فاطمه اسماعیل نظری از مبارزان محله تهران نو است که در اوج گیری شکنجه های ساواک در کمیته مشترک ضد خرابکاری، همراه با همسرش دستگیر شد و ساواک او را در برابر همسرش شکنجه داد.

فاطمه اسماعیل نظری، زندانی ساواک

همشهری آنلاین- آرش سلیمی‌فر: همایش تجلیل از زندانیان سیاسی مسلمان پیش از انقلاب، به تازگی با حضور سعید اوحدی، معاون رئیس‌جمهور و رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران، دکتر یعقوب سلیمانی، معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید، و ناصر قاسمی، مدیر باغ موزه قصر در سالن همایش باغ موزه قصر برگزار شد. در حاشیه این مراسم سراغ فاطمه اسماعیل نظری که روزگاری در همین مکان برای حفظ ارزش های انقلابی خود، سخت ترین شکنجه های ساواک را به جان خریده بود رفتیم.

جوانان امروزی بخوانند | من و همسرم را مقابل یکدیگر شکنجه‌ می‌دادند

هرگز فکر نمی کردم از این زندان آزاد شوم

فاطمه اسماعیل نظری از مبارزانی است که در اوج گیری شکنجه های ساواک در کمیته مشترک ضد خرابکاری، همراه با همسرش دستگیر شد و ساواک او را در برابر همسرش شکنجه دادند. این بانوی انقلابی محله تهران نو از آن روزها سخت اینطور روایت می کند: «در ۱۶ سالگی با آقای اکبر عزیزی همدانی ازدواج کردم. او در کارخانه فیلکو کار می‌کرد و فرد انقلابی و اهل مطالعه‌ بود. با هم در خانه اعلامیه امام(ره) را تایپ، تکثیر و بعد هم توزیع می کردیم. سال ۵۴ وقتی ۲۰ ساله بودم دستگیر و سال ۵۷ با پیروزی انقلاب آزاد شدم. ابتدا ۳ ماه در کمیته مشترک ضد خرابکاری و بعد در زندان قصر محکومیتم را گذراندم. حدود ۳ سال و ۳ ماه شد. هرگز فکر نمی کردم از این زندان آزاد شوم چون خیلی زندانی‌ها بعد از مدت محکومیت شان هم باز در زندان شکنجه می شدند. تمام مدت دلم پیش خانواده و مخصوصا دختر ۴ ساله ام مریم بود. ساواک مقابل چشمان دخترم مرا دستگیر و شکنجه کرد.» او از شکنجه های ساواک در آن زندان تعریف می کند: «باید پا برهنه راه می رفتیم تا پوست پای ما کلفت شده و ضربه های کابل را تحمل می کردیم. بیشترین چیزی که باعث وحشت ما می‌شد، این بود که نکند زیر شکنجه‌ها تاب نیاوریم و بقیه را لو بدهیم. به همین دلیل تا جایی که می‌شد، سعی می‌کردیم از ارتباط‌های خودمان با کس دیگری حرف نزنیم.»

جوانان امروزی بخوانند | من و همسرم را مقابل یکدیگر شکنجه‌ می‌دادند
فاطمه اسماعیل نظری در محوطه باغ موزه قصر (زندان سابق ساواک)

شکنجه مقابل چشمان همسر

او به یکی از دردناک ترین خاطرات خود از این زندان و روزهای اسارتش اشاره کرده و می گوید:‌ «تمام روزهایی که من اینجا زندانی بودم سخت بود اما دردناک ترین خاطره به یک روز جمعه برمی گردد. در زندان در کمیته مشترک معمولاً رسم بود روزهای جمعه بازجوها به مرخصی می‌رفتند و از شکنجه و بازجویی خبری نبود، ولی آن جمعه مرا به سلول همسرم بردند. دیدم آرش را از پا آویزان کرده و به حدی زده‌اند که زمین زیر سر او، پر از خون بود! صورتش آن‌قدر ورم کرده بود که او را نشناختم! با دیدن این منظره وحشت کردم و در حالی که به‌شدت جیغ می‌کشیدم، سعی کردم خود را به شوهرم برسانم و سرش را در آغوش بگیرم، ولی آنها موهایم را گرفته بودند و سعی می‌کردند مرا از او دور نگه دارند! شوهرم در آن وضعیت وحشتناک دائماً از من می‌خواست آرام بگیرم، ولی نمی‌توانستم. آنها وقتی دیدند به این شکل نمی‌توانند از ما حرف بکشند، هر دوی ما را به اتاق شکنجه‌گر وحشی، حسینی بردند. شوهرم را در دستگاه آپولو نشاندند و مرا هم به تخت بستند و حسابی کابل زدند، آن‌قدر که ناخن‌هایم افتادند! هنوز آثار آن شکنجه‌ها به صورت پادرد و کمردرد در شوهرم باقی مانده است.»

او در پایان از جوانان می‌خواهد تا سری به زندان های ساواک که حالا تبدیل به موزه شدند بزنند تا متوجه شوند پدران و مادران آنها چه رنج‌هایی را تحمل کرده‌اند تا آنها امروز آسوده زندگی کنند. خودش می گوید: «جوانان امروزی از واقعیت‌های تاریخی اطلاع کافی ندارند و علت آن هم کم کاری مسئولان است. باید بیشتر در این زمینه کار شود.»

کد خبر 925556

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha