اکنون پس از ۱۰ سال از نبود حاج احمد صالح، حمید بهاری از روزهای شاگردی‌اش در برابر او برایمان می‌گوید و عقد اخوتی که میان حاج احمد و پدرش شاه حسین بهاری بسته شده بود.  

پير غلام شميران

همشهری آنلاین- عاطفه صبور: از وقتی در صحن امام رضا(ع) با شاه حسین بهاری عقد اخوت بسته بود، همه دغدغه‌اش شده بود پسران حاجی. حاج احمد، پس از آن، از هیچ تلاشی برای روضه‌خوان شدن پسران رفیق شفیقش مضایقه نمی‌کرد. حالا «حمید بهاری» فرزند این رفیق، مداحی شناخته شده در هیئت‌های قدیمی است. او روزهای بسیاری را زیر منبر حاج احمد صالح گذرانده است و همیشه خودش را مدیون خون دل خوردن‌های استادش می‌داند.

قصه‌های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید

حاج احمد صالح بنّا بود و از قدیم پای ساختمان‌ها در حال آجربالا دادن. خودش تعریف می‌کرد وقتی آجر می‌انداخت بالا، کارش شعر خواندن بود. با اینکه سواد درستی نداشت و در نوشتن شعرهایش غلط املایی هم دیده می‌شد اما برای رسیدن به این مقام به او عنایت ویژه‌ای شده بود. تقریباً اکثر مجالسی که پدر من می‌خواند ایشان هم در کنارش بود. خود حاج صالح تعریف می‌کرد برای اینکه بین‌ ما رقابتی ناسالم به وجود نیاید عقد اخوت و برادری خواندیم. خانه‌هایمان نزدیک هم بود و مادر من و همسرحاج صالح خیلی با هم مأنوس بودند. یک جورهایی خانه یکی شده بودیم. کم‌کم هرکدام برای خودشان یک هیئت جداگانه تأسیس کردند و فقط در سال‌های آخر، درهیئت محبان‌الزهرا(س) با هم می‌خواندند. آن زمان هیئت‌ها با امروز متفاوت بودند. میکروفن و امکانات ارتباطی درستی وجود نداشت. تا حرم حضرت عبدالعظیم (ع) پیاده می‌رفتند که از شاعرشان شعر بگیرند تا استفاده کنند و بخوانند.  

روی من و برادرم بسیار حساس بود


حاج احمد خاطره‌ای از پدرم برایمان تعریف کرده بود. می‌گفت که یک روز در صحن دارالذکر مشهد در یکی از رواق‌ها از خستگی دراز کشیده بودند که پدر من گفتند حاج احمد یک قول به هم بدهیم. اگر تو از من زودتر رفتی من اسم تو را زنده نگه دارم و اگرمن رفتم، تو این راه را ادامه بده. انصافاً حاج احمد بعد از فوت پدرم برای ما خیلی زحمت کشید. بعد از فوت پدرم ایشان روی من و اخوی بسیار حساس بودند. اخوی را تشویق کردند که حتماً باید مداح شوی. اول برادرم در این وادی وارد شد و بعد من. در اوایل شروع مداحی، من با حاج آقا گودرزی کار کردم و بعد از مدتی خودشان گفتند که از این به بعد نزد حاج احمد صالح برو. حساسیتش روی من قابل توجه بود. قبل از خواندن روضه در هرمجلسی می‌گفت آن روضه و مداحی را اول پیش من بخوان تا اگر مشکلی داشته‌باشی برطرف کنم.  

با صدای خسته مداحی می‌کرد


مداحان آن زمان، استادی داشتند به اسم حاج مرزوق عرب که عرب زبان بود، اما خیلی زیبا و پرسوز مداحی می‌کرد و رابطه تنگاتنگی با مداح‌های فارس داشت. پدر من هم شاگرد ایشان بود. تمام مداح‌های قدیم نیز اعتقاد داشتند پیش استاد باید آموزش مداحی دید. نه فقط یک استاد که چندین استاد داشتند. حاج احمد بعد از فوت پدرم در سال ۶۲ متأسفانه خیلی نتوانست بخواند. هم به دلیل کهولت سن و هم مریضی آسم‌شان. بیشتر وقت‌ها در خانه بود و بنایی هم نمی‌کرد. فقط در همان هیئت محبان‌الزهرا(س) محله پاچنار آن هم با صدای خیلی خسته و ضعیف کمی می‌خواندند که البته بیشتر صحبت می‌کرد تا صوت داشته باشند.  

حال و هوای خانواده 


حاج احمد، ۳ دختر و ۲ پسر داشت. از همان سال‌ها تا به الان یادم هست که خانواده بسیار گرمی داشتند. فرزندان بسیار خوب و مؤمنی تربیت کرد. مجید پسر حاج احمد، از خلبان‌های خیلی خوب در خارج از کشور بود. حاجی به او گفت خیلی دوست دارم که به ایران بیایی و در هواپیمایی همینجا بمانی و کارکنی. مجید خیلی احترام پدر را داشت و به خاطر پدر همه آن امکانات را که برای خلبانی در اختیارش قرار داده بودند رها کرد و به ایران آمد. بعد از مدتی کار در ایران در هواپیمایی که متعلق به خودش بود، به سمت اصفهان می‌رفت که در کوه‌های کرکس سقوط کرد و شهید شد. سال ۱۳۷۳ بود. بعد از آن حاج احمد خیلی ناراحت بود و از پا افتاد زیرا احساس می‌کرد او باعث آمدن مجید به ایران بوده است.  

سینه‌زنی یک دستی 


حاج احمد، با حاج آقا تجریشی رفاقت داشت و سال‌های قدیم در تکیه پایین شروع به خواندن کردند. سینه‌زنی یک دستی خیلی سبک خاص و سختی است و نوحه‌های متفاوت و خاصی هم دارد که ایشان تبحر خیلی خاصی در خواندن آنها داشت. پاتوقشان برای این نوع سینه‌زنی هم مسجد حوض در چهارراه سیروس بود. این سبک را فقط چند مداح بیشتر نمی‌خواندند که هنرمندشان حاج احمد صالح بود و شعرهایش را هم خودش می‌سرود. دیوانی هم به نام «ران ملخ» دارد که خودش سروده است. نوحه‌های خوبی دم می‌دادند و شعرهای جالب و خاصی مانند شعر بی‌نقطه دارد که کسی سمتش نمی‌رود. شعری که یک بیتش این است: مولود ولی سرمد آمد، الحمد که روح احمد آمد.

با مردم زندگی می‌کرد


حاج احمد، بسیار مهربان و دلسوز بود. در سال‌های آخر زندگی گوشه‌ای از حیاط خانه‌اش را مغازه کرده بود و پلاستیک می‌فروخت و همانجا قلم به دست می‌گرفت و شعر می‌گفت. مداح‌های قدیمی قاموس رفتارشان بسیار متفاوت از مداحان جدید بود. با مردم زندگی می‌کردند. هیچ‌وقت خودشان را از مردم جدا نمی‌کردند. در قدیم برای مداحان پلاکارد یا تبلیغات نمی‌شد. افرادی مانند حاج اکبر ناظم و علامه و... هیچ تبلیغی نمی‌کردند. این مداحان ماندگار هستند اما برخی مداحان جدید به گفته پدرم، تاریخ مصرف دارند و بعداز مدتی نامی از آنها نمی‌ماند و جایشان را کسی دیگر می‌گیرد. اما این ماندگاری، به دلیل اخلاص مداحان است. این اخلاص نامشان را ماندگارتر کرده است. تبلیغ اصلی این پیر غلام‌ها را امام حسین(ع) کرده و وقتی امام حسین(ع) تبلیغ بکند، فرد ماندگار می‌شود. قطعاً تلنگر و نظر ویژه‌ای به حاج احمد و امثال این مداحان قدیم شده است که با وجود نداشتن سطح بالای سواد چنین تغییری می‌کنند. مداحانی مانند حاج احمد، یک محبتی داشته‌اند که آن را با اخلاص همراه کردند و شدند پیر غلام.  

نکته سنج بود

حاج احمد یکبار برایم تعریف کرد که یک شب دلم خیلی شکست که خدایا چه شد که این صدا را از من گرفتی، مگر نوکر بدی بودم؟ شب در عالم رؤیا خواب دیدم که گفتند ما این سوز را در تو با این حالت دوست داریم. ما خودمان خواستیم که این‌طوری ‌باشی و با این صدای خسته بخوانی. اصرار بیش از اندازه نکن. ما شما را به این شکل دوست داریم. هر خدمتی در راه اهل‌بیت(ع) حکمتی در آن هست.  
مداحان در عمر نوکری، شعر مخصوص دارند که سعی می‌کنند بخوانند. ایشان هم سروده‌ای داشتند در مورد حضرت علی اکبر(ع) که می‌خواندند. از طرفی با توجه به فوت پسرش همیشه این حدیث را پس از آن تعریف می‌کردند: «به اباعبدلله(ع) می‌گویند بزرگ‌ترین لذت در دنیا چیست؟ می‌گویند عروسی پسرم و بزرگ‌ترین حسرت چه؟ مرگ پسرم.» او هم چون داغدار بود در خیلی از منبرهایش این را می‌خواند.  
مداحی قدیم با الان فرق داشت. مداحانی که روی منبر می‌رفتند اول رباعی صلوات و بعد پندیات غزل را می‌خواندند وارد مسائل دنیوی و اخروی می‌شدند و بعد چند بیت در مدح یکی از اهل‌بیت(ع) می‌خواندند. سپس غزل مصیبت یا همان روضه را می‌خواندند. بعد از روضه در حالت نشسته سینه می‌زدند و بعد سینه‌زنی ایستاده و بعد واحد و شور سبک.  یک بار قبل از حاج احمد، داشتم می‌خواندم. وسط خواندن محکم به پای من زد. بعد از مراسم حاج احمد با صدای گرفته‌اش گفت: «لازم نیست این‌قدر داد و فریاد بزنی. آرام‌تر بخوان و این‌قدر حنجره‌ات را اذیت نکن.» معضل جامعه مداحی ما این است که نمی‌رویم زانو بزنیم در برابر استادان و یاد بگیریم. باید زانو زد و حرف گوش کرد. حاج احمد شاهرگش را برای شاگردش می‌داد. می‌گفت شنیدم فلان منبر فلان چیز را خوانده‌ای، نخوان! بسیار نکته‌سنج بود و شاگردانش را زیرنظر داشت.  

روی هیات تعصب داشت

حاج آقا احمد الیاسی از قدیمی‌های شمیران و پایه ثابت هیئت تکیه پایین تجریش است. از همان سال‌های جوانی، میاندار هیئت حاج احمد صالح بوده و تمام خاطرات محرمش برمی‌گردد به وجود و حضور حاج احمد صالح. هنوز در آلبومش عکس‌های قدیمی هیئت و حاج احمد را نگه داشته و هر از گاهی یاد و خاطره آن سال‌ها را زنده نگه می‌دارد. حاج آقا الیاسی به دلیل میاندار بودن و عضویت در هیئت‌مدیره هیئت، رابطه نزدیکی با حاج احمد داشته است. او برایمان از خاطراتش می‌گوید:
حاج احمد مردی سالم بود و از همان اول تا پایان عمر در خانه‌ای کوچک و ساده زندگی می‌کرد. یکی از علت‌های ماندگاری این مداحان و پیر غلامان این بوده که هرچه بر زبان می‌آوردند از کتاب‌های معتبر می‌گفتند. آنها از عمق وجودشان و با قلبشان می‌خواندند. یادم نمی‌رود که هروقت با دسته عزاداری به حرم حضرت عبدالعظیم(ع) می‌رفتیم در بلندگو می‌گفت راه را باز کنید، سینه زن‌های شمیران آمدند. روی شمیرانی‌ها غیرت خاصی داشت.  
حاج احمد، ۷ روز از دهه اول محرم را ازخیابان شکوفه تا تجریش برای روضه‌خوانی می‌آمد اما با زور و واسطه پول زحمتش را می‌گرفت و در آخر هم اصلاً نمی‌شمرد. به یاد دارم یکبار از کاشان آمدند و چک سفید امضا گذاشتند برایش که بیاید روز عاشورا در کاشان بخواند. حاج احمد هم گفت امکان ندارد هیئت شمیران را رها کند. حاج احمد تا می‌توانست از دیگران دستگیری می‌کرد. نوکر امام حسین(ع) تا آنجا که جاداشته باشد چه با قدمش چه جانش چه مالش برای مردم مایه می‌گذارد. یکی پول در این راه خرج می‌کند، یکی کفش جفت می‌کند و دیگری چای می‌ریزد. حاج احمد نیز همیشه به مستحقان کمک می‌کرد. همان پول روضه‌هایش را که در پاکت می‌دادند می‌گذاشت در جیب مستضعف و می‌گفت خدا به ما هم می‌رساند. یکی از عنایاتی که در حق ایشان از زبانشان شنیدم مربوط به ایام محرم بود. سیزدهم محرم بود که در هیئت دور کرسی نشسته بودیم و منتظر حاج احمد تا بیاید بخواند و شروع کنیم. حاج احمد وقتی داخل شد، گفت چرا تعداد مستمعین این‌قدر کم است. خلاصه آن روز دم گرفتیم و سینه زدیم وتمام شد. فردا صبح تماس گرفت و با ناراحتی بسیار گفت اشتباه کردم. دیشب حضرت زهرا(س) را در خواب دیدم اما رویش را ازمن برگرداند و گفت که تو برای حسین من می‌خواستی بخوانی یا برای مردم؟  

راهش را انتخاب کرد

مرحوم «احمد صالح بیگ مقصودی» متخلص به حاج احمد صالح در سال ۱۳۰۲ متولد شد. او پس از حرفه تخصصی بنّایی و معماری، خدمت در درگاه امام حسین(ع) را برای خود انتخاب کرد و تا روزی که در قید حیات بود ذاکر امام حسین(ع) بود.  همسر حاج احمد صالح می‌گوید: «حاجی آن زمان‌ها بنّا بود و حتی همین ساختمان محل زندگی‌مان را هم خودش ساخت. هر روز کنار شاه حسین بهاری می‌نشست و به شعرهای او گوش می‌داد. یک روز هم عزمش را جزم کرد و عبا انداخت و گفت می‌خواهم این راه را انتخاب کنم و تا آخرش بروم.» یکی از پاتوق‌های اصلی روضه خانی حاج احمد صالح تکیه پایین تجریش بود که اهالی شمیران از آن خاطره‌های بسیاری دارند و ایشان را از مداحان اصلی تکیه می‌دانند. در سال‌های حیاتش خود شاگردان مهم و تأثیرگذاری در شمیران پای منبر او درس آموختند که «حجت کسری» یکی از آنهاست. شعرها و سروده‌های حاج احمد صالح پس از فوت او همچنان توسط مداحان در هیئت‌های قدیمی و تکیه شمیران خوانده می‌شود. . حاج احمد صالح اگرچه در اواخر عمر به دلیل بیماری و گرفتگی صدا، کمتر می‌توانست مداحی کند، اما هیچ‌گاه مجالس روضه را ترک نکرد. او در سال ۱۳۸۳ به دیار باقی شتافت.  

________________________________________________________

*منتشر شده در همشهری محله منطقه ۱ در تاریخ ۱۳۹۴/۰۷/۲۵

کد خبر 773256

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha