چهارشنبه ۱ آذر ۱۳۸۵ - ۱۱:۰۸
۰ نفر

لیلا شریعتی: قصه پیرزنی که هربار کودکی را به دنیاآورده، از پدر و مادرش خواسته دعاکنند او به مکه برود. تنها چیزی هم که موقع ازدواج از شوهر مرحومش خواسته، همین‌سفر بوده.

حالا که بعد از سال‌ها به آرزویش نزدیک‌‌شده و چاووشی‌خوان‌ها راه افتاده‌اند و از همه حلالیت طلبیده، گفته‌اند نمی‌تواند برود. حالا، کی دل این را دارد که برود و به « بی‌بی سلیمه» بگوید سفر بی‌سفر؟

«فریدون حسن‌پور» متولد 1340 و اهل گیلان است. در رشته فیلم‌سازی تحصیل کرده و با قصه‌نویسی وارد سینما شده است. سال‌ها دستیارکارگردان و برنامه‌ریز بوده و فیلم‌نامه «معجزه‌خنده» را به‌همراه «علیرضا خمسه» نوشته‌است.

فیلم‌سینمایی «تعطیلات تابستانی» را درسال 1374 ساخته که از جشنواره فیلم کودک‌ونوجوان اصفهان، «پروانه زرین» دریافت‌کرده‌است. سریال‌های «دوستان‌خوب و پسران‌عاقل» و «مزرعه آفتابگردان» نیز از او در تلویزیون به نمایش درآمده‌اند.

فیلم‌های سینمایی ویدیویی «پول و پیوند» از دیگر آثار او هستند که «پروانه زرین» جشنواره کودک‌و‌نوجوان را گرفته‌اند.

حسن‌پور در سال 78 فیلم سینمایی «دارا و ندار» را ساخته و آبان‌ماه امسال، فیلم «وقتی همه‌خواب بودند»، از او در سینماهای «ایران» و «فرهنگ» به نمایش درآمده است.

«وقتی همه‌خواب بودند»، سیمرغ‌بلورین بهترین فیلم معناگرا را در جشنواره بین‌المللی فجر دریافت‌کرده و جایزه بین‌المذاهب بخش بین‌الملل را نیز از آن خود کرده‌است. علاوه بر این‌ها، این‌فیلم در جشنواره «الوان» نیویورک و جشنواره «تورنتو» ایتالیا نیز تقدیرشده‌است.

  • آقای حسن‌پور! ایده‌اولیه این‌فیلم را از کجا آوردید؟

من و برادرم به مادرم قول داده بودیم که او را به مکه بفرستیم. اما تا زمان حیات ایشان این‌امکان فراهم‌نشد و من همیشه فکر می‌کردم ای‌کاش می‌شد مادرم را در قصه به سفر ببرم.

چندسالی که گذشت، یک‌بار مادرخانمم درباره پیرزنی صحبت‌کرد که کمی حواسش پرت بود و پیش پسربزرگش زندگی می‌کرد و گاهی هم پیش پسرکوچکش می‌رفت. هروقت پیرزن هوس‌رفتن به خانه پسرکوچک را می‌کرد، خانواده پسر بزرگ‌تر کمی او را می‌چرخاندند و نقش بازی می‌کردند و می‌گفتند که آن‌جا خانه پسر کوچک‌تر است! راه ساختاری فیلم را از این‌جا گرفتم.

بعد هم که دیگر ترفندهای فیلم‌نامه نویسی است. چندسال روی فیلم‌نامه کار کردم.

  • فکر می‌کنید این‌سفر چه‌قدر باورپذیر از کار درآمده است؟

مهم این‌است که آیا تماشاگران فیلم باور می‌کنند که او به مکه رفته‌است یا نه. تمام هدف فیلم‌نامه این‌بوده که تماشاگر هم همراه پیرزن به مکه برود. اگر این‌حس به‌وجود‌آمده باشد،‌پس فیلم‌نامه موفق‌بوده و از این‌جا به بعد باید دنبال علت این‌موفقیت گشت.

پیرزن‌داستان، از موقعیت خودش آگاه است و اگر غیر ازاین بود، باید او را دیوانه تلقی می‌کردیم. فکر فیلم یک فکر فلسفی است و من براساس آن، این‌قصه را نوشته‌ام؛ قصه عاشق و معشوق.

معشوق، دل عاشق را می‌شکند و پس از آن همه‌سال، می‌گوید که تو نمی‌توانی بیایی. پیرزن در یک حالت بحرانی قرارگرفته. دوست‌دارد حرکت‌کند و بزند بیرون. این‌جاست که یک سفر عارفانه شروع می‌شود.

معشوق، به‌تدریج نمادی از مکه واقعی را به او نشان می‌دهد. این‌که باور می‌کنیم این‌سفر اتفاق‌افتاده، این‌است که ما هم در این‌سفر با او همراه شده‌ایم.

  • اما فضای فیلم در بسیاری جاها فانتزی به نظر می‌رسد؟

کار من نوعی فانتزی بر بستر رئالیسم است. قراراست پیرزنی به سفری مجازی برود. این‌جا، نمادها خودشان خود را تعریف می‌کنند. تله‌کابین را می‌بینیم به‌عنوان هواپیما، گویا سفری هوایی است و حس‌پرواز القا می‌شود.

در هواپیمای تله‌کابین، بلال را می‌بینند و این حس کعبه را می‌رساند و صدای آب هم زمزم را تداعی می‌کند. نمادهای این‌فیلم خودشان را تعریف می‌کنند. البته باوراندن این حس‌ها به تماشاچی کار مشکلی است.

اما من فکر می‌کنم در این‌فیلم، این‌اتفاق افتاده،‌چون تماشاچی‌ها آدم‌های توی قصه را باور می‌کنند و با آن‌ها همراه می‌شوند. این اتفاق با نوعی طنزشیرین همراه شده، جوری که اول همه فکر می‌کنند، ماجرا شوخی است، اما به‌تدریج سالن ساکت و خاموش می‌شود.

  • سفر بی‌بی و ماجراهای فیلم را کودکان هدایت می‌کنند. چه تعمدی در پررنگ‌کردن نقش بچه‌ها در روند فیلم‌نامه داشته‌اید؟

شخصیت‌های تمام داستان‌های من، در واقع همه کودک‌اند. بچه‌ها، ذهن‌شان فیلتر ندارد. ما بزرگ‌ترها وقتی حرف می‌زنیم، حرف‌مان از فیلترهای زیادی می‌گذرد تا به زبان‌مان برسد. ذهن بچه‌ها ناب است.

کلام از ذهن‌شان به زبان‌شان می‌رسد و به‌راحتی بیان می‌شود. ویژگی آ‌ن‌ها این است که وقتی تصمیم می‌گیرند، دو دوتا، چهار تا نمی‌کنند. بچه‌های این‌فیلم هم برای تصمیم‌شان برنامه‌ریزی نمی‌کنند.

اول راه‌می‌افتند و بعد اگر دچارمشکل شدند درباره‌اش تصمیم می‌گیرند. «نصیر» هم در این‌فیلم، ذهن کودکانه‌ای دارد. او یک بزرگ‌سال است که تمام کارهای بزرگ‌ترها را می‌کند؛ کار می‌کند، پول قرض می‌دهد و می‌خواهد ازدواج کند اما قلب کودکانه‌ای دارد.

نصیر، بخشی از شخصیت بی‌بی است. زمانی که بی‌بی سکوت می‌کند، انگار حرف دلش از زبان نصیر جاری می‌شود.

  • با این‌حساب آیا می‌شود گفت مخاطب این فیلم، کودکان و نوجوانان هستند؟

نه، من گروه سنی خاصی را در‌نظر نگرفته بودم. در سالن‌های نمایش فیلم، هرطیف و گروه‌سنی را می‌شد دید؛ دختر، پسر، پیرزن و کودک. این فیلم، فلسفی و عارفانه است و همه می‌توانند مخاطب آن باشند. 

  • ترس این را نداشتید که سفر این‌چنینی به کعبه‌ای نمادین، بدعت تلقی شود؟ هیچ مخالفتی از این‌لحاظ با شما نشد؟

من از لحظه‌ای که شروع به نوشتن کردم، این‌فکر را به خودم راه ندادم. من به آرزوی پیرزنی فکر می‌کردم که می‌خواست به مکه برود و دلم می‌خواست او به آرزویش برسد. هرگز دغدغه‌ای از این نوع نداشتم و اتفاقا خیلی‌ها گفتند فیلم شجاعانه‌ای بوده.

  • چرا بستر اتفاق‌ها را در یک روستای کوچک و محروم قرار دادید؟

فیلم باید در ده اتفاق می‌افتاد. اگر این داستان در شهر پیش می‌آمد، همه‌چیزش تفاوت می‌کرد. اصلا این نوع سفر امکان‌پذیر نبود! اما روستا، به محتوای فیلم تاکید می‌کند. آدم‌هایی که با طبیعت عجین شده‌اند، باورهایشان ناب‌تر است.

پیچیدگی آدم‌های شهری را ندارند و سادگی و اصالت در وجودشان هست. در روستاهایی که هنوز کسی به مکه نرفته آرزوی پیرزن تقویت می‌شود.

  • طنز شیرینی در فیلم هست که در بسیاری لحظات، بیننده را با خود همراه می‌کند. درباره نقش و تاثیر این‌عنصر در فیلم برایمان بگویید.

اساسا من بر این اعتقادم که یک فیلم‌نامه خوب باید لحظات طناز داشته باشد. منظورم ازطنز این نیست که فیلم‌کمدی باشد. هرفیلم جدی می‌تواند لحظات طنازی از جنس خودش داشته‌باشد. هرطنزی، ‌برای هرفیلمی خوب نیست.

در این فیلم خاص هم، طنز باعث‌شده نوعی سلامت درکار باشد و تماشاچی با نوعی شیرینی کار را دنبال‌کند. بیننده ابتدا فکر می‌کند با یک داستان ساده شیرین طرف است، ولی به تدریج با همان شیرینی، غرق یک ماجرای جدی می‌شود.

  • با توجه به اقلیمی که داستان فیلم در آن اتفاق می‌افتد، لهجه بازیگران عنصر پررنگی به نظر می‌رسد؛ اما این‌عنصر در همه بازیگران یک‌دست نیست و این اتفاق خصوصا در مـــورد «محمدرضا فروتن» بیشتر جلب توجه می‌کند.

مساله این است که من اگر لهجه‌ای برای بازیگران نمی‌گذاشتم، ‌غیرقابل باور می‌شد. لهجه به فیلم رنگ‌داده. اما درمورد نصیر، چون ستاره است، توجه بیشتری می‌شود. فروتن، بسیاری جاها لهجه را درست گرفته، اما در بعضی لحظات خاص و حسی، اگر به لهجه توجه می‌کرد، بازی، اثر خود را از دست می‌داد و من چون حس برایم مهم‌تر بود، لهجه را فداکردم.

این‌مساله هم وجوددارد که همه‌جا، پیرها، با لهجه‌تر صحبت می‌کنند. من حتی وقتی تست بازیگری می‌گرفتم، متوجه شدم که بچه‌های بومی اصلا لهجه ندارند. به‌هرحال لهجه‌ها کم‌کم دارند از بین می‌روند.

این‌مساله در نسل جدید نمایان‌تر است. مشکل ما هم این است که شناخت واقعی از محیط نداریم و اطلاعات‌مان را از شنیده‌ها می‌گیریم.

  • اصلا چرا «محمدرضا فروتن» را برای نقش نصیر انتخاب‌کردید؟

چرای خاصی ندارد. او را مناسب‌تر از بقیه دیدم. به‌نظرم فروتن ویژگی‌هایی داشت که به نصیر می‌خورد و او هم شخصیت نصیر را خیلی‌خوب درآورده. این کاری است که خیلی‌ها شهامت‌اش را ندارند و حاضر به انجام آن نیستند.

برای من هم خیلی‌ساده بود که یک آدم کمدین بیاورم، ‌اما در مجموع فروتن، نقش را به‌درستی پذیرفته و از کار درآورده است.

  • فضای فیلم شما شاعرانه است و این شاعرانگی با استفاده ازشعر و آواز تقویت می‌شود.

من همه کارهایم همین‌طور است. قصه‌های من ملایم‌اند و از همین جنس. فیلم‌جدیدی هم که در دست دارم، ‌از همین جنس است. شعر را هم برای شاعرانه‌تر شدن فیلم اضافه نکردم. حتی اگر شعرها را حذف‌کنیم، باز هم با صدای محیط، همین حس به فیلم داده می‌شود.

استفاده از شعر برای تقویت موسیقی بوده و مقداری هم توجه به مخاطب‌عام داشته‌ایم.

  • چه‌طور شد که خانم طائرپور تهیه‌کنندگی این‌کار را قبول کردند؟

من این‌قصه را پنج‌سال پیش نوشته‌بودم و دنبال یک تهیه‌کننده خوب می‌گشتم. درواقع نه این‌که دنبال تهیه‌کننده باشم؛ فیلم‌نامه را به بعضی‌ها می‌دادم تا بخوانند. آن‌ها هم اطلاع می‌دادند که من طرحی در دست دارم و گاه به گفت‌وگو می‌کشید و به انجام نمی‌رسید.

یک‌بار که برای دیدن یکی از دوستانم به «خانه هنر و ادبیات کودک‌و‌نوجوان» رفته‌بودم، هنگام خروج، ‌درکوچه با خانم طائرپور روبه‌رو شدم. ایشان بنده را به چای دعوت‌کردند و در گفت‌وگوهایمان، صحبت به طرح من کشید و ایشان هم مشتاقانه گفتند که من این‌فیلم را تهیه می‌کنم.

پیش‌تر هم چندباری به من گفته‌بودند که فیلم‌های مرا دوست دارند و اگر طرحی داشتم می‌توانیم باهم کار کنیم. در طول کار هم متوجه شدیم که از نظر فکری بسیار به‌هم نزدیک هستیم.

  • با توجه به داستان و فضای فیلم، آیا به نظر خودتان، «وقتی همه خواب بودند» یک فیلم‌مذهبی است؟

من به این‌نوع دسته‌بندی‌ها معتقدنیستم و فیلم‌ها را عنوان‌بندی نمی‌کنم. من نمی‌دانستم فیلم‌نامه مذهبی نوشته‌ام؛ هرچند نماد مذهب در این فیلم وجوددارد. در حال ساخت بودم که به من گفتند فیلم شما معناگراست.

اعتقاد من بر این است که فیلم‌نامه از درون و روح فرد نشات می‌گیرد و با نگاه فلسفی فرد ساخته می‌شود. مذهب و ایمان برای این‌است که اخلاق در جامعه به‌وجود بیاید و هرانسانی که اخلاق‌گرا باشد، اگر فیلم بسازد، چون از روح او سرچشمه گرفته، قطعا فیلمی معرفتی و معنوی خواهدشد.

با این‌نگاه، تمام فیلم‌های من این ویژگی را دارند. «وقتی همه خواب بودند» را با نگاه به‌عقیده شخصی‌ام برای همه طیف‌ها و همه آدم‌ها و همه مذاهب ساختم در جشنواره تورنتوی ایتالیا، «پدرگابریل» را دیدم که بعد از دیدن فیلم، اشک در چشم‌هایش جمع‌شده‌بود و می‌گفت که با دیدن این‌فیلم احساس‌کردم به خدا نزدیک شده‌ام.

  • کار بعدی‌تان چیست و الان در چه‌مرحله‌ای از ساخت آن هستید؟

اسم فیلم «بالاتر از آسمان» است که در مرحله مونتاژ قرار دارد و برای جشنواره فجر آماده می‌شود. فضای فیلم هم در همین «دیلمان» است و داستان دکتری است که در کوهستان، در روستایی زندگی می‌کند و دست‌به گریبان با مرگ است.

  • این شخصیت‌ها را از کجا پیدا می‌کنید؟

هرشخصیتی که در قصه‌هایم می‌آورم، بخشی‌اش از تخیل‌ام می‌آید. بعد، تخیل به او شکل می‌دهد. این شکل، ممکن‌است ترکیبی از چندآدم باشد که قبلا آن‌ها را دیده‌ایم.

من به‌محض این‌که ایده یا شخصیتی به ذهنم بیاید، فورا آن را به روی کاغذ می‌آورم تا ذهنم همیشه برای ورود افراد و ایده‌های جدید آزاد باشد. ازطرفی، وقتی آن‌چه را فکر می‌کنیم ‌روی کاغذ می‌آوریم، نگرانی و دلشوره این را نداریم که سوژه یا شخصیتی از یادمان برود.

کد خبر 9065

پر بیننده‌ترین اخبار سینما

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز