سه‌شنبه ۱۸ فروردین ۱۳۸۸ - ۰۵:۰۲
۰ نفر

سیدمحسن حسینی طاها: بهار در ادب فارسی از 2جنبه قابل بررسی است

نخست از جنبه تصویر‌سازی‌های شاعرانه که معمولاً‌ در شعر سبک خراسانی به چشم می‌خورد و پیشگامان شعر فارسی در این وادی شاهکارهایی جاودان و استوار از خود به یادگار گذاشته‌اند زیرا به طور کلی شعر در قرون اولیه حیات خود در ادبیات کلاسیک ما رویکرد آفاقی دارد و غالباً به پدیده‌های جسمانی و ملموس می‌پردازد.

رویکرد دوم که در قرون بعد با ورود تصوف و عرفان به شعر فارسی صورت گرفت، رویکرد انفسی است.

در این‌گونه آثار مفهوم بهار، قرین تحول درونی و انفسی انسان است و شاعران ما آن را دستاویزی برای تحول درونی قرار داده‌اند:

در بهاران کی شود سرسبزسنگ؟  /  خاک شو تا گل برویی رنگ‌رنگ
سال‌ها تو سنگ بودی دلخراش   /  آزمون را یک زمانی خاک باش

شایسته است که در سرآغاز این سخن به سراغ پدر شعر فارسی رودکی بزرگ برویم:

آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب  /  با صد هزار نزهت و آرایش عجیب

این بیت سرآغاز قصیده‌‌ای است بهاری که در آن، توصیف بهار با تشبیهات و تصویرسازی‌‌های شگفتی همراه است:

چرخ بزرگوار یکی لشکری بکرد   /   لشکرش ابر تیره و باد صبا نقیب
نفاط، برق روشن و تندرش، طبل‌زن   /    دیدم هزار خیل و ندیدم چنین مهیب

ابرهای تیره به منزله سپاهیان و باد صبا، نقیب (فرمانده) این لشکر است؛ برق آسمان به‌عنوان نفاط در این سپاه حضور دارد که مرحوم دکتر خطیب‌رهبر در حاشیه این بیت و معنای این لغت می‌نویسد: نفاط به فتح اول و تشدید دوم نفت‌انداز یا کسی که قاروره‌های (شیشه‌های) مشتعل نفت را به کشتی دشمن یا سپاه خصم اندازد.اما تصویر‌سازی بدیع دیگر رودکی در همین قصیده، توصیف لاله است که آن را به پنجه خضاب‌شده و رنگین نوعروسان تشبیه می‌کند:

لاله میان کشت بخندد همی ز دور   /   چون پنجه عروس به حنا شده خضیب

در کنار این تابلوی زیبا نگاهی به بیت خواجه شیراز نیز خالی از لطف نیست:

تنور لاله چنان برفروخت باد بهار  /  که غنچه غرق عرق گشت و گل به‌جوش آمد

منوچهری دامغانی نیز قصیده‌ای نغز از خود به یادگار گذاشته که هر بیت آن نمایی از طبیعت است:

نوبهار آمد و آورد گل و یاسمنا  /   باغ همچون تبت و راغ بسان عدنا

تبت یکی از شهرهای چین است که در زیبایی و خرمی زبانزد است. عدن نیز در لغت به معنای اقامت دائم در جایی است اما  غالباً  به عنوان صفتی برای بهشت آورده می‌شود و گاه خود این لغت نیز به تنهایی افاده معنای بهشت را می‌کند.

آسمان خیمه زد از بیرق و دیبای کبود   /  میخ آن خیمه ستاک سمن و نسترنا

در ادب فارسی آسمان چند جا به خیمه‌ای افراشته تشبیه شده؛ به‌عنوان مثال عطار در مقدمه منطق‌الطیر می‌گوید:

آسمان چون خیمه‌ای بر پای کرد   /   بی‌ستون کرد و زمینش جای کرد

اما هنرمندی منوچهری در تصویرگری این است که مخاطب را به دیگرگونه دیدن طبیعت وامی‌دارد و به او القا می‌کند که آسمان گویا خیمه‌ای است از بافته‌های نرم و کبودرنگ و گل‌های یاسمن و نسترن،  میخ‌های کوبیده بر زمین هستند که این خیمه‌ را نگه‌داشته‌اند.
 به‌نظر می‌رسد توانمندی منوچهری در تصویرگری در این دو بیت به اوج می‌رسد که بوستان را به بتخانه‌های شهر فرخار تبت تشبیه می‌کند:

بوستان گویی بتخانه فرخار شده‌ست  /   مرغکان چون شمن و گلبنکان چون وثنا
برکف پای شمن بوسه بداده وثنش   /   کی وشن بوسه دهد بر کف پای شمنا

شمن و وثن به‌ترتیب به معنای بت‌پرست و بت هستند؛ مرغان در این دو بیت به بت‌پرستان تشبیه شده‌اند و بوته‌های کوچک گل به بت که این بار به جای اینکه بت‌پرست کف پای بت را ببوسد،  بت کف پای بت‌پرست را بوسه می‌دهد. اما بهار در شعر دوره عراقی،  بیشتر «مفهومی» است؛ به این معنی که اراده شاعران این دوره از لفظ بهار لزوماً و صرفاً بهار طبیعت نیست؛ چه این بزرگان، گاهی بهار را به معنای شکوفایی و تحول درونی آدمی اراده می‌کنند و گاه این بهار را اشارتی به حیات دوباره انسان بعد از مرگ می‌دانند. مولانا می‌گوید:

این بهار نو ز بعد برگ‌ریز    /     هست برهان بر وجود رستخیز

بهار در این  دوره  از ادبیات کلاسیک ما عامل وجد درون و بیداری دل قرار می‌گیرد. این وجد درونی در نگاه صوفیانه گاهی انسان را به سرمستی و رهایی از زهد فرامی‌خواند تا جایی که توبه‌شکنی در بعضی شواهد صفت ملازم بهار آمده است:

به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم  /    بهار توبه‌شکن می‌رسد چه چاره کنم؟

خواجه همین مفهوم را در بیت دیگری نیز می‌آورد:

من که عیب توبه‌کاران کرده باشم بارها   /   توبه از می‌ وقت گل دیوانه باشم گر کنم

توبه‌شکنی بهار را مرحوم استاد شهریار در دو بیت از غزلی عاشقانه این‌گونه شرح می‌دهد:

نوبهار آمد و چون عهد بتان توبه شکست /   فصل گل دامن ساقی نتوان داد ز دست
کاسه و کوزه ایمان که نمودند درست   /  دیدم آن کاسه به تنگ آمد و آن کوزه شکست

توبه‌شکنی در فصل بهار از‌ آن روی توصیه می‌شود که شاعران ما بهار را فصل خوش‌باشی می‌دانند و چه‌بسا نشانه‌های بهاران را آیینه عبرت می‌شمارند:

ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست  /  بی‌باده گلرنگ نمی‌باید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست  /  تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست

در ادب فارسی گاه بهار را به سبب کوتاهی و زودگذربودن، به عمر انسان و به‌خصوص دوره جوانی تشبیه می‌کنند و از همین روی  لذت‌بردن از آن توصیه می‌شود:

خوش آمد گل و زان خوش تر نباشد  /   که در دستت به جز ساغر نباشد
زمان خوشدلی دریاب و  دُر یاب   /   که دائم در صدف گوهر نباشد
غنیمت دان و می‌خور در گلستان   /   که گل تا هفته دیگر نباشد

کد خبر 78379

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز