویی تاثیرگذار از خشونت و تباهی را پیش چشم تماشاگر می‌گستراند؛ جهانی پر از پلیدی و ناراستی.

اما در دل تاریکی نیز همچنان جرقه‌هایی امیدوارکننده به چشم می‌خورند؛ جاهایی که هانکه به پرسونای شاعرانه‌اش رجعت می‌کند و می‌کوشد تا میان انبوه زشتی‌ها، طراوت و معصومیت و زیبایی را هم مقابل دوربین پرسشگرش قراردهد. مخاطبی که زیر فشار سنگین حال و هوای سیاه «روبان سفید» قراردارد،  با مشاهده آدم‌هایی که در دل جامعه‌ای فاشیستی همچنان به ارزش‌های انسانی ارج می‌نهند،  حسی دوگانه را تجربه می‌کند. هانکه مانند هر هنرمند روشنفکری، واقعیت را به شکل منشوری می‌بیند که بدون بررسی ابعاد مختلف آن، نمی‌توان به ذاتش پی برد.

ترجمان هنرمندانه مصائب بشری

میشاییل هانکه پیش از این نشان داده  این توانایی را دارد که واقعیت را با تمام ابعادش جلوی دوربین بازآفرینی کند، خشونت را از جنس واقعی‌اش و نه از نوع اغراق‌ شده هالیوودی‌اش به تصویر بکشد و مضامین سیاسی و استعاره‌های فلسفی را در ساختار سینمایی اثرش جاری کند.

«روبان سفید» نیز همه اینها را با خود دارد و دنباله‌ای  موفق برای سلسله آثار درخشان سازنده‌اش محسوب می‌شود با این تفاوت آشکار که زمان فیلم در حال نمی‌گذرد. هانکه که تاکنون نشان داده بود ترجیح می‌دهد قصه‌های معاصر را روایت کند، این‌بار سراغ یک قرن قبل می‌رود؛ به کمی پیش از آغاز جنگ جهانی دوم. اما آیا می‌توان گفت که با روایتی تاریخی سروکار داریم؟ روبان‌سفید شبیه کدام فیلم تاریخی‌است که تاکنون دیده‌ایم؟ سبک بصری یکه و منحصر به فرد فیلم و مولفه‌های سبکی آن را در آثار کدام سینماگر می‌توان سراغ گرفت؟ در کدام اثر ایده نفی خشونت در چنین بستر روایی و ساختار بصری مطرح شده است؟

هانکه به عنوان یکی از شاخص‌ترین کارگردانان روزگار ما، سبک و سیاقی مختص به خود دارد و حالا در اوج خلاقیت و به بار‌نشستن توانایی‌هایش، این‌قدر اعتمادبه نفس دارد که حتی قواعد ژانر را رعایت نکند. هانکه فاجعه را به نمایش می‌گذارد ولی دچار احساسات گرایی نمی‌شود. او خوب می‌داند که با فاصله گرفتن و نظاره‌گری صرف، می‌تواند تاثیر عمیق‌تری به جای بگذارد. روبان سفید که در کنار «پنهان» می‌تواند شاهکار هانکه قلمداد شود، کودکان را به مثابه قربانیان خشونت به تصویر می‌کشد و سیر تسلسلی را به نمایش می‌گذارد که مظلوم دیروز وقتی بزرگ شد ظالم می‌شود.

فیلمساز به نقد تفکری می‌پردازد که با تمامیت‌خواهی و نادیده‌گرفتن اصول انسانی، تباهی و پلیدی را در جهان گسترش می‌دهد. برای این کار هم شعار نمی‌دهد. داستانش را تعریف می‌کند و اجازه می‌دهد دوربین هم ترکیب‌بندی‌های زیبا و پرشکوه بصری را در گستره چشم تماشاگر نمایان کند و هم در سکانس‌هایی با لرزش و تکان‌هایی تعمدی، حسی از واقعیت را متبلور سازد. حتی در انتخاب رنگ نیز هوشمندی‌ای صورت گرفته  که جنس سیاه وسفید تصاویر بی‌آنکه فیلم‌های خبری آن دوران را تداعی کند، گذشته را تمام و کمال می‌سازد. با این سیاه و سفید، به نماهای زیبای فیلم، اصالتی بخشیده  می‌شود که به باورپذیرتر شدن فضای داستان‌ یاری می‌رساند. روبان سفید ترجمان هنرمندانه مصائب بشری‌است.

کد خبر 102478

پر بیننده‌ترین اخبار سینما

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز