قبل از اینکه ویلچرنشین شود یک جا آرام نمی‌نشست. کار، تفریح و گاهی فعالیت‌های خیرخواهانه همه اوقات شبانه‌روزش را پر می‌کرد.

آرزوهایت

همشهری آنلاین _ سحر جعفریان: به پرانرژی بودن بین اقوام و دوستان شهرت داشت. تا اینکه در یکی از روزهای خرداد سال ۱۳۹۲ در حالی که به آذین بستن کوچه در محله فاطمی مشغول بود از ارتفاع ۶ متری سقوط کرد و دچار آسیب نخاعی شد. این حادثه نقطه عطف و جبری شد که به واسطه آن «امین معینی» ۳۹ ساله باید از ابتدا شروع می‌کرد. روحیه امیدوارانه و همیشه مثبت این جوان معرق کار، کارآفرین و کنشگر اجتماعی در حوزه افراد دارای معلولیت باعث شد تا در کمتر از ۶ ماه با واقعیت‌های تازه زندگی‌اش با ویلچر به خوبی کنار آید. در این شروع دوباره، فعالیت‌های اجتماعی را به‌طور ویژه لابه‌لای روزمرگی‌هایش گذاشت. برآورده کردن آرزوهای کودکان معلول و توانیاب مهم‌ترین فعالیت معینی است که به همین بهانه سراغش رفته‌ایم.

آرزوهایت را  به من بسپار

  • بازتاب آرزوها

«شهاب» نوجوانی مبتلا به سندرم داون است که با پیگیری‌های معینی و چند خیّر دیگر به آرزویش یعنی مربیگری یک روزه تیم فوتبال استقلال رسید. ادای کلمات برایش دشوار است اما پدرش از این اتفاق خوشحال است و می‌گوید: «شهاب عاشق فوتبال است و طرفدار دوآتیشه تیم استقلال. از اینکه هنوز آدم‌هایی هستند که برای خوشحالی دل‌های کوچک‌کاری انجام می‌دهند واقعاً حیرت زده هستم. امروز شهاب به آرزویش رسید و من خنده‌های از ته دل او را شاهد بودم.»
«سامان» نوجوان مبتلا به سندرم داون هم آرزو داشت با مرحوم علی انصاریان دیدار کند. این دیدار هم سال‌ها پیش محقق شد. سامان می‌گوید: «من یک خواننده هستم. دلم می‌خواهد کنسرتی برگزار کنم برای بچه‌های سالم. کاش آقا امین کمکم کند.»
«زهرا» کم شنواست و آرزوهایش را با حضور در اردوهای تفریحی و آموزشی که معینی برگزار می‌کند دنبال می‌کند. مادر زهرا می‌گوید: «تا قبل از آشنایی با آقای معینی، دخترم گوشه‌گیر بود و ناامید. اما حالا می‌داند حق و حقوقش از زندگی و از زیستن در شهر چیست و مشتاقانه آنها را پیگیری می‌کند.»

آرزوهایت را  به من بسپار

  •  چراغانی امید

شاداب و باحوصله گفت‌وگو را آغاز می‌کند. می‌گوید: «تا قبل از حادثه معلولیتم، اوقات فراغت برایم معنایی نداشت. همیشه گله‌مند بودم که ۲۴ ساعت برای یک شبانه‌روز کم است؛ باید مثلاً ۴۸ ساعت را یک شبانه‌روز محاسبه می‌کردند. این‌طوری شاید من و امثال من می‌توانستیم به همه کارهایمان برسیم. با این کمبود وقت دائمی پیش می‌رفتم که حادثه معلولیت برایم اتفاق افتاد. در بیمارستان چشم باز کردم و گفتند که دیگر نمی‌توانم راه بروم؛ درست مثل فیلم‌ها. اما برای من فیلم نبود؛ واقعی بود. تقریباً ۳ ماه در بیمارستان بستری بودم. مدام با خودم فکر می‌کردم؛ به همه چیز، به تولدم، به حادثه‌های بدتر از مرگ و به امید. ترخیص که شدم تصمیم گرفتم فکر کنم دوباره متولد شده‌ام و این بار آگاهانه می‌توانم مسیر جدیدی را انتخاب کنم. سخت بود؛ خیلی. اما انگار چاره‌ای جز امید و شروع دوباره هم نبود. البته این میان از حمایت‌های بی‌دریغ خواهر و پدرم باید یاد کنم. از استادان معرق کار در مؤسسه خیریه رعد که کورسوی امید را در من به چراغانی چشمگیر تبدیل کردند.»

  •  به دنبال خیّران بیشتر

این هم‌محله‌ای تلاشگر سال ۱۳۹۵ را زمان آغاز فعالیت‌های مستمر و حرفه‌ای در حوزه افراد دارای معلولیت می‌داند: «سال ۱۳۹۵ با حضور در انجمن معلولان ایران متوجه شدم که یک معلول هم می‌تواند به استعدادها و آرزوهایش جامه عمل بپوشد. در این زمان علاوه بر آموزش در یکی از حرفه‌های صنعتی برای امرارمعاش، سعی کردم تخصص و هنرهایی را که دارم به معلولان جویای کار آموزش دهم. مدتی نیز کارگاهی در حاشیه شهر برای تولید صنایع‌دستی اجاره کردم که در آن کودکان‌کار و معلول سهم زیادی داشتند.

ابتدا به آنها آموزش می‌دادم و بعد که به مرحله تولید می‌رسیدند برایشان بازاریابی می‌کردم و شبکه فروش راه می‌انداختم که به علت شیوع کرونا و حمایت‌هایی که صورت نگرفت، کارگاه تعطیل شد. اما ارتباط با آنها را حفظ کردم و در بازه‌های زمانی مشخص، برایشان کارگاه‌های آموزشی، مشاوره و تورهای گردشگری برگزار می‌کردم. بابت این فعالیت‌ها، شاید هزینه و زمانی را صرف می‌کردم اما احساس خوبی داشتم که هرگز با چیزی آن را معاوضه نمی‌کنم. اکنون هم فعالیت در مراکزی مانند انجمن معلولان آسیب‌های نخاعی ایران، خیریه ایرانیان و خیریه ساحل امید را نیز به‌طور همزمان پیش می‌برم و می‌خواهم با شناسایی خیّران بیشتر، آرزوها و خواسته‌های زیادی را محقق کنم.»

آرزوهایت را  به من بسپار

  •  پیگیری آرزوها و مطالبه‌ها

از همان سال ۱۳۹۵ برای بیش از ۲ هزار و ۵۰۰ فرد معلول، کارآفرینی یا فعالیتی خیرخواهانه داشته است. می‌گوید: «نخستین نکته‌ای که به کودکان و افراد معلول از آموخته‌های خودم یادآوری می‌کنم این است که برای خودشان آرزوهایی داشته باشند و آرزوهایشان را بازگو کنند. جسارت مطرح کردن آرزو و هدف در افرادی که به سبب معلولیت‌هایی، اعتماد به نفس و امید خود را از دست داده‌اند یک ضرورت است که در مواجهه با این گروه از افراد، فراموش می‌شود. به‌طور مثال کودکان سندرم داون آرزوهای کوچکی دارند که با همراهی خیّران یا افراد سرشناس دست یافتنی می‌شوند. من فقط واسطه‌ای بین افراد توانیاب و آرزومند با خیّران هستم. دیدار با بازیگران، فوتبالیست‌ها، قرار گرفتن در موقعیت‌های شغلی خاص و جشن‌های تولد از جمله این آرزوهای کوچک است که فقط کمی همت و مهربانی می‌طلبد. در کنار این قضیه، آگاهی‌بخشی نسبت به مطالباتشان را نیز پیگیری می‌کنم. افراد توانیاب باید از حقوق خود مطلع باشند و آنها را مطالبه کنند.»

کد خبر 643261

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha