«پدر جان عذرخواهی می‌کنم؛ از راه دوری تا نزدیک اروند برای دیدارم آمده‌ای.خواهشی دارم؛ حلالم کن!دلم رضا نمی‌دهد با بچه‌ها برای رزم شبانه نروم. صبح برمی‌گردم.» این عبارات آخرین گفت‌وگوی شهید «محمدحسین‌لطفی بهادرانی‌زاده» با پدر چند روز قبل از شهادت بود.

شهید

همشهری آنلاین _ بهاره خسروی:  . محمدحسین فقط ۱۶ بهار در زندگی از سر گذرانده بود که در اسفندماه سال ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸، منطقه فاو، به فیض رفیع شهادت رسید و مفقودالاثر شد. پیکر این شهید سرافراز وطن از سال ۱۳۹۲ با عنوان گمنام در کنار دیگر همرزمانش در مقبره شهدای گمنام میدان امام حسین(ع) آرام‌گرفته بود. با تلاش معراج شهدا پیکر پاک این شهید بعد از ۳۴ سال شناسایی شد. مادر این شهید والامقام در مراسم ویژه‌ای که با همکاری معراج شهدا، فرهنگسرای عترت و شهرداری منطقه ۱۲ تدارک دیده شده بود، برای نخستین‌بار موفق به دیدار مزار فرزندش در مقبره شهدای گمنام میدان امام حسین(ع) شد. در این گزارش، با خانواده «محمدحسین لطفی بهادرانی‌زاده» درباره این شهید گفت‌وگو کردیم.

«هر دو فرزندم «علی» و «محمدحسین» شهید شدند. یکی از آنها مفقودالاثر و دیگری مفقودالجسد شده بود. پیکر علی بعد از ۱۴ سال و ۷ ماه آمد. اما از حسین ۳۳ سال بی‌خبر ماندم.» «سکینه زارع‌زاده» مادر شهیدان لطفی بهادرانی‌زاده، این جملات را می‌گوید و درباره احساسش قبل از اینکه گمشده‌اش را پیدا کند چنین توضیح می‌دهد: «چند روز بود که بی‌دلیل دل‌شوره داشتم. انتظار شنیدن خبری را داشتم، اما چه خبری!؟ همراه پسر بزرگم، عباس، جایی می‌رفتیم. پرسید: مادر اگر شهیدی را خاک‌سپاری کرده باشند، بعد دوباره پیکرش را جابه‌جا کنند و جای دیگری ببرند کار درستی است؟ پاسخ دادم: شهید را هرجا که قسمتش باشد دفن می‌کنند و جابه‌جایی پیکر گناه دارد. پسرم هیچ حرفی نزد.»

  •  خبر بازگشت یوسف مادر به خانه

دل‌شوره‌های مادر بیراه نبود. خبر پیدا شدن نشانه‌ای از یوسف مادر در خانه بود. او صبورانه در فراقش ایستادگی کرده و از این دوری و جدایی خم به ابرو نیاورده بود. مادر ادامه ماجرا را تعریف می‌کند: «پسرم اطلاع داد که از طرف سپاه و بنیاد شهید قرار است چند نفری مهمان خانه ما شوند. اغلب سالی یکی،۲ بار پذیرای این عزیزان بودیم. کمی گذشت. دوباره گفت: مادر جان از صداوسیما هم مهمان داریم. تعجب کردم. پیش خودم گفتم: چه کار دارند؟ اما بعد به این کنجکاوی جواب دادم که مهمان خانه ما هستند و قدمشان روی چشم. برای پذیرایی از مهمانان کمی میوه و وسایل پذیرایی تهیه کردیم. مهمان‌ها که دور هم جمع شدند شروع به پچ‌پچ کردند. از همین صحبت‌های مخفیانه حس کردم خبری از حسین شده است. اما نمی‌دانستم مزار حسینم در میدان امام حسین(ع) است. خیال می‌کردم پیکرش را از منطقه می‌آوردند. با شنیدن خبر، شکر خدا را به‌ جای آوردم که بالاخره نشانی از گمشده‌ام پیدا کردم.»
چند سال است که پیکر شهید «محمدحسین لطفی بهادرانی‌زاده» در مقبره شهدای گمنام میدان امام حسین(ع) خاک‌سپاری و در سال ۹۸ کشف هویت شده است. مادر شهید در این‌باره می‌گوید: «سال ۱۳۵۶ بود که مرحوم همسرم در بیمارستان سرخه‌حصار بستری شد. چند بار برای عیادتش به بیمارستان رفتیم و آن زمان از این میدان گذر می‌کردیم تا اینکه برای دیدار مزار پسرم، حسین، پس از ۴۳ سال به اینجا آمدیم.»

عباس لطفی بهادرانی زاده / برادر شهید
  •  سجده شکر مادر

«عباس لطفی بهادرانی‌زاده» پسر بزرگ خانواده، قاصد ‌خبر بود. او درباره ماجرای سال‌های دوری و فراق مادر از فرزندان و شنیدن خبر شناسایی محمدحسین تعریف می‌کند: «پیکر داداش‌حسین در منطقه عملیاتی فاو جامانده بود. مادر سال‌ها صبورانه چشم‌انتظار برادرم بود. در این سال‌های دوری، هرگز ناشکری و بی‌تابی و حتی گلایه‌ای از این فراغ و جدایی نداشت. فقط برای خانم فاطمه زهرا(س) گریه می‌کرد. با روحیه‌ای که از او می‌شناختم به‌راحتی به مادر گفتم: خبر خوشی دارم. به‌سرعت در پاسخ گفت: از داداش حسین‌ات خبری شده!؟ بعد شنیدن این خبر، دست‌هایش را به آسمان برد و سجده شکر به‌جای آورد. اکنون آرامش مادر بیشتر شده است.»

  •  اشک پدر در آخرین دیدار فرزند

عباس لطفی با یادی از پدر مرحومش که چند سال است به برادران شهیدش پیوسته است، خاطره‌ای از آخرین دیدار با فرزندش قبل از عملیات والفجر ۸ می‌گوید: «۱۰ روز قبل از عملیات والفجر، گویا به پدر الهام شده بود که حسین به شهادت می‌رسد. گفت: دلم هوای حسین را کرده است. در روزهای جنگ دیدار با رزمندگان، به دلیل شرایط جنگی و مخفی ماندن موقعیت بچه‌ها، کار چندان راحتی بود. اما با همه این سختی‌ها، برای دیدار حسین، به محل استقرار بچه‌های لشکر حضرت سیدالشهدا(ع)، گردان حضرت علی‌اصغر(ع)، گروهان حضرت سجاد(ع) رسیدیم.

آن روزها، گروهان مراحل سخت آماده‌سازی رزم‌های آبی و خاکی را برای عملیات می‌گذراند. شبی که ما در میان بچه‌ها بودیم، فرمانده گروهان که شهید «سید علی سجادی» بود، به احترام پدر به حسین و بچه‌محل‌ها استراحت داد و گفت از رزم شبانه معاف هستند.»
به گفته برادر شهید، حسین با همه احترام و ارادتی که به پدر داشت به او می‌گوید: «پدر جان! عذرخواهی می‌کنم! راه دوری را، از کرج تا نزدیک اروند، برای دیدارم آمده‌ای. خواهشی دارم! حلالم کن! دلم رضا نمی‌دهد با بچه‌ها برای رزم شبانه نروم. صبح برمی‌گردم.» پدر در زمان بدرقه برادرم چند قطره اشک ریخت. چند روز بعد که داداش‌حسین در عملیات شهید شد، پدر گفت: «همان لحظه که حسین قبول نکرد از تمرین رزم شبانه معاف شود، حس کردم در این عملیات به شهادت می‌رسد.»

شهید «محمدحسین لطفی بهادرانی‌زاده»
  • برای برادرت ‌کاری انجام نمی‌دهی؟

شهید «محمدحسین لطفی بهادرانی‌زاده» متولد ۱۳۴۸ بود و در روزهای دفاع‌مقدس برای حضور در جبهه به سن قانونی نرسیده بود. اما عشق به دفاع از آب‌وخاک سن‌وسال نمی‌شناسد، به همین دلیل با پرونده برادر بزرگ‌تر «محمدرضا» مجوز حضور در جبهه را می‌گیرد. «محمدرضا لطفی بهادرانی‌زاده» برادر دیگر شهید از اشتیاق حسین برای حضور در جبهه چنین می‌گوید: «برادر اول، سال ۱۳۶۰ به جبهه‌ رفته بود و برادر دوم، علی، هم مفقودالاثر شده بود. من سال ۱۳۶۴ مجروح شدم و برای مداوا برگشته بودم. برای انجام‌کاری رفتم پادگان کرج. حسین را در پادگان دیدم؛ بغض‌آلود و بی‌قرار بود. فکر کردم اتفاقی افتاده.

پرسیدم: چیزی شده؟ پاسخ داد: شما که به جبهه می‌روید، برای همه هم کار انجام می‌دهید، اما برای من که برادر شما هستم، هیچ‌کاری نمی‌کنید؟ به حسین گفتم: با پرونده من جبهه برو. برای اعزام مجدد بچه‌های کرج، چون من را می‌شناختند گفتند نیازی به عکس نیست. با همان پرونده من لباس رزم گرفت و پوشید و رفت.» محمدرضا لطفی ادامه می‌دهد: «حسین آموزش‌های لازم را به‌واسطه حضور مستمرش در مسجد و بسیج، برای حضور در جبهه‌ دیده بود و آمادگی کامل داشت. قبل از عملیات، به همه نیروهایی که به منطقه می‌رفتند، آموزش مفصل آبی و خاکی می‌دادند. حسین بر همه این آموزش‌ها مسلط بود و از نیروی ویژه غواص‌ها جدا بود. حسین همراه بچه‌های لشکر حضرت سیدالشهدا(ع) و گردان حضرت علی‌اصغر(ع) در عملیات والفجر ۸ شرکت کرد و شهید شد، ولی تا سال‌ها اسم من به‌عنوان شهید در بنیاد شهید ذکر می‌شد!»

کد خبر 578341

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha