یکشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۸ - ۰۶:۴۳
۰ نفر

دکتر کمال‌الدین ناصری*: می‏دانم که با دیدگاه‌های اکوفاشیستی موافق نیستید- همچنان که من نیستم- ولی اجازه بدهید بگویم اگر می‏خواهیم مهربانی نسبت به دیگر جانداران و عشق به طبیعت (که همان عشق به زندگی و خودمان است)- را در جان خود و نسل‏های آتی بنشانیم، باید بپذیریم که ما با سایر گونه‌های زنده برابریم.

 تا زمانی که از موضع گونه‌ برتر و صاحب اختیار به سایر گونه‌ها می‏نگریم، اوضاع بر همین مدار است. استدلال‏هایی از این دست که سایر گونه‌ها را حفظ کنیم، چون سودی به ما می‌رسانند یا حتی ممکن است در آینده فایده‏ای برای ما داشته باشند و یکی از دردهای ما را درمان کنند یا حتی این اندیشه که آنها زیبا هستند، پس بگذاریم ما و نسل‌های آینده از این زیبایی‏ها بهره‏مند شویم، جملگی استدلال‏های انسان‌محورانه، کاسب‏کارانه و به تعبیری خودخواهانه است.

در این دیدگاه، وجود تمام موجودات تنها به جهت خدمت‏رسانی به انسان، موجه است و فراتر از آن دلیلی متصور نیست؛ ماییم که محور تمام هستی و ملاک سنجش هر خوب و بدی هستیم. این توجیهات برآمده از اخلاق ما انسان‌هاست که این اخلاق، خود برساخته‌ بسیار سترگی از یافته‌های انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی است.

 بر این استدلال ایرادی وارد است. اگر فرضاً روزی به این نتیجه رسیدیم که گونه‏ای، هیچ سودی برای ما ندارد یا آنکه ما همان فایده را از طریق فناوری یا ترکیبات شیمیایی و غیره به دست آوردیم و دیگر نیازی به آن‌گونه نداشتیم، آیا می‌توانیم حکم بی‏فایدگی و نابودی آن ‌را صادر کنیم؟ (فرض کنید که گونه‌های دیگری با عملکرد مشابه در بوم‌سازگان (اکوسیستم) موجود باشند که بتوانند جای آن را پر کنند و توازن طبیعت به هم نخورد، همچنان که در نظریه «گونه‌های مازاد» مطرح است). آیا ما اصولاً این اختیار را داریم که درباره بود و نبود سایر گونه‌ها قضاوت کنیم؟ دید‌گاه فایده‏مندبودن گونه‌ها به ناچار واژه‌هایی از جنس «گونه‌ نامطلوب، علف هرز، جانور موذی» را هم به دنبال می‌آورد. هر نظریه، بدیل خود را نیز خلق خواهد کرد.

 از زاویه دیگر به آفرینش نگاه کنیم

بگذارید چشم‏ها را بشوییم و از زاویه‌ دیگر به جایگاه انسان در نظام آفرینش بنگریم. سؤال این است که آیا ما مجازیم زمانی که میان خود و سایر گونه‌ها «قضاوت» می‌کنیم، اخلاق خود را که برساخته‌ خودمان است، ملاک قضاوت قرار دهیم؟ این کاملاً ناعادلانه است. دیدگاه انسان‌شناسانه نمی‌تواند و نباید ملاک قضاوت میان ما و سایر گونه‌ها باشد. در این میانه به ملاک دیگری نیاز است که همانا دیدگاه زیست‏شناختی است. زیست‌شناسی (و اکولوژی) فارغ از آن پیش‏فرض‏ها و پیش‏داوری‏های عظیم که نگرش و جهان‏بینی ما را شکل داده‌اند، به ما می‏‌گوید که در نظام خلقت، انسان با سایر گونه‌ها برابر است. به عبارتی  دیگر، برای طبیعت میان انسان و درخت و حشره و پرنده تفاوتی موجود نیست. آن جهان‏بینی سترگِ انسان‌محورانه «برساخته‏ای درون گونه‏ای» است که به کار مقایسه‌های «میان گونه‏ای» نمی‏آید.

 اکنون اگر دیدگاه نظام برابری زیست‏شناختی را پذیرفتیم و ارائه‌های خودساخته را به کنار افکندیم، آنگاه درمی‏یابیم که اخلاق درون‌گونه‏ای ما نیز به کار رفتار میان‏گونه‏ای نمی‌آید، پس اخلاق دیگری لازم می‌شود که همان «اخلاق زیست‌محیطی» است. در این نگرش، هر گونه، فقط براساس سود مادی یا معنوی‌ای که برای انسان دارد، ارزش‌گذاری نمی‌شود بلکه هر زیستمندی در ذات خود ارزشمند است؛ هر جانداری که به شرف هستی مشرف شده است واجد کرامت و لایق احترام است، خواه برای گونه‌ دیگری (مثلاً انسان) واجد فایده‏ای باشد یا نباشد. در این دیدگاه، دیگر انسان «حق ندارد» برای بقا یا فنای گونه‏ای دیگر تصمیم‌گیری کند. این دیدگاه، سایر جانداران را «صاحب حق» می‌کند.

این حق آنهاست که در زمین زیست کنند نه آنکه انسان از سر ترحم یا به سبب نیازی که به آنها دارد، لطف کرده و تا مدتی اجازه زیستن به آنان بدهد. اگر قرار است با دیگر گونه‌ها به احترام رفتار کنیم، جز آنکه آنان را با خود برابر بدانیم، چه راه دیگری هست؟ از قضا برخی آیین‏های شرقی، در این مبحث گفته‌های خردمندانه بسیاری دارند؛ گویا پیشینیان ما اندیشه‌های پاک‌تری داشته‏اند.

حال که چنین شد دوباره این سؤال را از خود بپرسیم که به‌راستی در این نظام خلقت، کدام گونه آفت سایرین است؟ کدام گونه دیگر زیستمندان را به نابودی و فنا کشیده است؟ کدام گونه غیراخلاقی رفتار می‌کند؟ کدام گونه نه‌تنها سایر گونه‌ها را در معرض توفان بلا قرار داده بلکه می‌رود که خویشتن را نیز در گرداب مصایب خودساخته غرق کند؟ آیا پاسخ این سؤالات جز آنکه ما را در محضر سایر گونه‌ها شرمسار و سرافکنده کند، حاصلی خواهد داشت؟ باور کنید اینها افراط‌گرایی نیست بلکه کوششی است تا به خاطر آوریم که ما انسان‌ها در تعیین جایگاه خودساخته در نظام خلقت، افراط کرده‏ایم.

آنان ‏که به اخلاق زیست‌محیطی قائل هستند، دیدگاه اکولوژیست‏های معتقد به فایده‏مندی گونه‌ها برای انسان را با اصطلاح «اکولوژی سطحی‌نگر» مورد چالش و نکوهش قرار می‌دهند و در مقابل «اکولوژی ژرفانگر» (Deep Ecology) را به میدان می‌آورند که یکی از ارکان آن، برابری همه‌ گونه‌هاست.

طبیعی است که در ذهن عادت‌زده‌ ما آدمیان که عمری از موضع برتر و سرور به سایر جانداران نگریسته‏ایم، پذیرش این اصل که در نظام طبیعت با یک کرم خاکی یا قارچ برابریم بسیار دشوار، گزنده و وهن‌آلود است لیکن واقعیتی است که تلخ ولی توهم‏زداست. به‌نظرم می‌توانیم با نگرشی اخلاقی به سایر جانوران که برآمده از اخلاق زیست‏محیطی است، به بازنگری نسبت به جایگاه خود به‌عنوان یک گونه، در میان سایر گونه‌ها بپردازیم و از گذر اصلاح بینش و نگرش خویش، رفتار خود را تنظیم و تعدیل کرده و بقای خود روی کره‌ زمین را تداوم بخشیم. در این نگرش ما نه‌تنها با سایر گونه‌ها‏ برابر بلکه خویشاوند نیز هستیم.
 پس من که درختی را دوست می‌دارم به برادر خود مهر می‌ورزم و چه نیکو برادرانی هستند این درختان، این پرندگان و این جانوران. در این نکته درنگی باید.

* عضو هیئت علمی دانشکده منابع طبیعی و محیط زیست دانشگاه فردوسی

کد خبر 80991

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار محیط زیست

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز