شنبه ۹ شهریور ۱۳۸۷ - ۰۵:۴۶
۰ نفر

الهام اناری: 2مرد و یک گاو در دل خیابان‌های شلوغ تهران؛ این خلاصه یک خطی فیلم «ریسمان باز» است؛ دومین ساخته بلند مهرشاد کارخانی که از همین خلاصه یک خطی‌اش هم می‌توان تفاوت‌های آن را با فیلم‌های رایج و مرسوم سینمای ایران تشخیص داد.

کارخانی با سابقه سال‌ها عکاسی، چنان‌که انتظار می‌رود، داستان متفاوتش را با تصاویری بکر و زیبا همراه می‌کند. نوعی تصور از زیبایی بصری در سینمای ایران وجود دارد که آن را مترادف با نماهای کارت‌پستالی و شیک می‌‌داند.

«ریسمان باز» که فیلم خوش‌تصویری است این تصور را می‌شکند؛ همچنان که به تلقی مرسوم از خیابان‌های جنوب‌شهر و آدم‌های طبقه فرودست در سینمای ایران نیز وفادار نمی‌ماند. «ریسمان‌باز» فیلمی ساده و صمیمی است که اصلا ساده ساخته نشده است. کارخانی با پرهیز از فیلمسازی‌ آسان، نوید حضور کارگردانی خلاق و توانا را در سینمای ایران می‌دهد.

  • شما در اولین تجربه کارگردانی به سراغ فیلمی با مختصات فیلم تجاری رفتید اما در «ریسمان‌باز» به‌نظر می‌رسد علایق شخصی و سبک فیلمسازی دلخواهتان را دنبال کردید. فکر نمی‌کنید جای فیلم اول و دوم شما باید عوض می‌شد؟

راستش من برعکس فکر می‌کردم. تجربه عکاسی باعث شد در اولین تجربه فیلمسازی، به‌دنبال یک فیلمنامه دشوار و خیلی خاص نباشم. چون ممکن بود من را از سینما دور کند. به این خاطر «گناه من» را انتخاب کردم که ضمن اینکه عامه‌پسند است به آدم‌های خاص هم توجه دارد. این فیلم متأسفانه هنوز اکران نشده ولی من بازتاب آن را در جشنواره فجر دیدم.
«گناه من» تماشاگر عادی را راضی می‌کرد و تماشاگر خاص را هم با ریزه‌کاری‌ها راضی می‌کرد. به‌عنوان فیلم اول، نمی‌خواستم روی سنگ بزرگی دست بگذارم که بلند کردنش سخت باشد.

بعد از آن سوژه‌های دیگری از زمانی که عکاسی مستند اجتماعی و عکاسی سینما می‌کردم در ذهن داشتم و خواستم یک جایی از میان آنها انتخاب کنم که این انتخاب بستگی به هوش و دقت من داشت. من «ریسمان باز» را به این خاطر که داستانش براساس یک جریان واقعی بود که پیش از انقلاب در کشتارگاه رخ داده بود انتخاب کردم. ضمن اینکه در کنار آن می‌خواستم شرافتمندی جوانان جنوب‌شهری را نشان بدهم و بگویم آنها با تصویری که اکثر سینماگران از این قشر نشان می‌دهند متفاوت هستند. با نوشتن طرح اولیه چند اتود زدم و دیدم این موضوع یک خطی خیلی من را درگیر کرده است.

حتی اطرافیانم هم برایشان جذاب و باور نکردنی بود که بخواهیم یک گاو را از پایین شهر به بالای شهر ببریم. بعد از آن شاخ و برگ‌های فیلم اضافه شد و دو شخصیت اصلی در نظر گرفته شدند. اینکه اصلا کجای شهر زندگی می‌کنند برایم مهم بود بعد از آن به قالب‌هایی که از سبک‌های سینمایی در ذهن داشتم، فکر کردم. نمی‌خواهم بگویم تحت‌تأثیر فیلمساز به‌خصوصی بودم ولی تاثیر گرفته از سینماهایی هستم که به آنها علاقه دارم. بخشی از آن سینمای وسترن است و بخشی سینمای خیابانی سال‌های دور است. در واقع می‌خواستم به‌خود سینما ادای دین کنم.

  • از همان ابتدا هم تصمیم داشتید یک فیلم کاملا خیابانی در یک تایم 24 ساعته بسازید یا نه بعد حجم داستانک های فرعی جذاب فیلم آنقدر زیاد شد که به چنین فضایی رسیدید؟

از ابتدا قرار بود ماجرا در 24 ساعت و یا دو روز اتفاق بیفتد. فیلم با یک غروب شروع و با یک غروب تمام می‌شود، اما چون داستان فیلم ما یک خطی و سر راست است می‌توانستیم داستانک‌های فرعی زیادی را وارد آن کنیم. قصد من این بود که یک فیلم خیابانی و اجتماعی بسازم با قالب‌های ژانرهای سینمایی که دوست دارم. به مقصد رساندن گاو، داستان اصلی بود و شکل مهم‌تری داشت و در کنار آن داستانک‌های فرعی و آدم‌های این داستان‌ها، طوری چیده شده بود که ارتباط میکائیل و عسگر و نوع کارشان را پررنگ کند. همه آنها بهانه‌هایی برای به مقصد رسیدن عسگر و میکائیل بودند.

  • و از همان ابتدا یادتان بود که فیلم خیابانی در وهله اول تماشاگر گریز است؟

من با شما موافق نیستم. فیلم‌های خیابانی و اجتماعی شهری‌ اگر درست ساخته شود در گیشه بهتر جواب می‌دهد. به‌عنوان مثال الان فیلم تاریخی مخاطب ندارد. یا فیلم‌های معنا‌گرا زیاد موفق و تاثیر‌گذار نیست‌. در زمان حال ترکیبی از سینمای خیابانی و عامه پسند بیشتر جواب می‌دهد تا فیلم‌هایی که این روزها مد شده است.

  • در سینمای ایران کدام فیلم‌های خیابانی موفق بوده‌اند؟

در سینمای پیش از انقلاب فیلم‌های «تنگنا» امیر نادری، فیلم‌های مسعود کیمیایی در قبل و بعد از انقلاب، «نرگس» رخشان بنی‌اعتماد و... این روزها بسته به نوع سلیقه مخاطب که عادت کرده به سطحی‌نگری  این نوع فیلم‌ها کم شده است. اگر به عقب‌تر برگردیم می‌بینیم که در این حوزه در دهه 60 فیلم‌های شاخص و خوبی ساخته شده است. آن زمان سطح سلیقه تماشاگر هم بالاتر بود و فیلم‌های خوبی ساخته می‌شد. اگر مخاطب فیلم خوب ببیند به آن عادت می‌کند. اما امروزه فرهنگ نسل جوان به گونه‌ای است که دیگر مثلا حتی فیلم بومی را نمی‌پسندد،چون برایش تکراری شده است. این فیلم‌ها حتی در خارج از ایران هم دیگر طرفدار آن‌چنانی ندارد چون مخاطب را خسته می‌کند. فیلم برای پربیننده بودن، باید حرفی هم برای گفتن داشته باشد.  

  • اما منظور من هم این بود که در فیلم شما از داستان عاشقانه و روابط زوج‌های جوان خبری نیست و این یعنی از دست رفتن یک فاکتور اصلی برای جذب مخاطب.

بله حق با شماست. البته این فیلم‌ها اغلب تماشاگر را فریب می‌دهند. هر چند که این فیلم‌ها اگر حرفی برای گفتن داشته باشند ساخت‌شان هیچ اشکالی ندارد. من «گناه من» را نیز با چنین هدفی ساختم. این فیلم به ظاهر دختر پسری است اما در واقع به مسائل اجتماعی می‌پردازد.

  • در تیتراژ ابتدایی فیلم می‌بینیم «در این فیلم به هیچ حیوانی آسیب نرسیده است.» اما در همان دقایق ابتدایی فیلم دوربین به کشتارگاه می‌رود و ما صحنه‌های خشن و البته جذابی از ذبح حیوانات می‌بینیم. قصد داشتید از همان ابتدا به تماشاگر بگویید با یک فیلم سخت و خشن طرف است؟

تماشاگر وقتی این فضای خشن را می‌بیند اگر این جمله را در تیتراژ ندیده باشد، شاید نگران شود ضمن اینکه برای فستیوال‌‌های خارجی این جمله لازم بود. اگر نمی‌نوشتیم فکر می‌کردند ما حیوانات را در این فیلم کشتیم به همین خاطر از ابتدا این آگاهی را دادیم. به تماشاگر ایرانی هم کد دادیم که شما با چنین فضایی طرف هستید.

  • از همان ابتدا هم به سختی کار در کشتارگاه واقف بودید؟

بله. در روزهای اول بازیگران خیلی با سختی قبول می‌کردند. یک هفته طول کشید تا بازیگران با این فضای خشن و زمخت کنار بیایند. خون و کشتار حیوانات و... طبیعی نبود ولی به مرور عادت کردیم. البته من و پژمان بازغی و بابک حمیدیان چندین جلسه زودتر به این مکان رفتیم و با فضا آشنا شدیم.

  • برگردیم کمی عقب‌تر به زمان انتخاب بازیگران به‌عنوان کارگردان از چند بازیگر به خاطر سختی کار در این فضا و با یک حیوان، نه شنیدید؟

 در مرحله انتخاب بازیگر من سراغ بازیگرانی که فیلم‌های خیلی شیک بازی کرده بودند نرفتم؛کسانی که می‌دانستم وقتی داستان را بشنوند ممکن است از کار در این فضا بترسند. بعد از آن با بابک حمیدیان صحبت کردم او بلافاصله پذیرفت، بازغی هم ابتدای فیلم کمی دلهره داشت اما به مرور رفع شد. آنها به فضا عادت کردند ضمن اینکه من دوست داشتم برای این دو بازیگر یک استرسی وجود داشته باشد. یک نگرانی و بیقراری لازم بود در این فضا وجود داشته باشد یعنی یک مقدار از این استرس به عمد بود.

  • جایی بود که به خاطر ناتوانی بازیگران در مقابل این حیوان، از خواسته‌هایتان کوتاه بیایید؟

نه خوشبختانه‌ این اتفاق نیفتاد. ابتدا سکانس‌های ساده‌تر را گرفتیم بعد کم‌کم به فضای کشتارگاه رفتیم و بعد به بین راه و تهران آمدیم. در سکانس فینال و فرار گاو که سخت‌ترین سکانس ما در شهرک غرب بود دیگر به انتهای کار رسیده بودیم. خوشبختانه در آن سکانس هم صدمه‌‌‌ای به کسی نخورد.

  • دو شخصیت‌ اصلی داستان شما به لحاظ رفتاری در تضاد کامل با یکدیگر هستند، ضمن اینکه میکائیل گاهی سکوت‌های طولانی دارد. به‌نظرتان حذف مونولو‌گ‌های میکائیل( که در زمان جشنواره به فیلم اضافه کرده بودید) باعث ناقص شدن معرفی این شخصیت‌ نشده است؟

نه از ابتدا هم قرار نبود ما مونولوگ داشته باشیم. زمانی در مونتاژ تصمیم گرفتیم روی سکوت‌های میکائیل مونولوگ ذهنی‌‌اش را بگذاریم. با نظرخواهی از منتقدین و حتی تماشاگر معمولی فهمیدیم که مونولوگ‌ها کمک زیادی به فیلم نمی‌کند. شاید با وجود آنها میکائیل را بیشتر می‌شناختیم ولی همین سکوت‌های میکائیل ویژگی بارز اوست. مونولوگ‌ها باعث زیاده‌گویی می‌شد ولی الان فیلم یکدست‌تر شده است. در جشنواره فجر فضای نقد فیلم‌ها وجود دارد و اشکال‌های فیلم پیدا می‌شود.

  • با این کار به نوعی به شعور مخاطب هم احترام گذاشتید. اجازه دادید مخاطب با توجه به جنس موسیقی‌ای که میکائیل به آن گوش می‌دهد، بفهمد او چه تفکری دارد.

بله، دقیقا همین طور است. این را هم بگویم که دو چیز تماشاگر را آزار می‌دهد؛  یکی فلاش بک و دیگری مونولوگ. حتی تماشاگر حرفه‌ای ما هم به این مسئله هنوز عادت نکرده است.

  • شما در عین اینکه می‌خواستید نشان بدهید بچه‌های جنوب شهر زندگی شرافتمندانه‌ای دارند، در همان فضا هم ایاز را با یک شخصیت منفی از مردم همین قشر در مقابل این دو قرار دادید. یعنی آگاهانه باز هم در آن فضا یک شخصیت منفی خلق کردید.

بله، ایاز هم در همین فضا کار می‌کند. اصلا میکائیل و عسگر از نظر جایگاه اجتماعی متعلق به آن منطقه نیستند و به خاطر شرایط مالی در این فضا قرار گرفته‌اند. در این فضا آدم‌هایی مثل ایاز را هم داریم که لاشه گوسفند مرده را به چلوکبابی‌ها می‌فروشند. اما نکته اینجاست که آدمی مثل ایاز هم از روی بدبختی این کار را می‌کند یعنی او کاملا منفی نیست. او کار خلاف می‌کند اما همین آدم هم می‌تواند دست از این کار بردارد؛ یعنی وقتی کتک می‌خورد تماشاگر برایش دلسوزی می‌کند.

  • جایی در داستان به دختر جیپ سوار می‌رسیم، به‌نظر می‌رسد کارکرد این فصل و کل حضور دختر برای این است که در نهایت بفهمیم میکائیل هنوز به آینده و زندگی امیدوار است و آن قدر که ما فکر می‌کنیم سرد و سخت نیست.

بله، می‌خواستم بگویم او اگر شرایط برایش مهیا باشد انسان پویایی است و کارهای فوق‌العاده‌ای انجام می‌دهد. این فیلم، فیلم میکائیل و عسگر است و حضور دختر در واقع یک پاساژی است در میانه راه و یک نقطه برای استراحت تماشاگر. اما چرا یک دختر را انتخاب کردم؟ به این دلیل که حضور او یک کنتراست به‌وجود می‌آورد. یک عکس از یک دختر زخمی، یک گاو زخمی و...در این نقش از چهره معروفی استفاده نکردم تا تماشاگر تصور نکند یک ماجرای عشقی قرار است پیش بیاید.

  • در فصل مربوط به شهرک و دامپزشکی، به‌نظر می‌رسد همان‌قدر که حواستان بوده تصویر شرافتمندانه‌ای از جوانان جنوب شهری ارائه بدهید، به همان نسبت با زیرکی خاصی خواستید تصویر خاصی از جوان‌های شمال شهری به نمایش بگذارید.

نه این طور نبود. فیلم من به فرمی است که وقتی وارد فضای شهری می‌شویم این اتفاقات را می‌بینیم. اتفاقا فضا کاملا رئالیستی است و این کنتراست جذاب است. من قصد توهین به هیچ آدمی را نداشتم. عسگر در مواجهه با شمال شهری‌ها هیچ حرف پرتی نمی‌زند، او فقط به خاطر سادگی کودکانه و روستایی‌اش، جذب این فضا و نوع پوشش آدم‌ها می‌شود. عسگر دیالوگ می‌گوید و این طنز واقعی این شخصیت است.

  • و دیالوگ‌های شیرین عسگر باعث تلطیف فضای غم‌‌انگیز فیلم می‌شود.

بله همین طور است. همه آدم‌هایی که در فیلم می‌بینیم آدم‌های همین اجتماع هستند و متأسفانه این اختلاف طبقاتی در جامعه وجود دارد. ضمن اینکه من این مسئله را بزرگنمایی نکردم. من بالای شهری‌ها را همانقدر دوست دارم که پایین‌شهری‌ها را.

  • در مورد نوع پوشش بازیگران و رنگ‌هایی که انتخاب کردید هم توضیح بدهید، در این مورد هم ادای دین به سینمایی که دوست می‌دارید را در نظر داشتید؟

تمام اجزای فیلم در کلیت آن اثر‌گذار است. پوشش و لباس بخش مهمی از فیلم است. من در انتخاب لباس به‌دنبال فضایی گرم در بخش اول فیلم بودم که به فضای فیلم‌های وسترن نزدیک شود. جزئیات هم برایم مهم بود یعنی اگر دستمال گردن عسگر و ساعت میکائیل را حذف می‌کردیم به این فرم لطمه می‌خورد. انتخاب بلیزر آبی هم قرار بود به کلیت فیلم کمک کند تا متفاوت جلوه کند.

  • و حتی موسیقی متفاوت با آوای حزن انگیز؟

بله، بخشی از سنگینی فضا به موسیقی برمی‌گردد. در انتخاب موسیقی هم یادمان بود که قهرمانان داستان ما منتظرند و قرار است اتفاقی بیفتد. من با ستار اورکی که از آهنگسازان جوان ماست در مورد آنچه از موسیقی می‌دانستم گفتم و آنچه در آرشیوم از موسیقی داشتم را به ایشان دادم. این را هم بگویم که من بیش از سینما به موسیقی علاقه‌مندم و در این باره سه فیلم کوتاه هم ساخته‌ام. من آرشیو موسیقی قدیمی خود را در اختیار ایشان گذاشتم و پس از صحبت‌های زیاد به این نتیجه فعلی رسیدیم. حجم موسیقی و تنوع سازها را نیز به عمد محدود کردیم.

کد خبر 61916

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار سینما

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز