دوشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۷ - ۰۷:۳۰
۰ نفر

حمیدرضا امیدی سرور : 4سال پیش «ما همه خوبیم» ساخته اول بیژن میرباقری با فضایی صمیمی و فرمی پر از طراوت و پویایی، خیلی‌ها را غافلگیر کرد.

اینکه اولین فیلم یک فیلمساز مورد توجه منتقدان و کارشناسان قرار گیرد، چندان اتفاق مطلوبی نیست. نشان به آن نشان که واروژ کریم مسیحی پس از «پرده آخر»، 17سال تردید کرد چه فیلمی را جلوی دوربین ببرد که نسبت به تجربه اول، عقب‌گرد محسوب نشود، یا حمید نعمت‌الله که پس از فیلم درخشان «بوتیک» 6سال صبر کرد تا به «بی‌پولی» رسید. همچنین فیلمسازان زیادی را می‌توان نام برد که هیچگاه نتوانستند از زیرسایه فیلم اولشان خارج شوند.

میرباقری اما پس از فیلم نویدبخش «ما همه خوبیم» در دومین تجربه‌اش فضایی متفاوت را تجربه کرده است؛ اقتباسی از نمایشنامه معروف آریل دورفمان که پولانسکی هم براساس آن فیلم درخشان «مرگ و دوشیزه» را ساخت.  فیلم «روز برمی‌آید» اگر نمی‌تواند حق مطلب را چونان پولانسکی و«مرگ و دوشیزه» نسبت به منبع اقتباس‌اش ادا کند دست‌کم آن را حرام نیز نمی‌کند.  فیلم می‌توانست خیلی بهتر از این باشد که الان هست ولی در شکل فعلی‌اش هم اگر گامی به پیش برای سازنده‌‌اش نباشد، قطعا عقبگرد هم نیست.

الگوبرداری و بازسازی فیلم‌های موفق در سینمای ایران امری است با سابقه‌ای بسیار طولانی. اگر نگاهی به گذشته داشته باشیم اولین فیلم ساخته شده در تاریخ سینمای ایران گواه از تأثیرپذیری‌هایی این‌چنین دارد. اگرچه در این میان بازسازی رسمی فیلم‌ها سهم اندک‌تری را به‌خود اختصاص داده‌اند اما هر چه بوده بیشتر این دست تولیدات حکایت تلاش سازندگان فیلم‌ها برای برخورداری از توفیقی از پیش‌ تضمین‌شده در گیشه و نه دستیابی و تکرار یک موفقیت هنری، داشته است.

با این وصف هرازچندگاهی شاهد ساخته شدن فیلم‌هایی نظیر روزبرمی‌آید بوده‌ایم که هم کم‌وکیف منبع اقتباس و هم ویژگی‌های اثربازسازی شده بازگوکننده نیت متفاوت سازندگان آن می‌تواند باشد؛ نیت به‌سرانجام رساندن اثری که هیچ نسبتی با پسند بازار و سلایق حاکم بر بدنه تجاری سینمای ایران ندارد.

بنابراین در روزگاری که بسیاری از نویسندگان فیلمنامه و فیلمسازان دی‌وی‌دی فیلم‌های جدید و قدیم خارجی را برای پیدا کردن ایده‌هایی برای ساخت فیلم دست به دست می‌کنند، همین که کسی به سراغ فیلمی متفاوت و بسیار دشوار همچون مرگ و دوشیزه (رومن پولانسکی) می‌رود، فی‌‌‌النفسه کاری قابل ستایش را صورت داده است، چرا که ارزش‌ها و اعتبار این فیلم به‌راحتی می‌تواند، حاصل کار هر فیلمسازی را تحت‌الشعاع خود قرار دهد و همین نکته کافی است که نشان دهد چهره‌ای چون بیژن میرباقری تا چه میزان اهل ریسک و دنبال محک زدن توانایی‌های خود است. توانایی‌هایی که به اعتبار فیلم نخست او (ما همه خوبیم) درخور ستایش می‌نماید و حالا با تماشای روزبرمی‌آید، به‌روشنی پیداست آن توفیق اتفاقی نبوده است.

در نگاه نخست آنچه «روزبر می‌آید» را به «ما همه خوبیم» پیوند می‌دهد استفاده از لوکیشن‌هایی محدود و به‌صورتی داخلی است. استفاده از فضاهای داخلی و محدود در ماهمه خوبیم بستری بود برای سامان‌دادن به‌روایتی متفاوت که اصلی‌ترین امتیاز فیلم محسوب می‌شود. هر چند که در روز برمی‌آید از تمرکز روی ظرفیت‌های روایی و استفاده از روایتی تودرتو و متفاوت خبری نیست و ماجرا در یک خط مستقیم و مشخص جلو می‌رود، اما به‌جای آن با ویژگی‌های دیگری روبه‌رو هستیم که باعث می‌شود، دشواری‌های ساخت این فیلم را کمتر از اثر نخست میرباقری به‌حساب نیاوریم.

روز برمی‌آید چند ویژگی بارز دارد که باعث می‌شود تا به آزمونی دشوارتر برای محک خوردن توانایی‌های میرباقری بدل شود، در کنار استفاده از فضاهای داخلی و محدود که میرباقری پیش از این توانایی خود را در کار کردن با آن به‌اثبات رسانده است، باید به دستمایه فیلم اشاره کنیم که نه‌تنها از شخصیت‌هایی اندک برخوردار است، بلکه از سوی دیگر از بار روانی ویژه‌ای بهره می‌برد که در واقع ناکامی در شکل‌دادن به آن می‌تواند باعث از دست رفتن جملگی تلاش‌های فیلمساز در تأثیرگذاری به مخاطب ختم شود.

از سوی دیگر شکل دادن به اتمسفر روانی فیلم نیازمند تمرکز بسیار فیلمساز روی ظرفیت‌هایی است که جنبه‌های مختلف کار می‌تواند از آن برخوردار شود. این‌جاست که ایجاد یک هماهنگی همه‌جانبه میان نحوه اجرای بازیگران، طراحی صحنه، نورپردازی، فیلمبرداری و خاصه حفظ یک ریتم درست در تدوین و... همه و همه باید دست‌به‌دست هم بدهند تا از دل وحدت تأثیر چنین عناصری آن فضای موردنظر فیلمساز در اجرای فیلمنامه درقبال به‌کارگیری میزانسن‌هایی کاملاً حساب شده، شکل گیرد. در نهایت نیز با کنار هم گذاشتن حاصل کار این مجموعه که میرباقری هدایت آنها را برعهده داشته می‌توان بی‌اغماض پذیرفت که روز برمی‌آید از کیفیت قابل‌قبولی برخوردار است.

چرا که فیلم از عهده تأثیرگذاری بر مخاطب برآمده و علاوه بر آن بدون آنکه تماشاگر را دچار احساس کندی، تکرار یا کسالت کند، می‌تواند یک ساعت‌ونیم او را پای فیلم بنشاند و تا انتها نیز این ارتباط را به‌خوبی حفظ کند. این مسئله از آن‌جهت درخور توجه می‌نماید که فیلم به دلیل اقتباس از یک متن، نمایشی که پیشتر توسط یکی از فیلمسازان برجسته سینمای جهان به تصویر کشیده شده است، می‌تواند خواه‌ناخواه در ترازوی قیاس برای کسانی که فیلم مرگ و دوشیزه رومن پولانسکی را دیده‌اند، قرار گیرد. از این منظر بدون آنکه دچار سوء تفاهم درباره ارزش‌های نسبی روز برمی‌آید، در برابر برجستگی‌های هنری مرگ و دوشیزه شویم، همان‌قدر که این قیاس در ذهن ما قیاسی مع‌الفارق به‌حساب نیاید، می‌توان نمره قبولی داد به فیلمی که در محدوده بضاعت‌ها و شرایط سینمای ما ساخته شده است.

همانقدر که توجه داشته باشیم به اینکه میرباقری در برگردان ایرانی این اثر به‌دلیل پاره‌ای شرایط و ضوابط مجبور به حذف و یا تغییر پاره‌ای نکات کلیدی در دستمایه این اثر شده کافی است تا دشواری کار او در به‌سرانجام رساندن این فیلم بیش از پیش جلوه‌گر شود. به‌ویژه اینکه یکی از این تغییرات یعنی نوع شکنجه و آزارهای جسمی دکتر، نسبت به شخصیت زن فیلم از اهمیت بسیار کلیدی در بار روانی فیلم و پاره‌ای کنش‌ها و واکنش‌ها داشته است. درواقع آن زخم عمیقی که بر روان این شخصیت تا سال‌ها بعد خودنمایی می‌کند، صرفاً نمی‌تواند حاصل یکسری شکنجه‌های جسمی متداول بوده باشد و پیدا کردن ایده‌های جایگزین برای این مسئله و از کار درآوردن آن به‌شکلی که در فضای فیلم جا بیفتد، عرصه‌ای بسیار دشوار به‌حساب می‌آید که میرباقری و همچنین نویسنده فیلمنامه کم‌وبیش از عهده آن برآمده‌اند.

شاید کمتر کسی از میان آنها که نمایشنامه آریل دورفمان را خوانده‌اند و یا آنها که فیلم پولانسکی را دیده‌اند می‌توانستند پیش‌بینی کنند که یک اقتباس ایرانی از این اثر می‌تواند شکلی آبرومندانه داشته باشد و این نه فقط به دلیل دشواری‌های کار، که در قدم اول از آداپته‌کردن این داستان و فضایی که در آن می‌گذرد با فضایی ایرانی است، نکته‌ای که خوشبختانه نویسنده فیلمنامه و همچنین سازنده روز برمی‌آید، به‌خوبی از عهده آن برآمده‌اند.

هرچند که شاید در شرایط فعلی بردن داستان به سال‌های اول انقلاب باعث می‌شود که حال و هوای فیلم قدری کهنه به‌نظر برسد. از همین منظر اگر این فیلم حداقل دو دهه پیش از این ساخته شده بود می‌توانست در زمان خود یکی از بهترین فیلم‌هایی باشد که درباره انقلاب ساخته شده و از آن مهم‌تر از تأثیرگذاری بیشتری نیز برخوردار می‌شد. به‌ویژه اینکه روز برمی‌آید برخلاف اغلب آثار آن‌سال‌ها به سلامت از مرز شعارزدگی می‌گذرد. فیلم جذاب و گیراست و در میان خیل آثار بی‌اهمیتی که در‌طول این سال‌ها متأسفانه تعدادشان بیشتر شده، یک غنیمت محسوب می‌شود.

در آخر اینکه نمی‌دانیم سازندگان روزبرمی‌آید در تصمیم‌گیری برای سکانس فینال فیلم دستشان باز بوده است. اما به هر تقدیر اگر این فیلم نیز همانند مرگ و دوشیزه از پایانی باز برخوردار بود، بی‌تردید تأثیرگذاری فیلم به‌مراتب بیش از آنچه هست می‌بود. سکانس پایانی مرگ و دوشیزه که درواقع سکانس آغازین فیلم نیز هست، در کنسرت موسیقی می‌گذرد و در آخر نگاهی پرمعنا میان سه شخصیت اصلی فیلم رد و بدل می‌شود که تا مدت‌ها در ذهن تماشاگر  فیلم باقی می‌ماند، سکانسی که نمونه مشابه آن را در روز برمی‌آید سراغ نداریم.

کد خبر 63392

پر بیننده‌ترین اخبار سینما

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز