نفیسه مجیدی‌زاده: خیلی‌ها حوصله ندارند یک جا بنشینند؛ دوست دارند همه‌اش راه بروند؛ مثل من! خیلی‌ها را نمی‌شود در یک مکان بیش از یک روز نگه داشت، مثل من! خیلی‌ها نمی‌توانند مدت طولانی ساکت بمانند.

   خیلی‌ها نمی‌توانند آرام صحبت کنند.

   خیلی‌ها...

   اسمم را نوشته‌ام اما نمی‌توانم همه اینها را برای سه روز رعایت کنم.

   پس اعتکاف نمی‌روم!

   گفتم نمی‌روم، اما ساکم را پیدا کردم. با یک مسواک و خمیردندان، حوله کوچک، پتوی مسافرتی، کاغذ، قلم و نمک...

   ساک دستی کوچکم را با یک دلشوره بزرگ و یک بطری آب برمی‌دارم و راهی سفر می‌شوم:

   سفر به درون.

   بیست هزار سال نوری از خودم دور شدم.

   نمی‌دانم سه روز زمینی در محاسبه‌های نجومی اینقدر زیاد است یا نه!

عکس ازفارس

   اما در محاسبه‌های درونی خودم به این عدد رسیدم.خیلی دور شده بودم. شاید هم نه؛ به خودم نزدیک‌تر شده بودم.

   و از زندگی گذرایی که آنقدر به آن عادت داشتم دور شده بودم. دیگر لجم نمی‌گرفت، حرص نمی‌خوردم، ‌بلند حرف نمی‌زدم، حسادت به دوستانم... خنده‌دار شده بود.

   وقتی از مسجد بیرون آمدم با همه آدم‌هایی که راه می‌رفتند غریبه بودم. اگر سال‌های سال از این شهر دور می‌شدم، اینقدر غریبه و ناآشنا نبودم. در این مسجد چه گذشت که حتی غروب آفتاب و روشنایی‌های شب برایم عجیب بود؟

کد خبر 58133

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز