دولاب، قریه‌ای چند صد ساله یا یکی از اصیل‌ترین محله‌های تهران است.

خانه ارباب تقي

همشهری آنلاین_مژگان مهرابی: رد پای تاریخ در جای جای آن به خوبی دیده می‌شود. بناهایی که به رغم فرسودگی همچنان پابرجا هستند یا آنهایی که اثر هویتی‌شان محو شده اما نامشان همچنان بر سر زبان‌هاست. تعدادشان کم نیست. اگر خوب بگردی و پای صحبت قدیمی‌های محله بنشینی نام تک تک‌شان را می‌گویند. هر کدام‌شان سرگذشتی دارند که اگر نوشته شود کتاب قطوری خواهد شد. مثل کاروانسرای اسدی. بعد از گذشت سال‌ها از برچیده شدن آن هنوز اهالی آن گاراژ متروکه عریض و طویل را به اسم کاروانسرای اسدی می‌شناسند. خاطرات زیادی از آن جا دارند. عده‌ای معتقدند درشکه خانه بوده و عده‌ای هم می‌گویند در سال‌های دور به‌عنوان کاروانسرا از آن استفاده می‌شده است. این مکان قدیمی داستان جالبی دارد که شنیدنش خالی از لطف نیست.  

کاروانسرای اسدی در محله دولاب، مکانی پر رمز و راز با داستانی است که اوج و فرود آن را نمی‌دانیم. از هرکدام از اهالی محله دولاب نشانی‌اش را بپرسی، راهنمایی‌ات می‌کنند. درست در انتهای خیابان امیرسلیمانی است. بنایی نه چندان قدیمی با دیوارهای بلند و دری آهنین که امکان دیدن اندرونی را از رهگذران می‌گیرد. از نام کاروانسرای اسدی، نخستین تصویری که در ذهن مخاطب جا می‌گیرد، دیدن فضایی است بزرگ با اتاق‌های زیادی که دورتادور حیاط قرار دارند. اما با باز شدن در آهنینش، آنچه که به چشم می‌آید، محوطه‌ای است که بیشتر به گاراژ می‌ماند.

اینجا شباهتی به کاروانسرا ندارد. خبری از اتاق‌های تو در تو نیست و به جای آن در ۲ طرف حیاط چند مغازه دیده می‌شود. مغازه‌هایی که به دلیل بی‌رونقی از سکه افتاده و متروکه شده‌اند. البته در انتهای گاراژ یا کاروانسرا یا هرچه که بشود نام گذاشت، چند مغازه است که از قرار معلوم چند سالی می‌شود به چاپخانه تبدیل شده‌اند. «سعید زمانی» آنها را اداره می‌کند. اینکه آیا مکان فعلی پیشتر کاروانسرا بوده را از او جویا می‌شوم. پاسخ می‌دهد: «زمانی که پدرم این ملک را خرید من هنوز متولد نشده بودم. بنابراین هر آنچه نقل می‌کنم از زبان پدرم است. اینجا را محمدعلی زمانی پدرم همراه یکی از دوستانش به نام حسن فلاح در سال ۵۵ خریده است. گویا آن زمان درشکه خانه بوده است. پدرم بعد از خرید ساختار درشکه خانه را تخریب و به شکل فعلی تغییر داده است.» 

  • از کارگاه ریخته‌گری تا چاپخانه 
روزی روزگاری درشکه‌خانه ارباب تقی
حسین خدیش/ساکن محله

به گفته زمانی، زمین کاروانسرای اسدی یا درشکه خانه، در تملک یکی از نهادها است و فقط سرقفلی‌اش از آن «محمدعلی زمانی» است. سعید زمانی اطلاعی درباره اینکه چرا نام اسدی بر کاروانسرا گذاشته شده را هم نمی‌داند. او متذکر می‌شود احتمال اینکه قبل از درشکه خانه اینجا کاروانسرایی دایر بوده زیاد است چراکه بیشتر زوار امام رضا(ع) برای رفتن به مشهد معمولاً در این محله اتراق کرده و خستگی از تن به در می‌کردند. زمانی ادامه می‌دهد: «بعد از اینکه پدرم اینجا را تملک کرد و مغازه ساخت، کارگاه صندلی‌سازی و آبکاری برپا کرد. تزریق ‌کاری و ریخته‌گری هم داشتیم. خودشان تولیدکننده میز و صندلی بودند. مغازه‌ها تا سال ۸۰ فعال بود اما چون شهرداری تذکر داد این شغل‌ها باید به خارج از تهران انتقال پیدا کند. مغازه‌ها تعطیل شد. تنها مغازه‌ای که دایر است، چاپخانه‌ای است که توسط یکی از آشنایان اداره می‌شود.» 

  • یادگار ارباب تقی

از دانسته‌های زمانی چیزی دستگیرمان نمی‌شود. به سراغ اهالی محله می‌رویم. به‌خصوص آنهایی که مویی سپید کرده‌اند. اغلب‌شان معتقدند از زمانی که خود را شناخته‌اند، اینجا را به اسم کاروانسرا می‌شناسند. «حسین خدیش» یکی از آنهاست. او می‌گوید: «من از پدرم و دیگر اهالی شنیده‌ام اینجا درشکه خانه بوده است. اما چرا به آن کاروانسرای اسدی می‌گویند را نمی‌دانم. زمانی که ماشینی در کار نبود و مردم با درشکه رفت‌وآمد می‌کردند.

از این مکان به‌عنوان پارکینگ درشکه‌ها استفاده می‌شده است.» او اطلاعات بیشتری ندارد و برای دانستن هویت گمشده این ملک از «کاظم هادی دولابی» دبیر شورایاری محله گذرپایین دولاب کمک می‌گیریم. او می‌گوید: «در چند دهه پیش که خبری از ماشین و اتوبوس نبود، فردی به نام ارباب تقی اینجا را تبدیل به درشکه خانه کرد. زمینش را اهالی خود دولاب وقف کرده بودند. یکی از سنت‌های دولابی‌ها این بود که بخشی از زمین‌های کشاورزی خود را برای کارهای عام‌المنفعه وقف کنند. مسجد می‌ساختند. حمام می‌ساختند. چیزی‌هایی که مردم نیاز داشتند. برای همین ملک اینجا را ارباب تقی اجاره و تبدیل به درشکه خانه کرد.» 

  • آیین درشکه رانی 

روزی روزگاری درشکه‌خانه ارباب تقی

 زمان ایجاد ایستگاه درشکه به سال ۱۲۶۹ هجری شمسی برمی‌گردد. یعنی زمان سلطنت ناصرالدین شاه. وقتی رشد جمعیت در تهران رو به فزونی گذاشت، یکی از ضرورت‌هایی که احساس می‌شد، استفاده از وسایل حمل‌ونقل بود. از این‌رو دولت ایران مجوز تأسیس نخستین شرکت درشکه رانی را به یکی از کارمندان عالی‌رتبه وزارت امور خارجه ایران، به نام میرزا جواد خان داد و به این‌ترتیب او ۳۰ دستگاه کالسکه را از دیار فرنگ وارد کشورمان شد. درشکه‌های یک اسبه، در ۴ نقطه تهران می‌ایستادند. میدان توپخانه، سبزه‌میدان، اطراف سفارت انگلیس و میدان سرچشمه. این درشکه‌ها معمولاً به‌صورت ساعتی کرایه می‌شدند.

البته در زمستان نرخ آنها فرق می‌کرد. در محدوده شهر ساعتی ۲ قران و پنج شاهی، خارج از محدوده شهر ۳ قران حساب می‌شد. بیشتر نرخ هم به مقصد شمیران تعلق داشت و ۴ قران بود. با گسترش شهر و افزایش مسافران، روز به روز بر تعداد درشکه‌ها افزوده و در جای جای تهران درشکه خانه‌های زیادی راه‌اندازی شد. البته جواز کار به هر کسی داده نمی‌شد و اگر فردی تمایل به راندن درشکه داشت باید هفت‌خوان رستم را پشت سر می‌گذاشت.

به قول معروف در آزمون درشکه رانی شرکت می‌کرد. از قوانین ذکر شده، اینکه درشکه ران موقع حمل مسافر حق خوردن یا آشامیدن نداشت. بعد از پیاده کردن مسافر باید درشکه را وارسی می‌کرد تا اگر وسیله‌ای جا مانده به او تحویل دهد. آنها موظف بودند در خیابان‌های شیب‌دار و کوچه‌های منتهی به‌ خیابان آهسته حرکت کنند و دیگر اینکه سبقت گرفتن از درشکه‌های دیگر ممنوع بود، مگر اینکه مریض بدحالی داشتند.  

  •  بنای تاریخی در تملک اداره اوقاف

روزی روزگاری درشکه‌خانه ارباب تقی

هادی دولابی درشکه خانه را دیده و به قول خودش محل بازی و تفریح او و همسالانش بوده است. تعریف می‌کند: «آن چه از دوران کودکی خود به یاد دارم این است که دورتادور اینجا آخور بود که با فواصل منظم از هم جدا بودند. غروب که می‌شد درشکه چی‌ها به اینجا می‌آمدند. اسب‌ها را در یکی از آخورها می‌بستند و درشکه را در وسط محوطه می‌گذاشتند. چند نفری هم در درشکه خانه به تیمار اسب‌ها مشغول بودند و برای این کار پول می‌گرفتند. تعداد درشکه‌ها زیاد بود. صبح که می‌شد درشکه چی‌ها می‌آمدند. اسب‌ها را به درشکه بسته و دوباره روز از نو و روزی از نو. از درشکه خانه ارباب تقی درشکه‌ها به میدان خراسان، میدان شوش و شهدا تقسیم می‌شدند.»

صدای سم اسب‌ها روی زمین خاکی و شیهه آنها، هیاهوی آدم‌ها برای سوار شدن، «الهی به امید تو» گفتن‌های مرد درشکه‌چی و... و. آواهای زیبایی است که اگر کسی گوش دل بسپارد حتماً خواهد شنید. صداهایی که هرگز تکرار نمی‌شود. «حبیب‌الله ‌مظاهری» از دیگر اهالی محله است در ادامه صحبت‌های هادی دولابی، تعریف می‌کند: «آن زمان شاید ۸‌ـ ۹ سال داشتم. همراه با برادرم و پسرعمویم به اینجا می‌آمدیم درشکه که راه می‌افتاد ما از پشت سوار درشکه می‌شدیم. سرگرمی‌مان بود. درشکه‌چی که می‌دید با ریسمانی که قلوت نام داشت ما را می‌زد. که پایین بیاییم. بنده خدا می‌ترسید که مبادا زیر دست و پای اسب بیفتیم. نه اینکه محکم بزند همین که دردمان می‌آمد برایش کافی بود.» این ملک تاریخی اگرچه معماری‌اش دستخورده شده و جز آثار باستانی تلقی نمی‌شود اما می‌توان با حفظ ماهیتش آن را به مکانی برای خدمت‌رسانی به اهالی تبدیل کرد. از قرار معلوم شورایاری محله پیشنهاد داده اینجا تبدیل به بازارتره‌بار یا درمانگاه شود.  
 

کد خبر 609162

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار زیر پوست شهر

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha