سه‌شنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۷ - ۰۶:۵۱
۰ نفر

ابراهیم اسماعیلی اراضی: علی‌محمد مؤدب در سال‌های اخیر به عنوان شاعری که بیشتر در قالب‌های سپید و نیمایی می‌نویسد و نسبت به خیلی‌ها خوب هم می‌نویسد شناخته شده است اما بهانه نگارش این مطلب «الف‌های غلط» است؛‌مجموعه‌ای از غزل‌های مؤدب.

در مجموعه شاید بیش از هر چیز، بسامد بالای ردیف‌های اسمی یا مبتنی ‌براسم جلب توجه کند. البته ذکر این نکته نیز  لازم می‌نماید که - شاید به این دلیل که مؤدب کمتر غزل می‌نویسد- ظاهرا تجربه‌های جمع‌آمده در این مجموعه، مربوط به دوره‌ای نسبتا طولانی است.

بنا بر یک دستور نانوشته که ظاهرا دستوری درست هم هست، معمولا در مجموعه‌های غزل، صفحه‌های ابتدایی به بهترین غزل‌ها اختصاص می‌یابد و در «الف‌ها...» نیز این دستور رعایت شده و به نوعی حسن‌گشایش انجامیده است.

اولین غزل مجموعه (ص8) را شاید بتوان رستگارترین غزل مؤدب در این مجموعه دانست. در این غزل، ردیف «ابر بگذار» ‌در قیاس با سایر ردیف‌های مجموعه خیلی موفق‌تر است چراکه خواه‌ناخواه می‌تواند اتمسفری ایجاد کند که به تاویل‌پذیری بینجامد. البته این پتانسیل تنها به اضافه‌شدن فعل «بگذار» به «ابر» محدود نمی‌شود و قاعدتا به میزان پدیدگی واژه ردیف‌(ابر) در زبان نیز مربوط است؛ خاصیتی که باورپذیری بیشتری را نیز رقم می‌زند؛ باورپذیری در منطقی شاعرانه. از سوی دیگر نیز بدیهی است که زاویه دید شاعر در اثر، مهم‌ترین کارکرد را دارد. به نظر می‌رسد این غزل در روزگاری که نگاه و قلم شاعر تواناتر شده‌اند نوشته شده و به همین دلیل بیش از آنکه قالب چموشی کند، شاعر قدرت‌نمایی کرده است.

در ابتدا و انتهایش ابر بگذار
تشنه است سال من؛ برایش ابر بگذار
خشک است دنیایم، کمی دیوانه‌اش کن
دور سر دیوانه‌هایش ابر بگذار
روی سرشان کاسه‌ای پر از ستاره
تا نشکنندش، لابه‌لایش ابر بگذار
توی سرم یک غده هست اندازه‌ی ماه
بردارش از آن تو، به جایش ابر بگذار
حالا دلم دریاست، اهل دل که هستی؟
توفانی‌اش کن، در هوایش ابر بگذار...

برجسته‌ترین وجهی که این غزل را خواندنی و چندبارخواندنی کرده است، استفاده درست از ردیف در زنجیره تداعی‌هاست که با انتخاب زبان و لحنی کاملا مناسب به سرانجام رسیده است. شاعر حتی در بیت سوم برای رسیدن به لحنی نزدیک به عامیانه و حتی موسیقی محاوره، قدری وزن را نادیده گرفته که به نظر می‌رسد به نتیجه قابل قبولی نیز رسیده است.

در مجموع می‌توان گفت که ردیف «ابر بگذار» در قیاس با سایر ردیف‌ها، بیشتر به مؤدب جواب داده است. برای بررسی بهتر می‌توان ردیف این غزل را با ردیف غزل‌50 مقایسه کرد. واژه «قفسه» حتی با اضافه‌شدن حرف «در» و تبدیل‌شدن به ردیف «در قفسه» نتوانسته آن‌طور که باید، دست شاعر را بگیرد چرا که اساسا از اتمسفری که برای «ابر» وجود دارد، برخوردار نیست. من دوست دارم با تعبیر «هاله کلمه» از این پتانسیل یاد کنم؛ هاله‌ای که «ابر» در سلوک هزاران‌ساله خود در زبان فارسی بر خود تنیده و وجوه مختلفی نیز دارد؛ هاله تصویری، هاله زبانی، هاله اسطوره‌ای و... . ولی قفسه از هاله کمرنگ‌تری برخوردار است. در این بین می‌توان به نتیجه تازه‌تری نیز رسید؛ کافی است به این فکر کنیم که چرا تجربیات و سلوک دو واژه تا این حد متفاوت است. یکی از اولین دلایلی که در این‌باره به ذهن می‌رسد، مجرد یا ملموس‌بودن واژه‌هاست و بهتر بگویم، میزان مجرد یا ملموس‌بودن آنها.

به نظر می‌رسد اسم‌هایی که در تطور فرهنگی خود با فضاهای انتزاعی‌تری دمخور بوده‌اند، می‌توانند به عنوان ردیف، تأویل‌های بیشتری بیافرینند؛ نه به این دلیل که انتزاع و خیال، هر دو به نوعی با ناخودآگاه مرتبط هستند- که اگر چنین بود، اسامی مجرد، یکسره به عنوان ردیف رستگار می‌شدند- بل به این دلیل که در پرونده فرهنگی کلمه یا بهتر بگوییم پدیده (مجرد یا ملموس‌بودنش باز هم فرقی نمی‌کند) نگره‌های مختلفی وجوددارد که در مواجهه این نگره‌ها با نگره‌های دیگر پدیده‌ها می‌توان به نوعی «فاکتوریل» دست‌ یافت؛ یعنی هرچه هر کدام از پدیده‌ها از وجوه بیشتری برخوردار باشند، در برخورد با دیگر پدیده‌ها، اتفاقات،‌بیشتر می‌توانند به تضاعف برسند. 

در غزل 6 (صفحه 16) شاعر با انتخاب ردیف «کربلا» تکلیف سختی به عهده خود گذاشته چراکه اساسا به این ردیف به تعدد پرداخته شده و مواجهه با آن از زاویه‌ای نو آسان نیست؛ ضمن اینکه به نظر می‌رسد مؤدب این غزل را در دوران کم‌تجربگی‌اش نوشته باشد چراکه اساسا کلیت غزل - آن‌چنان که باید- استوار و ویژه نیست.

به نظر می‌رسد مؤدب در برخی غزل‌ها صرف پاسخ‌دادن یک کلمه در پایان یک بیت، آن را به عنوان ردیف برگزیده و سایر ابیات را نوشته باشد؛ مثلا ردیف «شاخه‌ها» در غزل‌17 (ص30) که در یک بیت، طبیعی نوشته شده است:

هرچند مثل عاشقی‌ام باد می‌خورد
پیراهن عروسی تو روی شاخه‌ها

ظاهرا در غزل 28(ص49) هم ردیف جالب و کنجکاوی‌برانگیز «مرده‌شور» از جرقه اولیه «مرده مرده‌شور» برآمده است. نکته قابل ذکر اینکه معمولا در آن دسته از غزل‌های روایی یا شبه‌روایی که روایت حول یک پدیده (شخصیت، فضا، شیء و...) شکل می‌گیرد، انتخاب پدیده مذکور به عنوان ردیف، به نتیجه مقبولی منجر نمی‌شود چراکه شاعر خواه‌ناخواه مجبور است در هر بیت یک بار به آن اشاره کند؛ درست مثل اینکه نویسنده‌ای مجبور باشد در تمامی جملات داستان خود، نام کاراکتر اصلی را عینا بیاورد. در این مورد باید از انواع ترفندهای لحنی و روایی برای قراردادن پدیده مذکور در جایگاه‌های گوناگون استفاده شود تا احساس یکنواختی در ذهن مخاطب شکل نگیرد.

این اتفاق در مواردی که ردیف، پدیده‌ای است که از سوی شاعر و مخاطب کمتر زندگی شده،  از این هم حادتر است و به همان نسبت از شعر هم دور می‌افتد.  مهم‌ترین آفتی که هر شاعری در مواجهه با چنین ردیف‌هایی گرفتار آن می‌شود، مجبورشدن به تک‌بیت‌سرایی است چراکه علاوه بر اینکه باید بتواند قوافی مناسب برگزیند، اینکه ترکیب قافیه انتخابی با ردیف سر از کجا دربیاورد هم خیلی مهم است و در همین تنگناهاست که گاهی عنصر اصلی نوشتن یعنی زبان هم نادیده گرفته می‌شود.

در غزل‌30 (ص‌52) ردیف «دوتا درخت» رستگارتر است چراکه یکی از مضامین اصلی غزل، تکرار است و ردیف، در تکرارشدن خود، با این مضمون پیوند می‌خورد. در غزل 38(ص66) ردیف «بوق» خیلی خوب انتخاب شده تا بتواند بار خیلی از نگفتنی‌ها را به دوش بکشد؛ نگفتنی‌هایی که شاید در آزارندگی مداوم ردیف و پشت‌ سروصداهای خیابانی با دقتی درخور شنیده شوند.

اما از ردیف‌ها که بگذریم، «الف‌های غلط» در مجموع قابل توجه است چراکه اساسا نگاه مؤدب به عنوان یک شاعر قابل، پیشنهادهای فراوانی را پیشروی غزلسرایانی می‌گذارد که شعر را هنوز در سطرها می‌جویند و نهایتا پیداکردن اسلوب تناسبی، می‌تواند آنها را راضی نگه دارد. مؤدب در آن دسته از غزل‌ها که حاصل روزگار شاعری‌اش است، کمتر جوهر شعر را فراموش کرده و در همین برهه‌هاست که می‌توان غزل‌هایش را قابل توجه دانست و از این نمونه، نگاه دوباره‌ای به همان غزل1(ص89) کافی است؛ اگرچه مثال‌های دیگر نیز کم نیستند. و البته مؤدب در نوشتن سطرها هم توانایی‌هایش را به رخ کشیده است.

خلاصه اینکه ای کاش مؤدب باز هم غزل بنویسد و زیاد هم بنویسد چرا که در روزگار ما پرداختن جدی به این قالب، حوصله و ذوق می‌خواهد؛ آنچه در قلم و ذهن مؤدب هست. نگاهی به غزل‌های «الف‌های غلط» (جز چند تا از آنها که ظاهرا پیش‌تر نوشته‌شده‌اند) گواهی می‌دهد به اینکه شاعری جدی مثل مؤدب امکاناتی ویژه را در این قالب یافته که در دیگر اشکال شعر کمیاب‌تر است؛ باشد که مؤدب و غزل خیر همدیگر را ببینند.

کد خبر 66325

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز