چهارشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۸۸ - ۰۶:۴۱
۰ نفر

هادی معیری نژاد: اگر بگوییم سریال ماه عسل موفق‌ترین سریال نوروزی بود کلامی به گزاف نگفته‌ایم.

ضمن اینکه این سخن افتخاری برای سریال ماه عسل نیست چرا که نه عملکرد تلویزیون در عرصه سریال‌سازی نوروزی عملکرد موفقی بود و نه سریال ماه عسل سریال درخشان و تاثیرگذاری.

اما آن چیزی که سبب تفاوت سریال ماه‌عسل و احیانا رضایت‌نسبی مخاطب از این سریال نوروزی می‌شود، ارائه الگوی ابتدایی اما شسته و رفته از داستان‌پردازی و ساخت یک «سوپ اپرای» مناسبتی است. سوپ اپرا که در اصطلاح به سریال‌های عاطفی و خانوادگی‌ای گفته می‌شود که مخاطب آسان‌گیر را به راحتی ارضا کرده، در دنیا طرفداران زیادی دارد و در آن،‌ المان‌ها و فاکتورهای تکرار شونده و آشنا با ذهن مخاطب‌ در او احساس رضایت و ادامه تماشا را ایجاد می‌کند. حال گاه این فاکتورها در حضور یک هنرپیشه یا یک تیپ و شخصیت، خلاصه می‌شود گاه در جمع آن با یک اتفاق یا چند اتفاق آشنا.

ماه عسل آخرین ساخته شاهد ‌احمدلو هم از همین الگو تبعیت می‌کند. در این سریال شخصیت‌های آشنایی که کمابیش نقش‌های همانندی را در سریال‌های همگن مثل «نشانی» در سال گذشته بازی کرده‌اند حوادث و الگوهای داستان‌پردازی آشناتری را به پیش می‌برند و در ذهن مخاطب آسان‌گیر نوروزی که هم می‌خواهد سریال تماشا کند، هم حواسش به میهمانی باشد و هم در ذهنش برای دیدن سریال بعدی آماده شود، کدهای آشنایی را می‌دهد و چون این حوادث، طرح و توطئه گره‌افکنی و تعلیق چندانی ندارند و همه چیز از پیش الگو شده و قابل پیش بینی است، بنابراین مخاطب به رغم پرت شدن حواسش نیز چیز زیادی از دست نمی‌دهد و می‌تواند خیلی زود به فضای آشنای سریال وارد شود  و ادامه داستان را پی بگیرد.

فیلمنامه این سریال از اکثر الگوهای جذب مخاطب تلویزیونی استفاده می‌کند. دختر و پسر جوان در حال ازدواج، توطئه رقیب عشقی، مناظر شمالی، موضوعات خانوادگی مثل اختلاف عروس و خواهر شوهر، بخت و اقبال و شانس و تصادف، داستانک‌های عاطفی، پسر جوان از خارج برگشته، هپی‌اند موسیقی، بعله‌برونه... و حتی توصیه‌های ایمنی و اخلاقی مثل امدادخودرو و انجام اعمال خیریه و...این عناصر جزو عناصر اصلی تشکیل دهنده گونه‌ای از سریال‌سازی بدون فرازوفرود و آسان‌پسند است که در صورت ترکیب کردن و تغییرات در اجزای آن می‌توان با همین عوامل برای سال آینده نیز فیلمنامه‌ای نوشت و کار را کلید زد.

به عنوان مثال می‌توان یک بار رقیب عشقی را پیروز میدان کرد یا جای زنبورداری را با مزرعه پرورش شترمرغ عوض کرد یا نقش اول سریال را از خارج آورد یا رقابت عشقی اصلی را به جای زنانه، مردانه کرد، حتی در این چنین سریال‌هایی می‌توان جای کارگردان را نیز با کارگردان دیگری عوض کرد. به عنوان مثال اگر جای شاهد احمدلو را در این سریال با رامبدجوان عوض می‌کردند گمان تغییر چندانی نمی‌رفت چرا که به جرات می‌توان گفت در این سریال هیچ ردپایی از شاهد احمدلو نمی‌توان پیدا کرد که بتوان آن را به عنوان یک شاخصه کارگردانی برجسته کرد و با دیگر آثار وی مقایسه کرد و به نتیجه‌ای رسید.

این‌گونه سریال‌ها معمولا فیلمنامه محور هستند گرچه فیلمنامه آن نیز چندان قوی و جالب توجه نیست اما در هر حال آنقدر داستان دارد که به جای هرچیز دیگری محور سریال شود. در این گونه سریال‌ها یک بازیگر امکان دارد یک نقش را خیلی خوب بازی کند اما نه او و نه نقش او در ذهن مخاطب نمی‌ماند چرا که شاخصه‌های آن به دلیل تکرار، جذابیت خود را  از دست داده است.

نمونه متعالی‌تر این سبک روایت پردازی را در رمان‌های عامه‌پسند و احیانا پرفروش ادبیات ایران مثل آثار فهمیه رحیمی، م مودب‌پور و... می‌توان سراغ گرفت، ضمن اینکه مثال روشن این طرز تلقی و رویکرد به هنرهای تصویری را در سینمای بالیوود می‌توان مشاهده کرد که بن‌مایه‌های اینچنین، باعث خلق آثار همانند بسیاری شده که اتفاقا پرفروش و پربیننده هم بوده است. به عنوان مثال شاید بیش از هزار فیلم در سینمای هند با بن‌مایه ازدواج یک دختر و پسر از دو کاست مختلف اجتماعی به رغم مخالفت پدر و مادر و وجود رقیب عشقی ساخته شده است که بیش از صدتای آنها را شاهرخ‌خان نقش اول بوده است و همه آنها هم با یک اتفاق با هپی‌اند تمام شده است.

در این مدل سریال‌سازی دیگر مهم نیست که فیلمنامه تبیین کند چرا دختری به زرنگی رقیب عشقی فرق بین 25 میلیون و 250 میلیون را نمی‌فهمد یا چرا بازیگر نقش عمو شجاع در یک جا کاملا بی‌لهجه است اما در جای دیگر که نقش خودش را بازی می‌کند لهجه گیلکی دارد؟ همچنین مهم نیست که چرا خسرو در صورت علاقه به شیوا تا آخر سریال خود را به شیرین علاقه‌مند نشان می‌دهد و علاقه‌اش به شیوا را بروز نمی‌دهد؟ اصلا دلالت روانی این عمل درونی چیست؟ یا سکانس بی‌مصرف اشتباه گرفتن کار شیرین در انباری با مصرف موادمخدر چه کارکردی دارد؟ اما نکته مهم در مورد سریال‌هایی مثل ماه عسل سؤالی است که در عرصه سریال‌های تلویزیونی ایجاد می‌کنند. آیا این گونه سریال‌سازی به دلیل رضایت مخاطب عام، گونه‌ای موفق است؟ پاسخ به این سوال به طور حتم ما را وارد بحث تکراری سطح سلیقه مخاطب می‌کند. اینکه این گونه سریال‌ها چه تاثیری روی سطح سلیقه مخاطب دارند؟

آیا تاثیر این گونه سریال‌های سهل‌الوصول روی سطح سلیقه مخاطب که به طور حتم کاهنده است و  باعث عدم استقبال مخاطب از سریال‌های ارزشمند تولید سیما می‌شود؟
آیا اصلا سریال‌های مناسبتی که حداکثر در 15 قسمت جمع می‌شوند قدرت تاثیرگذاری عمیقی روی مخاطب را دارند؟

پاسخ به این سؤال‌ها نسبت به جایگاه پاسخ دهنده تغییر می‌کند، پس باید دید پاسخ کدام پاسخ دهنده روی سیاست‌گذاری‌های سیما در تولید سریال موثر است. به طور حتم تولید‌کنندگان  و صدا و‌سیما تاثیر این گونه سریال‌ها را چندان منفی نمی‌بینند و با تکیه بر رضایت مخاطب این الگوی برنامه‌سازی را الگوی بی‌ضرر و خوبی برای تولیدات مناسبتی می‌دانند اما اگر از جایگاه یک منتقد بخواهیم به این سوالات پاسخ دهیم، متاسفانه باید گفت سریال‌هایی از جنس ماه عسل که از الگوهای سردستی برای روایت استفاده می‌کند به آسانی می‌تواند نه تنها سطح سلیقه مخاطب که  تمامی سطح سلیقه تولید‌کنندگان را پایین بیاورد و مشکل اصلی از جایی آغاز می‌شود که دیگر تولید‌کنندگان و کارگردانان سیما برای تولید آثاری با گره‌های داستانی بیشتر و امکانات تولیدی وزین‌تر ریسک نکرده و به تولید این گونه آثار ساده پسند با تکیه بر امتیاز رضایت مخاطب عام بسنده کنند؛ اتفاقی که امروزه در عرصه سینمای سرگرم‌ ساز ما افتاده و باعث همانندی و ابتذال آثارکمدی شده است و نظیر این اتفاق را می‌توان در سریال‌های مناسبتی سیما سراغ گرفت که آفت همانندی و مبتذل شدن الگوهای داستانی و شخصیت‌ها باعث کم اثر شدن باکس‌های مناسبتی و از دست رفتن فرصت تولید برای آثار تاثیرگذار و فرهنگ‌ساز شده است.

کد خبر 78478

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز