چهارشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۷ - ۰۴:۴۶
۰ نفر

فاطمه مشهدی‌رستم: به ما گفتند نقطه مثل ستاره است! حالا شما دوست دارید نقطه باشید؟! اگر نقطه بودید و به شما اختیار نشستنی دلخواه می‌دادند، کجا می‌نشستید؟!

ای بابا! چرا دارید با دهان‌ باز، ما را نگاه می‌کنید؟ مگر تا حالا کسی از شما چیزی نپرسیده است؟

فهمیدم! تا حالا کسی از شما سؤال نقطه‌ای نکرده است! خوب، چه اشکالی دارد؟ اصلاً می‌گویم چه‌طور است به جای این ابراز تعجب‌‌ها، بنشینید یک جای آرام و ساکت و با خودتان فکر نقطه‌ای کنید؟! فکر نقطه‌ای یعنی اینکه به عنوان مثال، فکر کنید تبدیل به یک نقطه یا چند نقطه شده‌اید! خوب، حالا ای نقطه یا نقطه‌ها؛ دوست دارید بروید سراغ کدام کلمه؟ منظورم کلمه یا کلمه‌هایی‌اند که با نقطه‌های شما، می‌توانند معناهایی خوب و زیبایی پیدا کنند! معناهایی که می‌توانند منجر به به‌وجود آمدن یک دنیای پر از مهربانی و روشن شوند. و اصلاً کسی چه می‌داند؟ شاید این معناها، آن‌قدر بزرگ و عظیم باشد که در نهایت فقط به یک نقطه برسد!!

راستش از شما چه پنهان، وقتی همین حرف‌ها را به چند تا از بروبچه‌های دوره‌های مختلف راهنمایی و دبیرستانی گفتم، اول خنده‌هایشان را دیدم و شانه بالا انداختن‌هایشان را! اما بعد...

می‌خواهید بدانید بعد چه شد؟ اگر خواندن مطلب را ادامه بدهید، اتفاقی را که در بعد افتاد، کشف خواهید کرد!!

بابک نیکویی‌آزاد- 15 ساله

- دوستانم می‌گویند اگر نقطه دومین «ب» اسمت بالا برود، پولدار می‌شوی! اما من زیاد پولدار شدن را دوست ندارم.

  • چرا؟ مگر پول بد است؟

- نه، پول بد نیست. اما آدم‌ها از آن بد استفاده می‌کنند! من هم چون نمی‌خواهم مانند بقیه باشم، دوست ندارم به جای «بابک» بانک بشوم!

  • خوب، از این موضوع بگذریم. بگو اگر نقطه باشی، دوست داری روی کدام کلمه بنشینی؟

- روی کلمه؟! فهمیدم. مادر که کامل است و احتیاج به نقطه ندارد! اما فکر کنم همیشه روی پدر، خواهر و برادر و دوست داشتن و خدمت به بقیه باقی می‌ماندم!

  • معلوم می‌شود هم خانواده دوستی و هم به همنوعانت علاقه داری!

- ما ایرانی هستیم، ایرانی هم یعنی جمع خوب خانواده و محبت داشتن. حیف که من از جمع پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها، فقط یک مادر بزرگ دارم! وقتی می‌بینم بعضی از دوستان و همکلاسی‌های من، نسبت به این چیزها توجه زیادی ندارند، خیلی ناراحت می‌شوم. به نظر من خانواده هر کسی هدف زندگی اوست. البته به شرطی که خانواده خوبی باشد!

فرهاد مطلق‌بارستانی- 14 ساله

- راستش من اگر نقطه بودم، می‌رفتم روی کلمه‌هایی مثل... مثل... ثروت، راحتی و بی‌خیالی، تجارت، گردش و خیلی از کلمه‌های دیگری که آدم‌ها را حسابی خوشحال می‌کند! چون به قول پدر و مادرم، زندگی آن‌قدر سخت شده که کمتر کسی را می‌شود خوشحال پیدا کرد! چون امروزه همه چیز آدم‌ها شده فقط پول. برای همین خوشحالی پَر.

  • این که نظر پدر و مادرت است؛ نظر خودت در باره زندگی و لحظه‌های آن چیست؟

- نظر من هم شبیه نظر آنهاست؛ چه زندگی چه نقطه‌‌های آن. چون وقتی یک دانش‌آموزی برای دفتر یا کاپشن و کفش خودش، پول ندارد و جلوی همکلاسی‌هایش باید از لباس کهنه سال قبل استفاده کند، چه‌طور می‌تواند خوشحال باشد؟ یا وقتی پدر و مادری پول ندارند بچه‌شان را توی کلاس تقویتی بگذارند و آن بچه نمی‌داند اشکال درسی‌اش را از چه کسی باید بپرسد، چه‌طور می‌تواند خوشحال باشد؟!

  • فکر می‌کنی همه بچه‌ها، هر سال لباس نو می‌خرند و به کلاس‌های تقویتی می‌روند؟

- شاید نخرند یا نروند، اما وقتی پیش آن بچه‌هایی می‌نشینند که همه این کارها را انجام می‌دهند، ناراحت می‌شوند. شما هم اگر اندازه ما بودید، مثل ما فکر می‌کردید. نمی‌دانم! شاید هم همین‌طوری فکر کنید و الکی ما را نصیحت کنید!

سیدرضا میرآبی- 14 ساله

- خوب من... من دوست دارم نقطه... نقطه «خدا» و نقطه‌های «آشتی» و نقطه‌های مفید و قبول و خلاصه این‌طور کلمه‌ها باشم. نقطه «کلمه‌ای» مثل حق را هم دوست دارم!

علی‌محمد قدیری ازرباف- 16 ساله

- من اگر نقطه باشم،‌روی کلمه‌ها نمی‌نشینم! از روی آنها بلند می‌شوم!

  • یعنی چه؟

- یعنی این که کلمه‌های بد را بی‌نقطه می‌کنم تا همه بدی‌ها از دنیا پاک شود!

  • می‌توانی چند تا از این کلمه‌های بد را مثال بزنی؟

- مثل... مثل... «شر» که وقتی نقطه‌هایش را برداری می‌شود «سر»! یا چرا که می‌شود حرا! منظورم غار حرا است! نقطه‌های «فقر» را هم برمی‌دارم تا دیگر فقر و نداری در دنیا وجود نداشته باشد؟ یک کار دیگر هم می‌کنم. نقطه‌ها را جابه‌جا یا عوض می‌کنم تا همه چیز خوب بشود! آ‌هان، نقطه‌های تبعیض را هم برمی‌دارم!

کیمیا کپورفانی- 15 ساله

- من نقطه‌ها را دوست دارم. چون شما برای همین نقطه‌ها آمدید با من و دوستانم صحبت کنید! پس این‌که بگویم نقطه‌ها بد هستند، درست نیست. البته منظورم همه نقطه‌ها نیستند! دیگر این‌که با توضیحی که دادید باید بگویم من اگر نقطه بودم، از این طرف دنیا راه می‌افتادم تا آن طرف دنیا. آن وقت هر کسی را می‌دیدم چند تا نقطه به او می‌دادم و می‌گفتم: این نقطه‌ها، مانند ستاره‌های آسمانند، با این نقطه‌ها شما می‌توانید آسمان زندگی‌تان را زشت و زیبا کنید! اما بهتر آن است که همیشه به چیزهای خوب و زیبا فکر کنید؛ چیزهایی مثل خوبی، بهشت، بهار... زیبایی... ایمان... عشق و... البته یک کلمه‌های بی‌نقطه‌ای هم هستند که خیلی خوبند. مثل صلح، عدل،گل، مادر و خیلی چیزهای دیگر.

نیلوفر دهیاری- 14 ساله

- چه سؤال سختی! صبر کنید... بگذارید چشم‌هایم را ببندم تا ببینم می‌توانم نقطه بشوم یا نه!

  • چه شد نیلوفر خانم! 01 ثانیه گذشت! نقطه شدی یا نه؟

- نه! خیلی سخت است! حالا نمی‌شود یک سؤال دیگر بپرسید؟

  • خوب  بگو اگر روی حروف‌های الفبا، نقطه نبود، چه می‌شد!؟

- اِ... این‌که ناجور است! راستی چه‌طور می‌شد؟! حوصله داریدها!...

سیده زهرا یادستانفر- 13 ساله

- وای... نقطه نبود؟! آخر مگر می‌شود!؟

  • زهرا خانم، سؤال من یک چیز دیگر بود! پرسیدم اگر تو نقطه بودی، روی چه کلمه یا کلمه‌هایی دوست داشتی بنشینی؟ کلمه‌های خوب، کلمه‌های بد، کلمه‌های معمولی یا این‌که اصلاً چه می‌کردی؟

- وای... چه خنده‌دار! فکر کنید... آدم‌ها نقطه بشوند! جالبه، بگذارید فکر کنم... آهان، من هر چه کلمه خوب در دنیا بود، انتخاب می‌کردم، مثل اسم خودم. یا پیشی نازی! یا نماز. آهان... خوشبختی... موفقیت... خلاصه از این کلمه‌ها دیگر...

نازپریا آصف- 15 ساله

- خیلی هیجان‌انگیز است! اگر نقطه می‌شدم، شیرجه می‌زدم روی کلمه «دانشگاه، نون، شغل، محبت»! و بعد آنها را به خیلی‌ها هدیه می‌دادم.

  • برای خودت چه کلمه‌ای را نگه‌می‌داشتی؟

- عزیزانم را و دو تا از دوست‌هایم. کلمه خجالت بکش را هم می‌گذاشتم توی پاکت و برای یکی از آشنایانمان پست می‌کردم!

  • چرا، مگر چه‌کار کرده است؟

- وضع زندگی‌اش زیاد خوب نبود، ما به او کمک کردیم. مدتی بعد آمد و پول زیادی از ما گرفت به پدرم گفت می‌خواهد با آن کار کند و شریک ما باشد. اما بعد از مدتی وقتی پدرم پولش را لازم داشت هر روز یک بهانه‌ای آورد. هنوز هم پول ما را نداده است.

  • فکر می‌کنی اگر «خجالت بکش» را می‌دادی به او، خجالت می‌کشید و عذرخواهی می‌کرد؟

- نمی‌دانم! فقط کاش واقعاً می‌توانستم نقطه بشوم؛ نقطه‌های قانون. آن هم قانونی که این‌طور افراد را آن‌چنان ادب می‌کرد که دیگر تا آخر عمر جرأت نمی‌کردند از دوستی و آشنایی سوءاستفاده کرده و با دروغ، دارایی کم کسی را که زحمت‌کش است، بخورند! کسی مثل پدر من و شاید خیلی‌های دیگر. پدرم از او شکایت کرد، اما با گذاشتن سند، آزادش کردند!

الهام معیری- 15 ساله

- اگر من نقطه بودم از کلمه‌های بد جدا می‌شدم تا آنها وجود نداشته باشند. بعد می‌رفتم بالا یا پایین کلمه‌هایی می‌نشستم که همه‌شان باعث خوش‌بینی، پیشرفت، سلامت، ایمان و آرامش انسان‌ها می‌شوند. واقعاً چه‌قدر جالب می‌شد اگر می‌توانستیم نقطه‌های جنگ را برداریم! چون جنگ بدون نقطه، دیگر جنگ نبود؛ یعنی دنیا می‌شد بدون جنگ. یا نقطه‌های «حسادت» را برمی‌داشتیم و حسودی را از بین می‌بردیم. آن وقت باقی‌مانده کلمه‌ها، همه مثبت بودند. ما هم با نقطه‌های اضافه‌ای که پیدا کرده‌ایم، بازی می‌کردیم. ده تا نقطه اضافه روی «شادی، خنده، رفاه، عدالت، خانه، ماشین، سلامتی و به به...» یک عالم کلمه‌های خوب دیگر می‌گذاشتیم که قدرتشان را بیشتر کرده باشیم!

صحبت‌های نقطه‌ای که اگر چه چندان مفصل نبود، اما فکر می‌کنم همین چند نفر هم خیلی از موارد مهمی را که قابل توجه بود، عنوان کردند. به عنوان مثال، همین که همگی‌شان دوست داشتند هر چه نقطه روی کلمه‌های ناخوشایند و منفی در دنیاست را بردارند و یا آنها را جابه‌جا کنند تا کلمه را عوض کرده باشند، خودش جای تأمل و تفکر زیادی دارد. راستی ببینم، آیا شما هم دوست دارید در این باره به‌عقیده خودتان پی ببرید؟ خوب، پس چشم‌هایتان را ببندید و چند دقیقه در باره این مسئله فکر کنید. مطمئن هستم بعد از  چند دقیقه، همه ما، همدیگر را سر یک نقطه خوب و دوست داشتنی که بوی محبت، صفا، یکرنگی، کمک و همراهی می‌دهد، ملاقات خواهیم کرد! پس به امید تک‌نقطه مقدس بود و نبود...

کد خبر 73926

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز