شنبه ۲ آذر ۱۳۸۷ - ۰۷:۵۴
۰ نفر

محمد حسین عابدی: متون کلاسیک، در عرصه هنرهای نمایشی، همواره نزد کارگردان‌ها و همین‌طور بازیگران، جذابیت و اعتبار بالایی دارند.

به‌ویژه آنکه نام بزرگی چون «چخوف»، به‌عنوان خالق اثر مطرح باشد. دکتر اسماعیل شفیعی پس از تکمیل تحصیلات خود در مسکو و بعد از سال‌ها دوری از عرصه کارگردانی تئاتر، این روزها نمایش «خواستگاری» را در تالار «سایه» تئاتر شهر روی صحنه دارد.

  • آقای شفیعی سال‌ها بود که در عرصه کارگردانی نمایش، حضور نداشتید؛ چه اتفاقی افتاد که بعد از 17 سال دوباره به کارگردانی نمایش رو آوردید؟

حقیقتش این است که در این سال‌ها هرگز از تئاتر دور نبودم ولی در زمینه‌های دیگری فعالیتم را ادامه می‌دادم. قبل از سفر  برای ادامه تحصیل به مسکو، به‌طور اتفاقی وارد چرخه مدیریتی تئاتر و امور هنری شدم و نتیجه این شد که سال‌ها از کار صحنه‌ای دور شدم؛ وقتی از سفر تحصیلی‌ام برگشتم با خودم عهد کردم که دیگر به امور اجرایی وارد نشوم؛ و با رد کردن همه پیشنهاد‌ها درخصوص به‌عهده گرفتن مسئولیت‌های اجرایی، فرصتی به‌دست آمد و موفق شدم که کمی بیشتر به علائق شخصی‌ام یعنی تحقیق و اجرای نمایش رو بیاورم؛ هرچند که اجرای نمایش نیز در برنامه اولیه‌ام قرار نداشت؛ لیکن شرایط به‌گونه‌ای رخ داد که اجرای این نمایش به‌صورت یک پیشامد، در برنامه کاری من قرار گرفت.

  •  درباره مسئولیت‌های اجرایی‌تان بگویید.

 واقعیت این است که من در زمانی که در روسیه به‌سر می‌بردم و در ایامی که دکتر «نشان» مسئولیت مرکز هنر‌های نمایشی را به‌عهده داشت؛ به‌عنوان نماینده مرکز در روسیه و کشور‌های مشترک‌المنافع، کار هماهنگی جهت حضور گروه‌های نمایشی ایران در روسیه و بالعکس را به‌عهده گرفتم و طی این مدت روابط گسترده‌ای با گروه‌های نمایشی روسیه برقرار کردم. از سوی دیگر فعالیت‌های شخصی‌ام در دوران تحصیل باعث شد که دو فستیوال بین‌المللی تئاتر در روسیه به‌نام‌های «کوک آرت» و «روسکایا کلاسیکا» بنده را به‌عنوان نماینده رسمی خود در ایران منصوب کنند.

بر همین اساس در سال‌جاری میلادی از فستیوال روسکایا کلاسیکا که به معنای کلاسیک روسی است؛ با من تماس گرفتند و پیشنهاد کردند که یک نمایش برای این فستیوال کارگردانی کنم. به همین دلیل من مجبور بودم یکی از متون کلاسیک روسی را کارگردانی کنم و به‌نظرم رسید که این متن یعنی «خواستگاری» ظرفیت مناسبی برای کار دارد. بعد از آنکه کار حاضر شد با مرکز هنرهای نمایشی، مذاکره کردم که چنانچه حمایت از گروه‌های نمایشی شرکت‌کننده در فستیوال‌های خارجی در برنامه‌های مرکز وجود دارد؛ این حمایت شامل حال گروه ما نیز بشود و هزینه‌های سفر ما تامین شود، که پذیرفته شد و قرار شد که در ایران هم اجرای عمومی داشته باشیم.

  •  از حضور نمایش در فستیوال روسیه برایمان بگویید.

در فستیوال مذکور که در خرداد ماه برگزار شد، اجرای موفقی داشتیم و موفق به دریافت یکی از 3 جایزه اصلی فستیوال یعنی جایزه بهترین بازیگر نقش زن (توسط خانم مه لقا باقری) شدیم و در پی همین اجرا بود که بلافاصله توسط 3 تن از مدیران فستیوال‌های خارجی شرکت‌کننده در فستیوال روسیه، به کشور‌های مقدونیه، فرانسه و اسپانیا دعوت شدیم.

  •  چه ویژگی‌های باعث شد که نمایشتان با این اقبال روبه‌رو شود؟

 اتفاق ویژه‌ای که در این نمایش رخ داد و موجب این استقبال شد، علاوه بر بازی خوب گروه، نگاه و زاویه دید ما نسبت به متن بود. ما در آنالیز این متن به این نکته توجه داشتیم که این نمایشنامه، به گفته خود  چخوف، یک نمایشنامه به‌اصطلاح «ودویل» یا کمدی سبک است و از آنجا که ما فقط به‌دنبال اجرای یک نمایش کمدی سبک نبودیم، تلاش کردیم که با استفاده از یکی از آموزه‌های استانیسلاوسکی، یعنی نگاه به متن به مثابه ماده کار و نه به مثابه ساختمان، در بخشی از این متن تغییراتی را ایجاد کنیم و نوعی معاصر‌سازی‌ در مسئله متن به‌وجود آوریم؛ که همین تغییرات؛ مورد توجه و استقبال تماشاگران در روسیه و مدیران فستیوال‌های مورد اشاره قرار گرفت.

  •  اتفاقا خیلی در متن و به‌ویژه دیالوگ‌ها تغییری نداده‌اید. چگونه از متن به‌عنوان ماده کار، برای معاصر‌سازی‌ مورد‌نظرتان استفاده کرده‌اید؟ چون به‌نظرم تغییرات در اجرای شما، منحصر به متن نمی‌شود و شاید بیشتر از متن، زاویه نگاه شما به شخصیت‌هاست که تفاوت دارد. به‌نظر من آدم‌های نمایش شما، شباهت زیادی به آدم‌های نمایش خواستگاری مورد نظر چخوف ندارند اما متن و دیالوگ‌ها، شبیه متن چخوف است.

مواجهه با یک متن، می‌تواند به دو صورت انجام شود؛ نخست آنکه گروه اجرا، آنچه را که نویسنده نوشته، به‌صورت تمام و کمال بپذیرد و در حقیقت خواسته نویسنده را محقق کند؛ که استانیسلاوسکی این موضوع را رد می‌کند و آن‌را بردگی نویسنده می‌خواند و اعلام می‌کند که این نوع بردگی، بد‌ترین شکل بردگی است. زیرا گروه اجرا که خود خالق اثر است، در وهله نخست خود را به مرتبه مخلوق تنزل می‌دهد و سپس خودآگاهانه خود را برده می‌سازد! شکل دوم مواجهه با متن، مواجهه خلاقانه است، که براساس این مواجهه، گروه اجرا به‌عنوان گروه خلاق ، توانایی‌های خود را به متن اضافه می‌کند و از دیگر سو، به متن، به‌عنوان مجموعه مواد ساختمانی نگاه می‌کند و با استفاده از این مواد و تغییر همنشینی اجزای آن، ساختمان جدیدی بنا می‌کند که نمایانگر مسائل و دیدگاه‌های گروه در عصر حاضر باشد.

در نتیجه تفاوت این دو دیدگاه، دو دسته کارگردان و منتقد در دنیای معاصر شکل گرفته‌اند، که هر دو دسته تا حد تکفیر یکدیگر پیش می‌روند و معتقدان به دسته نخست در مواجهه با نمایشی همچون نمایش ما، در نخستین برخورد، از آنجا که از زاویه دید متن و ساختمان ساخته شده توسط نویسنده، به اجرا نگاه می‌کنند؛ امثال ما را در محترمانه‌ترین شکل، متهم می‌کنند به اینکه تحلیل غلطی از متن و آدم‌های آن داشته‌ایم  و چنانچه تندرو‌تر باشند، امثال ما را متهم به ضایع کردن و نابود کردن متن، در اثر کج‌فهمی می‌کنند. از آنجا که بنده تعلیم یافته سیستم استانیسلاوسکی هستم و این سیستم را در کلاس‌های خود در دانشگاه تدریس می‌کنم، طبیعتا به دسته دوم تعلق پیدا می‌کنم و در این مسیر گام‌بر‌می‌دارم.

  •  مواجهه خلاقانه شما با متن در کجا صورت گرفته است؟

 وقتی نمایشنامه «خواستگاری» چخوف را بررسی می‌کنیم؛ می‌بینیم که این متن براساس آداب و سلوک مردمان قرن 19 روسیه شکل گرفته و رویداد‌های آن چندان عمیق نبوده و دارای لایه‌های متعدد نیست و اینکه برخی افراد از این متن مسائل عجیب و غریب، حتی فلسفی استخراج می‌کنند؛ در حقیقت بار اضافی‌ای است که ناآگاهانه بر متن سوار می‌کنند؛ زیرا خود چخوف این متن را یک «ودویل» بیشتر نمی‌داند. هرچند که زیبایی لطیف آن قابل چشم پوشی نیست؛ زیرا یکی از نکات ظریف زندگی انسانی را به نمایش می‌گذارد اما بیشتر از این هم نیست.

پس از آنکه ما این متن را برای اجرا انتخاب کردیم، به این موضوع فکر کردیم که چگونه می‌توانیم، مسائل و دیدگاه‌های خودمان درخصوص دنیای معاصرمان را با استفاده از متریال آماده شده توسط چخوف به نمایش بگذاریم، ساده‌ترین راه حل، آداپته کردن متن بود؛ یعنی اینکه اسامی آدم‌ها و لباس‌ها را تغییر بدهیم و ایرانی کنیم و یا اینکه محل وقوع رویداد‌ها را در ایران طراحی کنیم و یا گویش را تغییر بدهیم و از این دست تغییرات که تحت عنوان آداپته شناخته می‌شود اما ما به‌دنبال مسئله دیگری بودیم؛ ما تصمیم گرفتیم که بدون آنکه به ظاهر رویدادها، زمان، مکان و آدم‌ها دست بزنیم، به‌صورت عمیق‌تری با بحث معاصر‌سازی‌ درگیر شویم. لذا تصمیم گرفتیم که مسئله متن را معاصر کنیم. برای معاصر‌سازی‌ مسئله متن، ما مجبور بودیم که آدم‌های متن را عمیق‌تر کنیم و از یک ملاک روستایی به یک آدم پیچیده که دارای اهداف و انگیزه‌های قابل توجه‌تری است، تغییر ماهیت بدهیم. اما این امر چگونه ممکن بود؟ تجربه سنگین اما موفقی را انجام دادیم.

همانطور که شما به درستی اشاره کردید ما تقریبا 98 درصد دیالوگ‌های چخوف را حفظ کردیم و حدود یک درصد آن‌را جابه‌جا و یا حذف کردیم و یک درصد نیز به آن اضافه کردیم و از سوی دیگر با استفاده از این آموزه میشل فوکو که؛ گفتار و کلام آدم‌ها به‌خودی خود نشان‌دهنده شخصیت افراد نیست و کلمات یک زبان هیچگاه به تنهایی قادر به بیان آنچه درون آدم‌ها می‌گذرد، نیست، آمدیم و رفتار و انگیزه‌ها و اهداف شخصیت‌های نمایشنامه را از سطحی و ساده بودن، به زیرک و شارلاتان بودن سوق دادیم و نتیجه این کار که حدود 3ماه به طول انجامید؛ آن شد که با وجود آنکه شخصیت‌های جدید از کلمات و جملات همان آدم‌های قبلی (نگارش شده توسط چخوف) بهره می‌برند، اما تصویری که در نهایت از آنها شکل می‌گیرد، تصویر آدم‌های پیچیده منفعت‌طلبی است که برای رسیدن به اهداف سودجویانه خود از هیچ تلاشی چشم پوشی نمی‌کنند.

کد خبر 68969

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز