همشهری آنلاین - سمیرا باباجانپور : حسن فراهانی که روزگاری در این کارخانه کار میکرد و در خانههای کارگری کارخانه سیمان متولد شده است، میگوید: «حرم شاه عبدالعظیم (ع) مرکز تردد مردمان بیشماری از شهرهای مختلف کشور بود. وقتی کارخانه سیمان ساخته شد خبرها به جوانهای بیکار رسید و خیلیها که برای زیارت یا گردش به چشمهعلی و باغ صفائیه آمده بودند، سراغ کارخانه را گرفته و کمکم آنجا مشغول شدند. کارگران اوایل بهصورت فصلی کار میکردند. نه قراردادی بود و نه قانون کار خاصی. برای همین مثلاً ۶ ماه کار میکردند و ۶ ماه دیگر به روستا برمیگشتند. در مقطعی حدود ۴ هزار کارگر در کارخانه مشغول به کار بودند. بههرحال، زمانی که چراغهای کارخانه خاموش و درهایش برای همیشه بسته شد، ۷۰۰ نفر در کارخانه سیمان ری مشغول به کار بودند.»
خواندنیهای بیشتر را اینجا دنبال کنید
فراهانی با بیان اینکه کارگرها اغلب مجرد و بیسواد بودند. میگوید: «زمانی که قانون سوادآموزی کارگران مطرح شد منوچهر سالور، مدیر کارخانه، تأکید به سوادآموزی کارگران داشت و مقرر کرد هر کارگری باسواد شود ۵ درصد افزایش حقوق خواهد داشت. نکته جالب اینکه برای فرزندان کارگران از مقطع دبستان تا دبیرستان مدرسه ساخت. داخل کارخانه هم برای خود کارگرها آموزشگاه سوادآموزی راهاندازی کرد و یک روحانی به اسم سید حسین موسوی مدیر آموزشگاه شد. این در حالی بود که تا آن زمان اصلاً رسم نبود کارگران درس بخوانند یا سواد داشته باشند.»
مهندس منوچهر سالور در «کتاب مهندس مسلمان» مینویسد: «کارخانه سیمان ری در سالهای اول عمر خود بیش از ۷۵۰ نفر را در کارخانه اسکان داده بود که روزانه سه وعده غذا، علاوه بر جای خواب دریافت میکردند.» در بخش اسناد موزه کارخانه سیمان تصویر دیکتهها و نامهنگاری کارگران هنوز وجود دارد. کوپنها و سند دستمزد و عیالوار یا مجرد بودن نیز در میان اسناد مربوط به کارگران دیده میشود.»
فراهانی در مرور خاطراتش می گوید:«روزی 2 بطری شیرسهم هر کارگر بود.خوردن شیربرای سلامتی ریه و تنفس کارگران کارخانه سیمان حیاتی بود.با این حال آنها این شیرها را به خانه می بردند و ماست و پنیر دست می کردند. دردوره ای کارگرها تصمیم گرفتند روزانه سهم شیرخود را به یک نفربدهند تا مثلا امروز که سهم من است شیربیشتری به خانه ببرم تا بتوانم پنیر و یا ماست بیشتری آماده کنم.»
خاطره پرتقال خوردن کارگرها نیز روایت جالبی دارد .فراهانی با مرور خاطرات پدرش که از نخستین کارگرهای کارخانه سیمان بود می گوید:« روز افتتاح کارخانه بود.بعد از مراسم، میوه ها برای پذیرایی روی میز چیده شد. کارگرها میوه عجیبی رادیدند گرد و نارنجی بود. راستش آنها تا به حال پرتقال نخورده بودند. یکی از کارگرها اهل قفقاز بود. او قبلا پرتقال خورده بود و روش خوردن آن را آموزش داد. راستش کارگرها تا این اندازه صاف و ساده بودند.ولی غیرت داشتند و بادل و جان کار می کردند. جالب است بدانید فرزندان همین کارگرهای سخت کوش الان در بهترین دانشگاه های ایران و خارج درس خوانده و برای خودشان کسی شده اند.»
نظر شما