شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۷ - ۰۸:۰۸
۰ نفر

ناهید پیشور: پرسشی که در سال‌های اخیر، وقتی فیلم تازه‌ای از وودی آلن روی پرده آمده تکرار شده، احتمالا قبل از تماشای «ویکی، کریستینا، بارسلونا» هم ذهن تماشاگر پیگیر و علاقه‌مند را درگیر می‌کند.

پرسشی که از نوعی تردید در مورد توانایی‌های آلن 73 ساله حکایت می‌کند: «آیا او هنوز هم به اندازه «آنی‌هال»، «رز ارغوانی قاهره»، «هانا و خواهرانش» و «زن و شوهرها» خلاق است؟» در میان چند فیلم کاملا ناامید کننده، «امتیاز نهایی» و همین فیلم آخر به این پرسش پاسخ مثبت می‌دهند.فیلم‌ها از میل به تجربه‌های تازه خبر می‌دهند و اینکه او با وجود توانایی تکرار متقاعدکننده موفقیت‌های گذشته، ریسک کردن را ترجیح می‌دهد؛ ریسک‌هایی که گاهی مثل «تبهکاران خرده پا» به نتیجه نمی‌رسند و گاهی هم آن‌قدر موفق از کار درمی‌آیند که آلن دست‌نیافتنی اواخر دهه 70 تا اوایل دهه 90 را تداعی می‌کنند.

«ویکی، کریستینا، بارسلونا» شور و اشتیاق را با تلخ‌اندیشی و بدبینی ذاتی مولفش تلفیق می‌کند. زیبایی بصری فیلم در عین چشم‌نوازی، اندوهبار نیز هست. برای آنها که معتقدند آلن بیشتر فیلمسازی اروپایی است تا کارگردانی آمریکایی، « ویکی...» شاید مثال قانع‌کننده‌ای باشد. تولستوی سال‌ها پیش گفت: «زیبایی نجاتمان خواهد داد.» آلن اما در آخرین ساخته‌اش نشان می‌دهد که اعتقاد به چنین اندیشه‌ای در دنیای پر از تناقض امروز، نیازمند خوش‌بینی افراطی است؛ صفتی که آلن همواره از آن مبرا بوده است.

همیشه همین‌طور بوده، اینکه بعد از انتقادهای تند و بی‌رحمانه از آلن با عبارت‌هایی که آن‌قدر تکرار شده که همه آنها را از حفظ شده‌اند؛ استاد با بازگشتی خیرکننده، جواب زخم‌زبان‌ها را بدهد. شاید به همین دلیل است که از وقتی کهولت سن آلن ترجیع بند نقدها شده، آلن بیشتر درباره جوان‌ها فیلم می‌سازد.

کاراکترهای «ویکی، کریستینا، بارسلونا» جوانند اما ابتکار توأم با تجربه، آزادی عمل و تسلط به روایت در این کمیک درام سوژه محور حکایت از خلاقیت تمام نشدنی کارگردانی توانمند دارد که پیرانه سر، عشقی مدرن را به تصویر می‌کشد.

سی‌ونهمین ساخته وودی آلن دستش‌ده گوی رقابت در جلب توجه بیننده است.فیلم، داستان قتل عام روزهای تابستان در گرداب سرگیجه‌آور حسادت و احساسات دو دوست آمریکایی است که برای گذراندن تعطیلات به شهر بارسلون آمده و زیر گرمای خورشید سوزان مدیترانه در پی شکار بهترین لحظه‌ها هستند. ویکی (ربه‌کا هال) دختری آرام، باهوش و مبادی آداب است که خوب صحبت می‌کند و رفتاری صمیمانه دارد ولی همواره می‌کوشد تا حریم‌های فردی و اجتماعی را رعایت کند.

او دانش‌آموخته یکی از دانشگاه‌های معتبر آمریکاست و در حال حاضر مشغول تهیه پایان‌نامه‌ای با عنوان «هویت کاتالونیایی» برای فارغ‌التحصیلی از دوره کارشناسی‌ارشد است. ویکی زنی کاملا سرد و بی‌احساس است که با حضور خاکستری‌اش، فیلم را از ورطه سقوط به سیاهی مطلق نجات می‌دهد. اما کریستینا نقطه مقابل اوست؛ دختری سرزنده و پر از شور جوانی که به سختی می‌تواند به خواسته‌هایش فائق آید. او فیلمسازی بلندپرواز و با انگیزه‌ است که به تازگی فیلم کوتاهی را با مضمون دغدغه همیشگی‌اش ساخته است: «چرا به سختی می‌توان عشق را تعریف کرد؟»

ویکی و کریستینا در نخستین روزهای اقامتشان در افتتاحیه یک موزه هنری شرکت می‌کنند. حضور آنها در این مراسم و آشنایی با نقاش جوانی به نام جوآن آنتونیو، سرآغاز شکل‌گیری مثلثی است که به جذابیت دراماتیک اثر می‌افزاید.

آلن همچون نظاره‌گری دقیق، واکنش‌های افراد مختلف در مقابل وسوسه و خیانت را به عنوان رهاورد بی‌چون و چرای روابط مدرن به تصویر می‌کشد. اما چرا آلن از میان همه سوژه‌های ریز و درشتی که قطعا به چشم تزبین فیلمساز حساسی چون او آمده‌اند، دور از ذهن‌ترین گزینه را انتخاب کرده است؟! کارگردانی که در اواخر دهه‌های 70 و80   به ساخت کمدی و درام بسنده می‌کرد، فیلمی ساخته که ثابت می‌کند او برای بیان اندیشه‌هایش محدودیت‌های ژانری را برنمی‌تابد.

کاراکترهای «ویکی، کریستینا، بارسلونا» در دنیای ایده‌آل خالقشان زندگی می‌کنند؛ آمیزه‌ای از رمانتیک‌گرایی فیتز جرالدی، اطناب کلام روهمر ونیهیلیسم برادران مارکس! تصورات آلن آن‌قدر در ذهنش روشن و شفاف هستند که برای عینیت بخشیدن به آنها بی‌مهابا ضرورت‌های ژانری را کنار می‌گذارد و در داستان‌پردازی، تصویربرداری و حتی فضاسازی روحی و عاطفی فیلم نیز سنت‌شکنی می‌کند. ویکی و کریستینا هم آزادند. آزادند تا هر کجا و هر طور که مایلند تعطیلاتشان را بگذرانند، قصه را پیش ببرند و حتی از طوطی‌وار بیان کردن دیالوگ‌هایی که فیلمنامه برایشان دیکته کرده سرباز زنند.

آلن به کارگردانی نکردن بازیگرانش مشهور است و همواره فرصت ریسک کردن را به آنها می‌دهد که یا شنا کنند و یا در اشتباهاتشان غرق شوند! اعتماد او به هنرپیشگان و احترام به قابلیت‌های آنها، صدور مجوز کارگردان برای قرار گرفتن در صحنه‌ای است که آنچه را در چنته دارند روی دایره بریزند و خودشان باشند. حاصل تجربه این سال‌ها و اتخاذ چنین رویکردی، درخشش تک‌تک بازیگران در نقش‌هایی است که به آنها محول شده! اسکارلت جوهانسون تاکنون هیچ کاراکتری را تا این اندازه بی‌استرس و بااعتماد به نفس بازی نکرده است. باروم بیش از پیش در انتقال جذابیت‌های رمانتیک روابطش موفق است و می‌کوشد تا با ارائه یک بازی واقع‌بینانه مخاطب را به قبح ‌گرایش به غیر اخلاقیات واقف سازد، به طوری که سنگینی سایه هوسبازی را حس کند و از آن دوری گزیند.

 ربه‌کا هال‌ هم هنرپیشه جوان و قابل‌قبولی است که به فوت‌وفن حرفه‌اش آشناست اما هیچ اثری از زیرکی و بلوغ هنری در کارش دیده نمی‌شود. اما نقطه مقابل او تاثیرگذارترین چهر‌ه‌ای است که حضورش نقطه‌عطف داستان یکنواخت آلن است؛ پنه‌لوپه کروز که به نظر می‌رسد مفهوم «ستاره بودن» برایش با نخستین درخشش واقعی در یک فیلم آمریکایی معنا پیدا کرده است. او در نقش ماریا النا همسر سابق جوآن آنتونیو، زنی خوش قریحه است که به لحاظ جزئیات شخصیتی با همه نقش‌هایی که تاکنون ایفا کرده متفاوت است. آلن مثل همیشه برای مخاطبانش سورپرایز دارد که باز هم عمیق‌تر از آنی است که در نگاه اول به چشم می‌آید.

فیلم او در واقع نمایش اغراق‌آمیزی از تفریح و تفرج دور از واقعیت چند جوان است. موقعیت‌ها و میزانسن‌ بیشتر سکانس‌ها یکی است و فقط شخصیت‌ها جای خود را با هم عوض می‌کنند؛ با نگاهی عمیق به این درام به ظاهر ساده به اندیشه ژرف آلن در مقام یک فیلمساز تحلیلگر ایمان می‌آورید که از دریچه دوربینش مشکلات و معضلات اجتماع را می‌کاود و نکات ظریف مدنظرش را هنرمندانه در زوایای پنهانی شخصیت کاراکترهایش تعبیه می‌کند. او در اولین برخوردش جهان‌بینی کلی کارگردان را در یک جمله خلاصه می‌کند و می‌گوید: «زندگی، کوتاه، ملال‌انگیز، بی‌اشتیاق و پر از درد است!»

آلن در خلق دو کاراکتر زن قصه ظرافت قابل ملاحظه‌ای به خرج داده، به طوری که دو دوست به ظاهر همراه و با علایق مشترک تجسم دو فلسفه رمانتیک کاملا متضاد هستند.حدود یک ساعت طول می‌کشد تا پنه‌لوپه کروز با حضور خود شخصیت‌ها را از رخوتی که گرفتار آن شدند نجات دهد. او نمونه زن ایده‌آل آلن است که شتاب‌زده اما ملودی‌وار دیالوگ‌هایش را با لهجه انگلیسی- اسپانیایی بیان می‌کند و در کانون توجه بیننده قرار می‌گیرد.

اما آنچه بعد از همه ماجراهای داستان انتظار شخصیت‌ها را می‌کشد تنهایی، جنون، گرایش به قتل، احساس شکست و سرخوردگی با ازدواج‌های خسته‌کننده است، اما اینکه چرا آلن با وجود همه باورهای شخصی و اعتقاد به فلسفه لذت‌گرایی چنین پایان تلخی را برای کاراکترهایش درنظر گرفته جای بحث دارد. تمایل او به ایجاد تنوع در فضای کار و انتخاب لوکیشن‌هایی خارج از هالیوود در سال‌های اخیر هم به کارش طراوت خاصی بخشیده؛ اتفاقی که سه سال پیش با امتیاز نهایی درانگلستان افتاد و امسال با ویکی... در اسپانیا تکرار شد! به هر جهت این دو فیلم او از هر حیث با بهترین‌های کارنامه‌اش در چند دهه گذشته رقابت می‌کنند.

توجه ویژه او به شیوه نگارش فیلمنامه، موسیقی، تدوین و حتی بازی گرفتن از هنرپیشگان ، نشان از حساسیت‌های هنرمندانه این کهنه‌کار هالیوودی دارد. سینمای وودی آلن را با جمله‌های قصار و اندیشه و نگاه خاصش به زندگی دوست داشته‌ایم. پیام محوری «ویکی، کریستینا، بارسلونا» هم خالی از لطف نیست: عشق پرشور را از دست ندهید، حتی اگر در دستان معشوقی حسود، شانسی برای ادامه زندگی نداشته باشید!

کد خبر 63198

پر بیننده‌ترین اخبار سینما

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز