دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۸۷ - ۰۵:۵۱
۰ نفر

الهام طهماسبی: اصلانی، مستند‌سازی‌ است که قالب فیلمسازی مستند را خوب می‌شناسد.

او فیلمسازی را در سال 1345 با مستند جام‌حسنلو آغاز کرد و فیلم‌های پدیده، چنین کنند حکایت، ابوریحان بیرونی، میراث شیشه و  کودک و استثمار از جمله مستندهایی هستند که در کارنامه او به چشم می‌خورند. اصلانی پس از گذشت 30 سال از ساخت اولین فیلم بلند خود - شطرنج باد که با استقبال چندانی از سوی مخاطبین روبه‌رو نشد-  امسال با فیلم داستانی آتش سبز، دست به تجربه جدیدی زده است.

آتش سبز تلاشی است برای ایجاد پیوندی بین ساختار مستند و سینمای داستانی، که در آن کارگردان بر آن است که با استفاده از عناصر زیبایی‌شناسی ایرانی در معماری، پوشش، فرهنگ و تاریخ دست به باز آفرینی تصویری روایتی افسانه‌ای بزند. حضور داستان در فیلم با وجود روایت‌های تودرتو و اپیزودیک موجود در فیلمنامه و مبتنی‌بر افسانه‌های کهن ایرانی، بسیار کمرنگ است و این کمرنگ بودن روایت، ساختار کلی اثر را صرفا، به آمیزه خوش‌رنگی از رنگ و نور و تصویر، فارغ از ابعاد دراماتیک و در قالبی مستند تبدیل کرده است.

داستان فیلم براساس افسانه اساطیری سنگ صبور، قصه دخترکی به نام ناردانه است که براساس نجوایی درونی درمی‌یابد که سرانجام با مردی مرده ازدواج خواهد کرد. با رفت‌وآمد مدام بین زمان حال و گذشته، ناردانه از زمان معاصر وارد قلعه‌ای قدیمی که یادآور قلعه و ارگ بم است، می‌شود و از آنجا دالان‌های تو درتو مثل ماشین زمان، فلش بک و فلش‌فورواردهای روایت را رقم می‌زنند.

ناردانه در قلعه به مردی مرده می‌رسد که 7پیکان در بدن دارد و کتابی در کنار اوست با 7 داستان و افسانه، و ناردانه باید هر روز یک داستان از آن بخواندو در روزه‌ای سخت به خوردن یک بادام قناعت کند و هرشب یکی از پیکان‌ها را از تن مرد مرده در آورد، تا در پایان این 7 روز و هرشب و با اتمام داستان هفتم و بیرون کشیدن 7پیکان، مرد مرده زنده شود و ناردانه با او وصلت کند.

این 7 حکایت افسانه‌ای، داستان مردمان کرمان است که با خلاقیت فیلمساز با افسانه ناردانه و مرد مرده و کنیزک خیانتکار در آمیخته است. خیانت کنیز در روایت‌های به هم پیچیده فیلم بازتابی می‌شود از خیانت مردی که در تاریخ دروازه‌های کرمان را به روی دشمنان گشود و کرمان را تا سال‌ها به شهر کوران بدل کرد. 7داستان در دل روایت‌های تاریخی با فلش‌بک‌ها و رفت‌وآمد بین وقایع و زمان‌های مختلف به تصویر کشیده می‌شوند و در مسیر این روایت با فرم بیانی جدیدی تاریخ کرمان و رسم و رسوم سنتی ایران به نمایش درمی‌آید.

با وجود فقر داستان گویی به شیوه معمول فیلم‌های داستانی که از گرایش شدید فیلمساز به ساختار مستند حکایت دارد، ساختار تصویری، نورپردازی، میزانسن‌ها، چیدمان اشیاء در هر قاب به مثابه تابلو نقاشی‌های دیدنی و گاه مینیاتورهای ایرانی، فقر روایی فیلم را تا حدی جبران می‌کنند. اما از سویی رفت‌وآمدهای مکرر بین روایت‌های تودرتو در مکان‌ها و زمان‌های متفاوت، سبب از هم‌گسیختن تداوم داستان و منطق روایی نماها در ذهن مخاطب است و این آشفتگی باعث ابهام و گیج‌شدن مخاطب شده و مانع از دنبال کردن داستان فیلم می‌شود و شاید تکلیف مخاطب با فیلم معلوم نیست که با فیلمی مستند و بیش از حد نمادگرایانه طرف است یا سینمایی داستانی؟

مخاطب مستند به قصد دیدن داستان به تماشای فیلمی مستند نمی‌نشیند و چندان در انتظار کشمکش‌های روایی نیست، اما مخاطبی که برای دیدن فیلمی داستانی به سینما می‌آید، انتظار برخورد با تابلوهای خوش‌رنگ نقاشی یا صرفا قاب‌های نمادپردازانه را ندارد. صرف‌نظر از نمادپردازی افراطی و اغراق در وجه سمبلیک، فیلم آتش سبز ریتم کند و بسیار کشداری دارد، ریتمی که با وجود تعلیق‌های اندک در روند داستان ناردانه و عاقبت او و مرد مرده به سختی مخاطب را تا پایان به‌دنبال خود می‌کشد.

رویکرد زیبایی شناسانه کارگردان در به تصویر کشیدن یک افسانه قدیمی ایرانی و بازگویی آن به شکل برهم زدن روایت خطی و رفت‌وآمدهای مکرر زمانی هرچند در نوع خود ساختارشکنی محسوب می‌شود، اما هر ساختارشکنی در بطن خود نیاز به نوعی منطق سینمایی دارد که آن را برای مخاطب پذیرفتنی می‌کند.

از سویی این روش شیوه تازه‌ای را برای بیان تصویری وقایع مقطعی از تاریخ کرمان و به تصویرکشیدن ستم‌ها، خیانت‌ها و داستان‌های مکرری که همه می‌دانند، (با اشاره‌هایی نوستالژیک به ارگ بم کرمان) برمی‌گزیند و از سوی دیگر این شیوه تازه که در جاهایی جسورانه می‌نماید، از پختگی و انسجام لازم برخوردار نیست و بیشتر شبیه یک تجربه تا حدی خام در فیلمسازی به شیوه آمیختن سینمای داستانی و مستند است. به تبع این گسیختگی روایت دیالوگ‌های فیلم هم در برخی سکانس‌ها یکپارچه نیستند. سبک گفت‌وگوی نوشتاری و غیرخودمانی و بین دو کاراکتر گاه شکسته شده و دیالوگ‌ها در پاسخ به جمله‌ای کاملا رسمی به فرمی خودمانی و امروزی برمی‌گردد.

اما در کنار همه اینها نمی‌توان منکر ارزش‌های تصویری فیلم آتش سبز شد. در سراسر فیلم، حرکات نرم و استادانه دوربین با انتخاب قاب‌های دیدنی سبب خلق تصاویر چشم نوازی می‌شود که در کنار نورپردازی استادانه اثر به‌خصوص در نماهای داخلی و طراحی صحنه و طراحی لباس چشم نواز آن ریتمی دلنشین از رنگ و نور ساخته‌اند و این ریتم دلنشین به مدد موسیقی تاثیر گذار، آواهای سنتی ایرانی و آواز دلنشین همایون شجریان بیشتر به چشم می‌آید. (هرچند در لحظاتی موسیقی طولانی است و حضور آن بر تصاویر غالب است.)

اصلانی در این فیلم با وجود بی‌توجهی به برخی از مولفه‌های اصلی سینمای داستان‌گو، به شیوه نسبتا جدیدی دست به خلق نوعی فضاسازی روایی با به‌کارگیری عناصر بصری برای بیان ارزش‌های تاریخی ایران زده است و این شیوه‌ای است که کمتر در آثار ایرانی به چشم می‌خورد. پرداخت و ایجاد نوعی حال و هوا و فضا‌سازی‌ در آثار ایرانی به مدد عناصر تصویری، آوا‌ها و موسیقی شیوه‌ای است که در آثار ایرانی انگشت شمار است.

در اغلب این آثار به‌خصوص در سینمای داستانی، فضاسازی روایی صرفا با داستان صورت می‌گیرد و به سایر عناصر پایه‌ای در ساختار سینما برای خلق فضا توجهی نمی‌شود. اما در آتش سبز اصلانی با به کارگیری این عناصر در وجهی نشانه‌شناسانه، رمزگانی از تاریخ و فرهنگ ایرانی را دستمایه فضای روایی فیلم ساخته است. حتی شخصیت‌های فیلم برخلاف فیلم‌های داستانی صرفا کارکردی نمادپردازانه دارند و گریم و طراحی لباس مختلف در روایت‌هایی متعدد هم به یاری این پرداخت سمبلیک آمده است.

از این منظر آتش سبز، شاید بازتاب اندیشه‌ای خلاقانه است که مثل هر تجربه تازه‌ای نیاز به واکاوی و بازنگری در ساختار دارد و شاید چنین تجربه‌ای با تعادل بیشتر در استفاده از نمادها و موسیقی و بها دادن بیشتر به روایت بتواند به ساختاری نزدیک شود که ژانر متفاوتی را در سینمای ایران رقم بزند.

کد خبر 70794

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز