یادش بخیر قدیما! هر وقت مادر می‌خواست قابلمه غذا را بر روی سه‌پایه قرار دهد و زیرِش "چراغ گِردسوز" بگذارد آن را در کُنج اطاق می‌گذاشت تا ما با آنها برخورد نکنیم و ضمن داشتن روشنایی چراغِ گردسوز، از حرارت آن نیز بهره برده و غذا نیز جا افتاده و قوام گیرد و بر سرِ سفره بیاید.

نصرالله حدادي

همشهری آنلاین- نصرالله حدادی / تهران‌پژوه: این روزها با اصطلاح جدیدی در تولیدِ برق و گاز مواجه‌ایم: ناترازی، آن هم در میزان تولید و مصرف. عرضه کمتر از تقاضاست و به‌اصطلاح تهرانی‌های قدیم: "دخل نوزده است و خرج بیست"و در این حالت نباید گریست بلکه باید راهِ چاره جُست تا از این ورطه خلاصی یابیم.

خواندنی‌های بیشتر را اینجا دنبال کنید

آن چراغ گردسوز فقط روشنایی نداشت بلکه فضا را گرمابخشی می‌کرد و به‌علاوه غذا با حرارتِ ملایم آن به خوبی پخته می‌شد و بس دلچسب به میان سفره می‌آمد. سفره‌هایی که علاوه بر پدر و مادر، چندین بچه قد ونیم قد، به دور آن نشسته و دست به میانِ سفره می‌بردند. سال‌هاست که "فضیلت قناعت کردن" در میان خانواده‌های ایرانی کمرنگ شده و کافی است با قدری تفکر و نگاه به دور و اطراف‌مان دریابیم که تا چه اندازه خود را "اسیر و عبیر" زوائدی کرده‌ایم که بود و نبودشان چندان تفاوتی را در زندگی ما ایجاد نمی‌کنند.

قدیمی‌ها اعتقاد داشتند که «چراغ وقتی روشن می‌شه چه یک نفر پاش بشینه، چه ده نفر فرقی نمی‌کنه!» واقعیت و حقیقتِ زندگی نیز چنین است و با اندکی صرفه‌جویی و دقت در مصرف می‌توانیم زندگی را مدیریت کنیم. مثلا چه نیازی است وقتی که در اطاقی اقامت نداریم لامپ روشن بماند؟ آیا نمی‌شود در میان روز که خورشید بالا آمده و گرمابخشی می‌کند چند درجه‌ای از میزان حرارت شوفاژ یا بخاری خود بکاهیم تا این کمبودها رفع شده و دچار عوارض و عواقبِ ناشی از کمبود گاز و برق نشویم؟

برق و گاز که نباشند، مسئولین مجبورند صنایع را از گردونه تولید خارج کنند و عدم تولید مساوی است با کمبود و گرانی کالاها و به تَبُعِ آن گرانی تمامی مایحتاج مردم.

چرا دیگ به دیگ می‌گه روت سیاه؟! / داستان چوبک و اشنان و روی سیاه دیگ غذا

قابلمه یا دیگی که "بر سرِ بار رفته بود" امکان داشت دچار شعله سرکشِ آتش شود و دود بگیرد. چاره، شستنِ دوده از سطح بیرونیِ دیگ و قابلمه بود و با استفاده از "چوبک و اشنان" این کار از قوه به فعل می‌آمد با حداقلِ استفاده از آب، به این معنا که سطح بیرونیِ دیگ را قدری "آب مالی" می‌کردند و سپس با تکه پارچه‌ای قدری چوبک و اشنان برداشته و به جان دیگِ مسی می‌افتادند و ضمن ساییدن آن از حوضِ آب، کاسه کاسه روی آن آب ریخته تا دوده و سیاهی زدوده شده و سپس آن را درحوضِ آب آبکشی نموده و "دَمَر" در کنارِ پاشیر و "کوله حوض" می‌گذاشتند تا خشک شود.

اما حالا چه؟ برای شستن یک تکه ظرف، شیرِ آب یکسره باز است و بلافاصله یا وارد چاه‌های جذبی و یا راهی شبکه فاضلاب شهری می‌شوند حال آنکه در گذشته از "آبِ حوض" چندین و چندبار استفاده می‌شد و دستِ آخر یا راهی باغچه میان حیاط می‌گردید و یا کف کوچه و حیاطِ خانه را با آن می‌شستند.

چرا دیگ به دیگ می‌گه روت سیاه؟! / داستان چوبک و اشنان و روی سیاه دیگ غذا
گیاه چوبک

به گذشته نمی‌توانیم باز گردیم چرا که نحوه زندگی کاملا تغییر کرده است، اما از نوع و نحوه زندگی گذشتگان می‌توانیم بیاموزیم آنها چگونه صرفه‌جویی می‌کردند و چگونه به حداقل‌ها قانع بودند و بدین طریق یک خانواده "پا می گرفت" و فرهنگ قناعت و صرفه جویی در آن نهادینه می‌شد.

یادش بخیر، سه پایه که از یک حلقه فلزی بر بالای آن سه پایه به بلندای حدود شصت تا هفتاد سانتی متر و یک نیم حلقه تشکیل شده بود، رفیقِ شفیق خانواده‌ها تهرانی در شصت، هفتاد سال پیش بود و به‌خصوص در فصول سرد سال حسابی به کار گرفته و کمتر دچارِ دوده و سیاهی می‌شد و اگر هم دوده می‌گرفت باید با چوبک و اشنان آن را پاک می‌کردند.

این ضرب المثل تهرانی هنگامی به کار گرفته می‌شد که شخصی کسی را مورد استهزا و تمسخر و یا سرزنش قرار می‌داد و فردِ سومی پیدا می‌شد و در مقام نصیحت و ختم غائله می‌گفت :دیگ به دیگ می‌گه روت سیاس, سه‌پایه می‌گه:اصل علا!

کد خبر 918532

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha