چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۸ - ۰۸:۰۵
۰ نفر

هانیه ورشوچی: کنار هم نشسته‌اند و یک دایره تشکیل داده‌اند تا با هم و در کنار هم از بارانی که خیلی از روزهای زندگی‌شان را خراب کرده است، رها شوند.

 خیلی از افراد نام «باران» را روی ثمره زندگی‌شان می‌گذارند تا همیشه به امید همین باران به زندگی ادامه دهند. اما می‌دانید چیست؟ قصه، قصه زندگی‌های باران خورده است که  بد گل و لایی در زندگی‌شان ایجاد شده است. قصه، غصه‌دار است. قصه این باران، بلند است و حوصله آدم‌هایش کوتاه  و آدم‌های این داستان یک تصمیم دارند و آن نشئگی است. شعار نمی‌دهیم و قصه نمی‌گوییم. بارانی که ما می‌خواهیم از آن صحبت کنیم، غصه خیلی از خانواده‌ها شده است.

قصه، ‌قصه آدم‌های باران زده است؛ آدم‌هایی که زیر باران مانده‌اند و نمی‌دانند چتری هست که خود را از زیر باران نجات دهند. قصه، قصه فردا و امروز نیست؛ قصه آن‌روزی است که آدم‌ها آموختند برای فرار از مشکلات به مخدرها روی آورند تا بی‌خیال روزگار شوند‌. آنها می‌خواستند در دنیا باشند اما مال خودشان نباشند. می‌خواستند بی‌خیال شوند‌؛ بی‌خیال هر آنچه هست و نیست. آدم‌هایی که به جای کنار آمدن با بد و خوب روزگار، خود جزو بد‌های روزگار شدند‌. نمی‌دانم یادتان است یا نه موقعی که مبصر کلاس بودیم‌، پای تخته با گچ سفید می‌نوشتیم خوب‌ها، بدها‌.

آن زمان هیچ‌گاه دوست نداشتیم که اسم‌مان روی تخته، جزو بدهای کلاس برود‌. محتاج یکی دو ستاره بودیم که در جلوی اسم‌مان بخورد و خواهان این امر که معلم دو سه ستاره زیر نمره بیستمان بچسباند. نمی‌دانم چطور شد وقتی که بزرگ شدیم و عاقل، اینگونه بد شدیم. فهمیدیم علاوه بر اینکه می‌خواهیم بد باشیم، می‌خواهیم دیگران را نیز بد کنیم‌. یادمان رفت روزی جزء کسانی بودیم  که جلوی اسم‌مان ستاره‌های فراوان می‌خورد‌.

برایمان فرقی نمی‌کند اشک‌های کودک دوساله‌مان را که هنوز طعم اصلی زندگی را نچشیده است، ببینیم و برایمان فرقی نمی‌کند که کودکمان چه طعمی از زندگی تا آخر عمر در دهانش می‌ماند‌. راضی می‌شویم به رضایت اینکه حتی عزیز‌ترین اطرافیانمان را نیز از دست بدهیم اما مواد را به‌دست آوریم تا شاید چند لحظه‌ای به اندازه یک مکث کوتاه خنده بر لبانمان شکفته شود. ما از همه این امور راضی هستیم چرا که روزی که با مواد آشنا شدیم یاد گرفتیم فقط زمانی اعلام رضایت کنیم و از زندگی راضی باشیم که آن ماده سفید رنگ در دستانمان باشد.

داشتم می‌گفتم ما باران زده بودیم. می‌گویند بهتر است هنگامی که باران می‌بارد زیر چتر برویم تا خیس نشویم‌. حال در این باران مواد‌مخدر زیر کدام چتر حمایتی برویم، خدا می‌داند. ماشین‌های افکارمان که روزهایی به زیبایی و قشنگی فکر می‌کردند‌، راه می‌رفتند و راهگشای دیگران بودند امروز زیر باران مواد‌مخدر در چاله‌و‌چوله‌های خیابان فقط در دست‌اندازها می‌اندازند.

لباس‌های خوبی به تن کرده بودیم؛ لباس‌هایی که رنگ عافیت و سلامتی داشت. نمی‌دانم چه شد که یک دفعه تصمیم گرفتیم در سیل مواد‌مخدر بی‌خیال خانواده‌مان شویم و بدون چتر از خانه بیرون بیاییم. نمی‌دانم تقصیر آنها بود که ما را از خانه آرامش‌مان بیرون کشیدند یا نه،تقصیر اراده بی‌ثباتمان که کنجکاو شد از خانه بیرون بیاید تا ببینید افراد گرفتار مواد چه می‌کنند و چه به حال و روزشان می‌آید. آن‌قدر غرق تماشای آنها بودیم که از خود غافل شدیم و مانند آنها گرفتار‌.

مواد‌مخدر هست؛ باید چه کنیم؟

اطرافیان و مسئولان امر وظیفه‌شان این است که در این باران مواد‌مخدر‌، جوی‌ها را باز کنند و مسیری پیدا کنند تا آب هر چه روان‌تر به مسیر خود ادامه دهد؛ چرا که جوی‌های زندگی پر از پر نشدن اوقات فراغتی است که به نوعی می‌توان گفت مسئولان یادشان رفته است  در  دسترس جامعه بگذارند. در واقع زمانی که اوقات فراغت هست و امکانات و تجهیزات کافی قادر به پاسخگویی نیست‌، کاستی‌های سیستم اقتصادی جامعه نمی‌تواند از راه‌های اصولی رفع شود و سوء‌مصرف مواد‌مخدر برای تخلیه هیجانات خود را نشان می‌دهد‌. بیکاری در جوی‌های این خیابان باران‌زده غوغا می‌کند  حال آنکه ما یادمان رفته است که ازدواج سنت پیامبر(ص) است و بیکاری آفتی برای عقب افتادن جوانان از ازدواج و قدم گذاشتن به سوی انحرافات.

خانواده‌های ما نیز نیاموخته‌اند که در این آشفته بازار اعتیاد، باید یکی از کانون‌های مهم آموزش و اطلاع رسانی باشند‌. خانواده‌ها باید فرزندانشان را برای مواجهه با موقعیت‌های دشوار زندگی آماده سازند. سرپرستی‌، مراقبت و کنترل صحیح رفت‌وآمد و معاشرت فرزندان در خارج خانه راهی است تا فرزندان کمتر زیر این باران خیس شوند  و زمینه‌ساز این امر است که آنها  جهت دستیابی به راهی برای بهتر زیستن، تشویق و ترغیب شوند‌.
ارتباط نامناسب بین نوجوانان و والدین‌، امری است که هرچه بیشتر بر اهداف ما برای جلوگیری از مصرف مواد، تکیه می‌زند به این دلیل که تا به فرزندانمان بیاموزیم تا با گروه همسالانی که معمولا سوء‌مصرف مواد‌مخدر یا دیگر انحرافات را دارند، ارتباط برقرار نکنند‌.

ما باید پیشگیری کنیم از آنچه در حال رخ دادن است و برنامه‌هایی را جایگزین کنیم تا جوانان‌مان به یک گروه با هویت، احساس تعلق کنند چرا که در گروه همسالان روابط بر پایه قدرت جسمانی، روابط نسبی و خویشاوندی نیست، در این گروه‌ها افراد به خاطر اینکه همدیگر را دوست می‌دارند یا به همدیگر احترام می‌گذارند می‌خواهند شبیه به هم باشند‌. پس چه بهتر آموزشی دهیم تا فرزندانمان افرادی را برگزینند که از نظر اخلاقی و منشی از آنها بهتر باشند.

در این میان‌ زیر باران مواد‌مخدر که شروع شده و هنوز هم تصمیم ندارد خاتمه بیابد، مدرسه یکی از کانون‌های مهم اطلاع‌رسانی به جوانان و نوجوانان است زیرا شروع مصرف مواد‌مخدر برای اغلب مصرف‌کنندگان به سال‌های  جوانی بازمی‌گردد.

در واقع برگزاری برنامه مهارت‌های بهداشتی و اجتماعی‌، راهی است در جهت نجات باران زدگان و در مرحله اول نجات آنان که هنوز درگیر این باران نشده‌اند. آموزش‌هایی که در مدرسه داده می‌شود‌، می‌تواند مهارت‌هایی را آموزش دهد تا زمانی که جوانان و فرزندان ما با پیشنهاد یا تعارف مواجه می‌شوند، در برابر این تعارفات مقاومت کنند. این امر تعهدات شخصی را در عدم‌مصرف مواد‌مخدر تقویت می‌کند.

این باران سیل‌آسا که آغاز شده ، ارزان است‌. در واقع یکی از مهم‌ترین عوامل اعتیاد در سطح اجتماعی‌، سهولت و در دسترس بودن ارزان مواد برای عموم است.
رسانه‌های گروهی نیز به‌عنوان یکی از ارکان مؤثر در جامعه‌پذیری فرد می‌توانند در ایجاد مصونیت علیه گرایش به سوء مصرف مواد‌مخدر مؤثر باشند تا تلفات ناشی از این باران کمتر خود را نشان دهد.

بهتر است‌، فیلم‌هایی بسازیم تا فرزندان باران نخورده و فرزندان باران خورده‌مان را آموزش دهیم‌، تا اطلاعات اساسی درباره مواد مختلف و خطرات آن با ایجاد نگرش‌های منفی نسبت به مصرف مواد را در آنها پرورش دهیم تا نوجوانانمان گرگ باران دیده شوند و در این مسیر راه درست را انتخاب کنند.

به‌طور کلی باران مواد‌مخدر در حال بارش است‌، کودکان خوب دیروز کلاس‌هایمان جزء بدها شده‌اند‌، نمی‌دانیم قصه این باران شروع شده، تقصیر خودمان است، تقصیر والدین‌مان است‌ یا تقصیر ناهنجاری‌هایی محیطی که در آن زندگی می‌کنیم‌.

کد خبر 100918

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز