همشهری آنلاین-رابعه تیموری:درست مانند سالهایی که آقا علی صیدی معلم روستایشان بود و نمیگذاشت از حال طبیعت زیبای روستایشان بیخبر بمانند. آقا معلم بذر عشق به طبیعت را در دلشان کاشته و حالا که او هم از روستا رفته شاگردانش حافظ درختان بلوط و فضای سبز روستای زلان هستند:
بلوط، بادام، گردو
دیگر بلوطهاییکه در گوشه کنار روستا کاشتهاند، قد کشیدهاند و شعیب و هم کلاسیهایش حواسشان به زمان آبیاریشان هست. آنها علاوه بر ٦٨٠ اصله نهالی که همراه آقا معلم کاشتهاند، هر سال در فصل بلوطکاری، وقت و بیوقت شال و کلاه میکنند و با بذرهای بلوط به دامنه کوه سراب و دیگر کوههای اطراف روستا میروند تا در آن جا نهال بنشانند. شعیب تعدادی از بذرهای بلوط را با گردو پیوند داده و چیزی نمانده که حاصل درختان گردوی پیوندی او به بار ۵٦٠ اصله درخت بادامی برسد که با کمک آقا معلم در دامنه کوههای روستا غرس کردند. وقتی هم شعیب و دوستانش برای سرکشی درختان میروند، نمیگذارند در سینهکش تپهها و سرشاخه نهرها زبالهای باقی بماند.

بعد از آمدن آقا معلم
جمع محیطزیستی شعیب رویین تن و همکلاسیهایش از چند سال پیش پا گرفته است؛ شعیب تعریف میکند: «پیش از آمدن آقا معلم، هر چقدر آدمهای غریبه به درختان بلوط روستا دستدرازی میکردند، کسی مانع آنها نمیشد و چندان نمانده بود بوستان هلانیه و چشمه میران که تفرج گاههای باصفای زلان هستند، به برهوتی بیآب و علف تبدیل شوند. آقا معلم وقتی این شرایط را دید، کلاسهای درس ما را در فضاهای باز روستا تشکیل میداد و در کنار مطالب درسی برای ما از اهمیت حفظ درختان در افزایش بارندگی، لطافت هوا و زندگی جانوران روستا میگفت. کمکم محیطزیست روستا برای ما اهمیت پیدا کرد و وقتی او بزرگترها و سازمانهای دولتی روستا را برای کاشت بلوط بسیج میکرد، همراه او میرفتیم.»

جایزه ویژه
در مسابقههای بلوطکاری که آقا معلم برای شاگردانش تدارک میدید، فاطمه همیشه جزء برندههای مدارس دخترانه و پسرانه روستا بود و نمره یا خوراکیای که برای جایزه تعیین میکردند، نصیب او میشد. فاطمه میگوید: «عشق به بلوط باعث شده درحیاط خانه هم این نهال را بکارم و خانه ما به بوی بلوطهایش در روستا شهرت پیدا کرده است!» او هنوز هم پایه ثابت برنامههای نهالکاری دختران دانشآموز زلان است و برای دانشآموزان کوچکتر عضو گروه، حکم خانم معلمی باحوصله را دارد که فوتوفن چاله کنی و بذرپاشی سریع را به آنها آموزش میدهد.
جمعآوری زباله با موسیقی زنده
محمد رحمانی، شاگرد بازیگوش آقای صیدی بوده که برای طفره رفتن از پاکیزه کردن طبیعت و جمعآوری زباله، دهها بهانه درآستین داشته است. او تعریف میکند: «هر بهانهای میآوردم آقای صیدی آن را رفع میکرد و مجبور میشدم با همکلاسیهایم همراه شوم. یک روز بهانه آوردم که بدون موسیقی نمیتوانم کار کنم. آقای صیدی از یکی از نوجوانان سه تارزن روستا خواست تارش را همراه بیاورد و درحالیکه او تار میزد، ما ترانههای محلی را میخواندیم و زبالهها را جمع میکردیم.» حالا هر وقت قرار است چشمه میران یا کوههای هلانیه و سراب را پاکیزه کنند، محمد زودتر از همکلاسیهایش سر میرسد و بدون پخش موسیقی هم خوب دل بهکار میدهد.

بچههای جوانرود
روستای زلان در همسایگی شهر جوانرود قرارگرفته و حالا صیدی معلم جوانرود است. او شاگردان جوانرودیاش را هم به فعالیتهای محیطزیستی تشویق میکند و میگوید: «دانشآموزان من به نگهبانان بلوطهای زلان تبدیل شدهاند و دیگر نسبت به محیطزیست خود بیتفاوت نیستند.» آقا معلم از کودکی عاشق طبیعت بوده و وقتی میدیده اهالی روستایشان، برای حفظ درختان روستا و لانه سهره و خرگوشهای آن قدمی برنمیدارند، تصمیم گرفت معلم شود و به همه کودکان بیاموزد که حافظ زمین و طبیعت باشند.
بیشتر بخوانید:قصه معلمی که در دل طبیعت درس زندگی می دهد
نظر شما