در همسایگی اهالی غرب تهران، دانشمند فاضلی زندگی می‌کرد که مرام همسایه‌داری‌اش زبانزد همگان بود. مرور خاطرات علامه «محمدتقی جعفری» که دفتر زندگی‌اش پر است از لحظه‌های ناب اندیشیدن و عبادت و تفکر هیچ‌گاه تکراری نمی‌شود. گوشه‌هایی از حیات پربار او پیش روی شماست.

علامه جعفری

همشهری آنلاین - سمیرا باباجانپور: محله حسن‌آباد است و یک‌ خانه معروف. خانه‌ای که سال‌هاست درهایش به روی علاقه‌مندان به علم و دانش باز است. این خانه به یک کتابخانه عمومی تبدیل‌ شده است. میزبان ما در این خانه فرزند هشتم علامه، علی جعفری است. او مدیریت موسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری را بر عهده دارد. این موسسه دقیقا در خانه استاد و در طبقه دوم کتابخانه عمومی علامه محمدتقی جعفری قرار دارد. فرزند استاد اهل مصاحبه نیست. معتقد است مصاحبه‌ها  و حرف‌ زدن درباره استاد بیشتر در وصف حال و زندگینامه استاد خلاصه می‌شود و خیلی وقت است درباره اندیشه‌ها و علم ایشان بحث و گفت‌وگویی نمی‌شود. اگر هم باشد بسیار اندک است.

با این‌ حال، او میزبانی را از پدرش آموخته و ما را به اتاق مطالعه و کتابخانه معروف استاد دعوت می‌کند. فرش‌های قرمز و صندلی‌های ساده‌ای که دور هم چیده شده و کتاب‌هایی که دورادور فضا را پرکرده است، بوی خوش سادگی می‌دهد، به‌خصوص صندلی استاد که در گوشه‌ای از اتاق خودنمایی می‌کند.

 علامه جعفری چگونه خانه‌اش را ساخت؟ | چند نقل‌قول فراموش‌نشدنی از همسایگان شارح بزرگ مثنوی

در شمال شهر نمی‌توانم زندگی کنم

استاد علامه جعفری سال ۱۳۷۷ به‌واسطه سرطان ریه به دیدار حق شتافت. همین مشکل ریوی بهانه ترک محله قدیمی و ساکن شدن در محله حسن‌آباد  در منطقه ۵ شد. علی آقا می‌گوید: «وقتی قرار شد استاد در محله‌ای دیگر ساکن شود. بسیاری از دوستان و آشنایان محله‌های شمال شهر را به او پیشنهاد داند. حتی بعضی از دوستان خانه‌های بسیار بزرگی را برایشان آماده کردند. اما علامه گفت: «من در آن محله‌ها نمی‌توانم زندگی کنم. صفا و یکرنگی مردم معمولی و متعارف را نمی‌شود با زندگی محله‌های شمال شهر مقایسه کرد.»

او ادامه می‌دهد: «بعد از اینکه یک سال برای پیدا کردن خانه و زمین مناسب گذشت، با آقای رضوانی که ۳ قطعه زمین در محله حسن‌آباد داشت، آشنا شدیم. آقای رضوانی این زمین‌ها را از برادرش خریده بود و برادرش هم این زمین‌ها را از زنی زرتشتی. خیابان بن‌بست بود و استاد سکوت اینجا را پسندید. قیمت زمین و برآورد ساخت خانه ۵ میلیون تومان می‌شد، ولی استاد تنها ۲ میلیون و اندی پول از فروش خانه قدیمی داشت. مانده بودیم بقیه را چگونه تهیه کنیم. علامه جعفری مرد تجارت و کسب‌وکار نبود. زندگی‌اش از حق‌التالیف کتاب‌هایش می‌چرخید. خیلی از دوستان پیشنهاد کمک کردند. حتی یکی از آن‌ها  ۳ میلیون چک گذاشت روبه‌روی پدر تا کار ساخت خانه را شروع کند. اما پدر قبول نکرد و گفت خودم باید این هزینه را تأمین کنم. برای همین حق‌التالیف کتاب شرح مثنوی‌شان را فروختند. خانه ساخته شد و ما سال ۱۳۶۵ به این خانه اسباب‌کشی کردیم.»

منش همسایه‌داری را از علامه آموختم

«محمدحسین رضوانی» متولد ۱۳۲۹ و از همسایه‌های علامه جعفری است. او می‌گوید: «سال ۱۳۶۴ علامه این زمین را از برادرم می‌خرد. ایشان همیشه می‌گفت آقای رضوانی، اگر می‌خواهی بچه‌هایت عاقبت‌به‌خیر شوند و در زندگی دنیایی هم بهره‌مند شوند، به حرام و حلال بودن لقمه‌ای که سر سفره می‌گذاری توجه کن. من این حرف را در عمل و رفتار علامه هم می‌دیدم. سال۱۳۶۴ که ایشان این زمینی را که الان خانه‌شان در آن واقع است از برادرم خرید، قبل از معامله از ما خواست تا مالک اولیه زمین را که خانمی زرتشتی بودند به تهران دعوت کنیم. گفتند هزینه سفرش را می‌دهم تا این خانم به تهران بیایند. وقتی خانم به تهران آمد، ۳ سؤال از او پرسید: اینکه آیا این آقایان همه پول زمین را به شما داده‌اند؟ آیا با رضایت زمین را به این آقا فروخته‌اید؟ به قیمت روز خریدند؟ خلاصه می‌خواست مطمئن شود که این زمین مشکلی نداشته باشد.»

 علامه جعفری چگونه خانه‌اش را ساخت؟ | چند نقل‌قول فراموش‌نشدنی از همسایگان شارح بزرگ مثنوی

شبانه دخترم را به بیمارستان رساند

مرام همسایه‌داری استاد علامه جعفری زبانزد بود. رضوانی می‌گوید: «خوب یادم هست برای اینکه ارتباط همسایگی میان اهل محل پابرجا باشد، هر هفته یک جلسه دورهمی می‌گذاشت. هر هفته خانه‌ یکی از همسایه‌ها دور هم جمع می‌شدیم. فقط هم باید با چایی پذیرایی می‌کردیم تا تجملات وارد این دورهمی نشود و میزبان خسته نشود. باهم دعا می‌خواندیم و حرف می‌زدیم. همین باعث شده بود که صمیمیت زیادی بین اهل محل جاری باشد. راستش، خانه ایشان شورای حل اختلاف محل بود. اگر کوچک‌ترین مشکلی برای اهل محل از نظر خانوادگی یا اجتماعی پیش می‌آمد، در خانه ایشان حل‌وفصل می‌شد.»

او می‌افزاید: «یادم می‌آید وقتی به مسافرتی می‌رفتم، ایشان با وجود آن بزرگی و جایگاه علمی ‌شان، شخصاً به در خانه‌مان می‌رفتند و جویای حال و احوال بچه‌ها می‌شدند و می‌گفتند اگر نانی و خریدی دارید بگویید تا تهیه کنم. برای همه اهل محله این‌گونه بودند. دختر کوچک من ۲ سالش بود و من در مسافرت بودم. دخترم به‌شدت مریض می‌شود. علامه وقتی متوجه می‌شود، شبانه به‌ دور از محافظ‌هایش، با لباس ساده خانگی دخترم را به بیمارستان می‌رساند. این بزرگواری فراموش‌نشدنی است»

کد خبر 672206

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha