شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۷ - ۰۸:۵۳
۰ نفر

مازیار فکری ارشاد: دومین ساخته بلند مهرشاد کارخانی را می‌توان ادامه منطقی جریان سینمای خیابانی ایران دانست که در آغاز دهه 1380 با فیلم‌هایی چون «بوتیک»، «نفس عمیق» و «رأی باز» احیا شد.

 آن جریان احیاگر، خود وامدار سنت سینمای خیابانی دهه 1350 بود که برخی از بهترین آثار سینمای ایران را می‌توان منتسب به آن رویکرد دانست.

در شرایطی که حتی فیلمسازان وابسته به جریان روشنفکری سینمای ما نیز به تبعیت از اوضاع متزلزل این روزها، به ساخت و اکران فیلم‌های تجاری و کمدی‌های سبک روی آورده‌اند، «ریسمان باز» (در کنار «تنها دوبار زندگی می‌کنیم») چون هوایی تازه می‌ماند که تنفس در فضای مسموم و سنگین جریان غالب اکران را آسان می‌سازد. کارخانی با «ریسمان باز» نشان می‌دهد که زبان و قواعد سینما را به مراتب بهتر از بسیاری از فیلمسازان پرتجربه و پرکار می‌داند و بلد است از یک داستان دو خطی ساده، چگونه فیلمی گیرا و پرکشش بسازد. مهم‌ترین نکته فیلم، اجرا و پرداخت درست و حرفه‌ای صحنه‌های خارجی فیلم است.

اجرای این صحنه‌های دشوار، به دلیل حضور غیر قابل پیش‌بینی و کنترل یک گاو در خیابان‌های شلوغ و پر ترافیک شهر آشفته تهران، کاری است به غایت دشوار که کارخانی با مهارت و موفقیت از پس آن برآمده است. در واقع نقطه قوت فیلم را می‌توان در کارگردانی و اجرا دانست که «ریسمان باز» بیش و پیش از هرچیز، فیلم کارگردانی و اجراست.

«ریسمان باز» در جشنواره بیست و ششم فجر، به عمد یا به سهو نادیده گرفته شد و تبعید این فیلم خوش ساخت به بخش‌های جنبی- در حالی که فیلم‌هایی به مراتب ضعیف‌تر از آن در بخش رقابتی جولان می‌دادند- گواهی بر این مدعاست. اما اکنون در مرحله اکران عمومی و در حالی که یکی از نقطه ضعف‌های عمده فیلم (گفتار متن اضافه و بیهوده‌ای که به عنوان باری اضافه بر دوش فیلم سوار شده بود) اصلاح و حذف شده، فرصتی پدید آمده تا با فیلمسازی نوخاسته و نوجو آشنا شویم و شاهد فیلمی اندیشمندانه فارغ از اداهای روشنفکرانه رایج  باشیم.

«ریسمان باز» درلایه اولیه خود به تضادهای اجتماعی و اختلاف روزافزون طبقاتی در کلانشهر تهران اشاره می‌کند. دو جوان از اقشار فرو دست جامعه که در کشتارگاه کار می‌کنند، مامور می‌شوند تا گاوی را به یک قصابی در شمال شهر برسانند. سفر طولانی و پرفراز و نشیب این دو از جنوبی‌ترین نقاط شهر به سمت محله‌های مرفه‌نشین، آنها را با چهره‌ای تازه از زندگی شهری در تهران و تفاوت‌های بنیادین آنها با جوانان هم نسل خود آشنا می‌سازد.

تفاوت‌ها تنها در چهره و لباس میکائیل و عسگر در قیاس با هم سن و سالانشان در مرکز خرید شهرک غرب نیست. حتی وانت قراضه آنها در تقابل با خودروهای رنگارنگ و آخرین مدل جوانان بالای شهری و غریبه بودن آن دو در حالی که گاوی را به دنبال خود می‌کشند، در مقابل سگ‌هایی که جوانان طبقه فرا دست همراه خود دارند، نشانگر شکاف طبقاتی روز افزونی است که اهالی این شهر بزرگ را از یکدیگر دور و دورتر می‌کند.
کارخانی از یک موقعیت ساده دراماتیک به یک پیرنگ پیچیده و جذاب می‌رسد.

در نگاه اول، زندگی تلخ و محنت‌بار دو جوان جنوب شهری که ناچارند گاوی را به شمال شهر برسانند، ایده‌ای تکراری، نخ نما و کلیشه‌ای به نظر می‌رسد، اما فیلمساز به ویژه در مرحله اجرا، با مهارت این موقعیت فاقد فراز و نشیب‌های دراماتیک را برای تماشاگر دیدنی و کنجکاوی برانگیز می‌کند؛ آن هم در دوره و زمانه‌ای که تماشای خوشبختی‌های دروغین بر پرده سینما به مراتب پرطرفدار‌تر از نمایش تلخکامی‌های واقعی آدم‌های همین جامعه به نظر می‌رسند.

«ریسمان باز» به ویژه در یک سوم آغازین که داستان در کشتارگاه و حوالی آن می‌گذرد، فیلمی خشن و اندکی آزار دهنده به نظرمی‌رسد. اما با آغاز سفر طولانی قهرمانان قصه همراه با گاو،‌ جذابیت‌های تازه‌ای بر پیکره داستان و فیلم افزوده می‌شود. ابتدا خرده داستان فرعی دختر دانشجو، تصادفش و همراهی اجباری او با میکائیل و عسگر تا بیمارستان را داریم. خرده داستانی که با جا گذاشتن عمدی گوشی تلفن همراه در وانت، ذهن تماشاگر را با خود درگیر می‌سازد و خوشبختانه به سرانجام روشنی هم نمی‌رسد تا ساختار فیلم درگیر کلیشه‌ها نشود.

بعد هم که رودررویی بی‌واسطه دو جوان با بخشی از جامعه‌ است که کمتر آن را دیده‌اند و شاید به مانند عسگر، کوچکترین تصوری هم از آن ندارند. تا به سکانس فرار گاو و تعقیب و گریزش با شهروندان و ذبح آن از سرناچاری‌اش برسیم و آن نگاه خسته و ناامید دو جوان به غروب آفتاب در پس برج میلاد که در این فیلم به نمادی از تضاد سنت و مدرنیته در چارچوب زندگی شهری بدل شده است.

یکی از مواردی که بر جذابیت‌های این فیلم ساده و شریف می‌افزاید، بازی‌های درخشان دو بازیگر اصلی آن است. پژمان بازغی در نقش میکائیل- جوانی تهیدست که به سختی وانتی به طور قسطی خریده و با آن درکشتارگاه کار می‌کند- بی‌شک بهترین بازی کارنامه هنری خود را ارائه می‌دهد.

بابک حمیدیان نیز در قالب شخصیت عسگر- جوان ساده‌دل شهرستانی که همراه و دستیار میکائیل است- به خوبی جاافتاده و ایفای نقشی باورپذیر و قابل تأمل دارد. طراحی هوشمندانه و ناتورالیستی چهره و لباس این دو نیز در این باورپذیری و جذابیت بازی‌ها، نقشی مهم و غیر قابل چشم‌پوشی دارد. حضور گرم و شیرین این دو، بی آنکه به لودگی و یا اغراق منجر شود، بخشی از بار جذابیت‌های فیلم را به دوش می‌کشد.

از نقطه ضعف‌های کم شمار فیلم نیز می‌توان به موسیقی متن ماورایی آن اشاره کرد؛ موسیقی‌ای که از جنس فیلم نیست و به واقع‌گرایی نهفته در بطن فیلمنامه لطمه می‌زند. در نهایت کارخانی از دل یک موقعیت به ظاهر تکراری، به ساختاری بکر و نو می‌رسد و تماشاگر را به دنیایی می‌برد که پیش از این کمتر دیده و با آن آشنا بوده است.

کد خبر 62596

پر بیننده‌ترین اخبار سینما

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز