صدای خش‌دار و چهره پرغیظ و نگاه نافذش از او شخصیتی خاص در ذهن‌ها به‌جا گذاشته است؛ مردی که کلامش را بیش از ۳ دهه هر هفته از برنامه «صبح جمعه با شما» شنیده‌اید و با تصویرش خاطره‌ها دارید.«بیوک میرزایی» گوینده رادیو و بازیگر پیشکسوت کشورمان، متولد تهران و بچه‌ «لب‌خط» و بازنشسته رادیو است

بیوک میرزایی

همشهری آنلاین _ پروانه بهرام‌نژاد: میرزایی که اخیراً در فصل جدید سریال روزگار جوانی با نقش «عباس آقا» از قاب جادویی مهمان خانه‌های شما بود، این روزها هم در سریال «جشن سربرون» روزهای آخر اجرایش را سپری می‌کند. میرزایی ساکن سعادت‌آباد و هنوز مستاجر است .او خاطره ای از دیدار پیشکسوتان با رهبر معظم انقلاب دارد که خواندنی است.

گفت‌وگوی خودمانی با «بیوک میرزایی» پیشکسوت رادیو و تلویزیون | حضرت آقا دستور مساعدت دادند، اما هنوز مستأجرم !

 این روزها مشغول چه‌کاری هستید؟  

از حدود ۴۰ سال پیش در برنامه «صبح جمعه با شما» هستم که روزهای یکشنبه، ضبط و جمعه‌ها پخش می‌شود؛ تنها کسی هستم‌ که مداوم در این برنامه بوده و با کارگردان‌های مختلف کار کرده ‌است. برنامه‌های «داستان شب» و «شب آدینه» هم در رادیو دارم. تقریباً از حدود ۳ سال پیش هم مشغول فیلمبرداری سریال «جشن سربرون» در نقش «سردار اکرم» هستم.

پس حسابی سرتان شلوغ است؟  

بله. البته من بازنشسته‌ رادیو هستم و اگرکاری پیشنهاد بدهند، بازی می‌کنم. راستش را بخواهید کار ایده‌آلی که نداشتیم؛ بارها گفته‌ام در حرفه ما اگر بازی نکنی و حضور نداشته باشی، فراموش می‌شوی. برای همین منم بازی می‌کنم. اگرچه در همان‌کاری که فکر می‌کنم ایده‌آلم نیست، سعی می‌کنم اجرای خوب داشته باشم. 

موضوع سریال جشن سربرون چیست؟ لوکیشن تصویربرداری آن کجاست؟  

یک اثر تاریخی، درام و عاشقانه پرزحمت به کارگردانی «مجتبی راعی» و تهیه‌کنندگی «حسن نجاریان» است که در مراحل پایانی قرار دارد. بخشی از آن در شهرک سینمایی غزالی ضبط شد و بخشی هم سولقان. من در این اثر شخصیت نظامی دارم که از پاسبانی ارتقا پیدا می‌کند و درجه می‌گیرد و بیشتر کارهایش تاخت و تاز با اسب است. به همین دلیل در بیابان‌های سولقان سوارکاری کردم. با اینکه سوارکاری بلدم اما بعد از چندبار تاختن، اسب مرا چنان زمین کوبید که اکنون در راه رفتن دچار مشکل شده‌ام. بعد از کلی درمان هنوز به سلامت و وضعیت قبلی برنگشته‌ام. حتی بعد از آن دکتر توصیه کرد سوار اسب نشوم اما برای سریال سوار شدم.  

همیشه شما را در نقش‌های منفی دیده‌ایم. این انتخاب شماست یا عوامل تولید؟  

معمولاً ما را انتخاب می‌کنند. اما من با تمهیدات مختلف سعی کرده‌ام نقش قالب منفی را با نگاه ویژه مثبت کنم. این میان، زندگی در جنوب شهر باعث شده در ایفای نقش‌های منفی موفق باشم. چند کار طنز هم بازی کرده‌ام، ولی کارگردان‌ها به دنبال اجرای نقش مشابه برای افراد می‌گردند. عوامل تولید وقتی می‌بینند مثلاً یک بازیگر در فیلمی پهلوان بوده در سریال بعدی هم نقش پهلوان به او می‌دهند. در صورتی که یک بازیگر باید بتواند در نقش‌ها و قالب‌های مختلف ایفای نقش کند.  

از زندگی در جنوب شهر گفتید. سکونت در آنجا چطور پای شما را به عرصه سینما و هنر باز کرد؟  

متولد محدوده امامزاده حسن(ع) و سه‌راه آذری در جنوب غرب تهران هستم. در منطقه‌ای زندگی می‌کردم که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در آنجا کار فرهنگی انجام نمی‌شد. آن زمان تفریح ما فوتبال، تیله‌بازی و سگ‌بازی بود و از کتاب و فعالیت‌های هنری خبری نبود. اما برادر بزرگم اهل ادبیات، شعر و کتاب بود و مرا تشویق کرد تا از محله و حال و هوای آن سال‌هایش دور شوم. بارها گفته‌ام اگر از آنجا دور نمی‌شدم حتماً از مسیر، منحرف و حتی قداره‌کش می‌شدم. لب خط آن زمانبر و بیابان بود. اما حالا خیلی تغییر کرده و آن خرابه‌ها را نمی‌بینید.  

خاطره‌ای از آن سال‌ها به یاد دارید؟

یادم است از سه‌راه آذری تا خیابان میرزای شیرازی فعلی، با ۵‌زار که پدرم می‌داد می‌رفتم و با اتوبوس خود را به پارک‌شهر می‌رساندم. از پارک‌شهر بقیه راه را پیاده می‌رفتم تا بتوانم ۲زار پس‌انداز کنم. با همان پس‌اندازها وقتی یک تومان می‌شد، برای تماشای فیلم به سینماهایی از جمله سینما داریوش و ستاره در پل امیر بهادر می‌رفتم. الان وضعیت فرق کرده. جوانان حاضر نیستند پیاده‌روی کنند. ما دود چراغ خورده و استخوان خرد کرده‌ایم. آن وقت‌ها ریل راه‌آهن نزدیک خانه‌ ما بود و بچه‌های لب خط که همیشه آنجا بودند، گاهی پای پیاده و گاهی با طوقه خراب دوچرخه مسیر چند کیلومتری تا شادآباد را می‌رفتند و برمی‌گشتند. انگشتان پای بیشتر بچه‌ها در راه زخمی می‌شد.  
 

گفت‌وگوی خودمانی با «بیوک میرزایی» پیشکسوت رادیو و تلویزیون | حضرت آقا دستور مساعدت دادند، اما هنوز مستأجرم !

چطور از لب خط به یوسف‌آباد رفتید؟  

۳، ۴ سال بعد از ازدواج  به محله یوسف‌آباد رفتیم. چون بستر آسیب‌های اجتماعی در محله قبلی‌ ما فراهم بود. با ۲ میلیون تومان راهی یوسف‌آباد شدیم و خانه‌ای نوساز را رهن کردیم. یادم است آن جایی که با ۲ میلیون تومان مستأجر بودیم، صاحبخانه گفت: «۴ میلیون تومان دیگر هم بدهید تا مالکیت واحد برای شما شود.» چون شم اقتصادی نداشتم، آن خانه ۱۰۰‌مترمربعی نوساز را قبول نکردم و گفتم اجاره‌نشینی خوش‌نشینی است. مستأجر بی‌آزاری هم بودیم. سال‌ها در یک خانه می‌ماندیم و به فکر خرید خانه نبودیم. درحالی که آن زمان خرید خانه راحت‌ بود.  

الان هم بر این باورید که اجاره‌نشینی خوش‌نشینی است؟  

نه. اصلاَ. به نظرم الان اجاره‌نشینی بدبخت‌نشینی است و از حالا چند ماه مانده به اردیبهشت، تن و بدنم می‌لرزد. چون می‌دانم، اجاره و پول پیش خانه افزایش می‌یابد. 

حالا سال‌هاست در سعادت‌آباد زندگی می‌کنید. فرق اصلی اینجا با محله‌های قبلی‌تان چه بود که جابه‌جا شدید؟  

سال‌هاست در سعادت‌آباد زندگی می‌کنم. در غرب تهران نگرانی کمتری از گرایش فرزندانم به آسیب‌اجتماعی دارم و همسایگان باسوادتر و افراد مرفه هستند که (با لبخند) ما خودمان را به زور در دل آنها جا زدیم. از طرف دیگر به عشق و علاقه پسرم «پیمان» سعادت‌آباد را برای زندگی انتخاب کردیم. پیاده‌روی می‌کنم و بوستان‌های محله‌مان را دوست دارم.  

به محله قدیمی‌تان سر می‌زنید؟

گاهی دلم برای آن زمان تنگ می‌شود و می‌روم. اما ۹۰‌ درصد اهالی آن روزها به محله‌های دیگر رفته‌اند. یادم است آن موقع هر فرد بین بقیه به یک صفت در محله معروف بود. مثلاً به من «بیوک ترکه» یا به یک نفر دیگر «غلام ژاندارم» می‌گفتند. آثار قدیم خیلی کم شده است، ولی هنوز ماه محرم به عشق بچه‌های محل به آنجا می‌روم. قدیم هیئت‌های محله ما خیلی عظیم و دسته‌جمعی بود. برادر «مرتضی حیدری» برایمان نوحه می‌خواند. هیئت محله در خیابان دکتر اقبال بود. یک دوست و همکلاسی‌ به نام حاج «محمد ناظری» داشتم که چند سال پیش به علت عارضه جراحت شیمیایی شهید شد. بچه مسلمان خوب و باسوادی بود.  

دیگر با چه کسانی بچه‌محل بودید؟  

با «حسین پناهی» و برادران «توپچی» بچه‌محل بودیم. خانواده «مرتضی حیدری» هم آنجا زندگی می‌کردند و به نوعی من بهانه حضور مرتضی در رادیو شدم. خیلی اوقات جلو خانه ما می‌آمد و مادرم همیشه به زبان آذری می‌گفت: «بیوک گل، حیدرینین اوغلو گلیب سنی گوره.» یعنی بیوک بیا، پسر حیدری آمده دم در با تو کار دارد. البته بچه تیز و زرنگی بود. من هم راهنمایی و تشویقش کردم.  

یادآوری کدام اماکن محله برایتان خاطره‌انگیز است؟  

در نوجوانی به زورخانه «هژبر» می‌رفتم. پهلوانان بسیاری آنجا رفت وآمد داشتند. من به عشق دیدن آدم‌های قوی هیکل می‌رفتم و کیف می‌کردم. یادم است که یک روز جهان ‌پهلوان تختی به این زورخانه آمد.  

حالا با اهل محله هم ارتباط دارید؟  

بله. ارتباط داریم و سعی می‌کنم نسبت به محله خود بی‌تفاوت نباشم، اما همه باید به حقوق همدیگر و رعایت نظافت احترام بگذارند.  

واکنش مردم وقتی شما را در خیابان می‌بینند چطور است؟  

کاسبان محله و اهالی لطف دارند و محبت می‌کنند عکس یادگاری می‌گیرند. فرصت داشته باشم، با هم صحبت می‌کنیم و برای بازیگر شدن راهنمایی‌شان می‌کنم. ما زنده‌ایم به همین حمایت و حضور در میان مردم. مردم از هنرمندان الگو می‌گیرند.  

فرزندانتان هم اهل سینما و فیلم هستند؟  

«پیمان» پسرم در رادیو کار می‌کند. اما زیاد دوست ندارم در رشته بازیگری کار کند مگر اینکه نقش خوبی به او پیشنهاد بدهند. اگرچه او بازیگری را دوست دارد. دخترم «خاطره» هم فوق‌لیسانس گرافیک دارد و مشغول کار است. من به‌عنوان یک پدر نگران سلامت و آینده فرزندانم هستم. آنها را تشویق می‌کنم که ورزش کنند؛ چون متأسفانه زمینه برای هرز رفتن مهیاست.  

  • حضرت آقا دستور مساعدت دادند، اما هنوز مستأجرم 

من بیوک ‌میرزایی بعد از چندین دهه فعالیت هنری هنوز مستأجرم. حقوق من کمتر از ۱۰ میلیون تومان است و ۸ میلیون تومان اجاره پرداخت می‌کنم. از الان نگران زمان پایان قرارداد خانه‌ام هستم. این معضل را چند وقت پیش که پیشکسوتان رادیو محضر رهبر معظم انقلاب رفتند، خدمت ایشان مطرح کردم و دستور دادند این مشکل رفع شود. سلسله مراتب طی شد ولی تاکنون نه خانه داده‌اند و نه وام مسکن. من حتی ماشینم را برای رهن خانه فروخته‌ام.  

  • ۴۰ سال خاطره‌انگیز در رادیو

رادیو کلاَ برایم خاطره است. پشت صحنه‌های آن به‌ویژه برنامه صبح جمعه با شما نشاط‌آور بود. ساختمان رادیو در میدان ارگ فضای محدودی داشت و ما مثل یک خانواده در غم و شادی هم شریک بودیم. حالا حتی اگر کار نداشته باشم به ساختمان رادیو می‌روم و از حضور در فضا و استودیو انرژی می‌گیریم. مدیر جدید رادیو هم فردی فرهیخته، هنردوست و بااخلاق است و سعی دارد گام‌های مؤثری در این زمینه بردارد. امیدواریم دردمندی بچه‌های رادیو را احساس و موفق عمل کند. ما وقتی پشت میکروفن رادیو قرار می‌گیریم همه دردهایمان را پشت در می‌گذاریم. رادیو همیشه برای ما نوستالژیک است. با وجود دستمزد بسیار پایین، ولی کار در رادیو فراتر از کلام است. چون فرد از طریق گوش ارتباط برقرار می‌کند و هنرمند باید قوی باشد تا همه چیز را برای شنونده باورپذیر کند. 

  •     آثار ماندگار

کارهای ماندگارم در تئاتر نمایشی به نام «تولد» ‌کاری از «رکن‌الدین خسروی» بود. تله‌تئاتری به نام «زندگی با مرگ» یا «سیاهی لشکر» کار خوبی از «رسول نجفیان» هم یکی دیگر از آنهاست. «آقای دلار»، «آپارتمان»، «باغ گیلاس»، «کلاه پهلوی» و «مدار صفر درجه» هم به نظر خودم از سریال‌های خوبم بود.

  •     آموزش جوان‌ به کمک تجربه گرانبها

اگر به گذشته برگردم  باز هم حرفه بازیگری را انتخاب می‌کنم. من فعالیتم را از تئاتر در مؤسسه آناهیتا شروع کردم و پله پله با یک جمله دیالوگ بالا آمدم. آنقدر راه را ادامه دادیم تا سال‌ها بعد نقش اصلی آن تئاتر را برعهده گرفتم. هنرپیشگی و اجرا در رادیو سخت است. اما الان مردم در خیابان از من می‌پرسند چطور می‌توانند بازیگر شوند؛ چون افرادی را می‌بینند که به راحتی بازیگر شده‌اند.  
ما نسلی هستیم که ماه‌ها تمرین تئاتر می‌کردیم، اما الان جوانان کم حوصله شده‌اند و بعد از ۲، ۳ هفته تمرین به ‌دنبال اجرا هستند. قبلاً در فرهنگسراها کلاس‌های آموزشی داشتم. نسل جدید تئوری خوانده‌اند و تجربه عملی ندارند و نمی‌توانند به خوبی اجرا کنند. به همین دلیل باید به هنرمندان قدیمی‌ که شمار معدودی از آنها باقی مانده، بها بدهند و از تجربیات گرانبهایشان برای آموزش نسل جدید استفاده شود. 

  • بیوک میرزایی را  بیشتر بشناسیم

بیوک میرزایی متولد سال ۱۳۳۴ در تهران و فارغ‌التحصیل رشته علوم سیاسی است. او سال ۱۳۴۹ از ۱۵ سالگی، یادگیری بازیگری را در «هنرکده آناهیتا» شروع کرده و سپس از سال ۱۳۶۲ و با حضور در نمایش تلویزیونی «آینه خیال»، کارش را در تلویزیون پیش برده ‌است. میرزایی از سال ۱۳۶۳ نیز با برنامه «صبح جمعه با شما» حضور در رادیو را تجربه کرده و در کارهای سینمایی و سریال‌های «آقای دلار»، «نار و نی»، «اخراجی‌ها ۲»، «تنگنا»، «همسایه‌ها» «مدارصفر درجه»، «کلاه پهلوی»، «مرد ۲ هزار چهره» و «روزگار جوانی» و... ایفای نقش کرده‌ است.  

کد خبر 650970

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha