ماشین «بنز» حاج «محمد یعقوبی بالونی» که به ابتدای روستا رسید، راننده بوق تند وتیزی را به صدا درآورد. نه ماشینی جلویش بود و نه رهگذری. صدای بوق یک اعلام حضور بود.

بنز

همشهری آنلاین _ سمیرا باباجانپور:  حضور نخستین بنز آلمانی سفید رنگ در کوچه باغ‌های محله «کن». بنز سفید مرحوم حاج محمدیعقوبی که در میان اهالی به «بالونی» معروف بود، همان­قدر که نو، جدید و چشم خیره کن بود، به همان اندازه نیز زمینه تحول در رفتار و کردار پولدارهای کن را به وجود آورد. پس از آن کم‌کم صدای چرخ ماشین‌های آلمانی در کوچه باغ‌های کن به گوش رسید. «علیرضا یعقوبی»، نوه مرحوم حاج محمد بالونی، ما را به یک خانه قدیمی دعوت می‌کند که این روزها مخروبه شده است. درآهنی زهوار دررفته که باز می‌شود، چشممان به جمال آهنی بنز مرحوم حاج محمد بالونی روشن می­شود.

علیرضا یعقوبی به سمت ماشین می‌رود و روی ماشین می‌زند و می‌گوید: «پدربزرگ خاطرات زیادی با این بنز داشت. از همان روز که با بنز وارد محله شد، همه او را با این ماشین دیدند و او را با همین بنز به یاد دارند. هیچ‌وقت هم حاضر نشد بنزش را بفروشد. پدربزرگ عمرش را داد به شما و این بنز ماند در این خانه قدیمی و مخروبه که روزگاری خانه بزرگ و زیبا و وصف ناشدنی بود.» 

سال‌ها طول کشید تا نخستین ماشین وارد روستای کن شود. اگر اهالی قرار بود به شهر بروند باید پای پیاده یا سوار بر چهار پایی راهی می‌شدندروزگاری نخستین ماشین‌ها در ابتدای خیابان «آزادی» به چشم می‌خورد. بعدها «مینی‌بوسی» در جاده کن می‌ایستاد تا مسافران را به شهر برساند. نه تنها کنی‌ها بلکه همه اهالی روستاهای محدوده امامزاده «داود» (ع) نیز با این مینی‌بوس راهی شهر می‌شدند. «عبدالله درویش»، محقق و شاعر محله کن، درباره ورود اتومبیل‌های شخصی و تأثیر آن بر رفتار، ‌منش و گویش اهالی روستا می‌گوید: «وقتی ماشین به روستا آمد، روستانشینان بیشتر به تهران رفتند. این تبادل حتی برگویش کنی‌ها هم تأثیر گذاشت.

 حاج محمد یعقوبی(بالونی) فردی که نخستین خودرو را به کن آورد

زبان و لهجه کنی با زبان و گویش تهرانی درآمیخت. کم‌کم ماشین‌های شخصی راهی روستا شدند و خانواده‌ها نه تنها برای کار و فروش محصولات کشاورزی بلکه برای تفریح و تهرانگردی از روستا خارج می‌شدند.» بنز حاج محمد یعقوبی (بالونی) قراضه و زنگ زده در گوشه‌ای از حیاط خانه‌اش افتاده. ماشینی که به قول «امین نورقربان»، دبیر کارگروه فرهنگی و اجتماعی شورایاری محله کن، می‌توانست در موزه محله جای بگیرد و به‌عنوان یک وسیله قدیمی و خاطره‌انگیز به یادگار بماند. او می‌گوید: «با خانواده مرحوم حاج محمد بالونی صحبت کردیم و آنها از این طرح استقبال کردند ولی متأسفانه جا و مکان مناسبی برای این ماشین پیدا نکردیم.»

  • کامیون‌های به‌جامانده از جنگ جهانی دوم

از ماشین‌های سواره و شخصی که بگذریم، مهم‌ترین ماشینی که به محله کن وارد شد و تأثیر زیادی در کسب و کار اهالی داشت، ورود «کامیون» به روستا بود. وسیله نقلیه‌ای که نقش مهمی در جابه‌­جایی محصولات کشاورزی روستانشینان داشت. «محمد حاج محمدعلی»، یکی از نخستین کامیون‌داران کن بود که نقش مهمی در توسعه اقتصادی کشاورزان این روستا برعهده داشت. بیش از ۷۰ سال از ورود نخستین کامیون «ماک» به تهران می‌گذرد. کامیونی با دماغی کشیده و البته توان کشش ۳۰ تن بار که بسیار زود جای خود را پیدا کرد تا حدی که در دوران پس از جنگ «جهانی دوم»، ماک‌های تقریباً از رده خارج شده کشورهای همجوار وارد کشور و در جاده‌های خاکی به کار گرفته شدند. ماک حاج محمدعلی سال‌ها یار او در جاده‌های خاکی میان کن و میدان‌های تره‌بار مرکزی تهران بود.

  • از چال حمام تا سه‌راه طرشت

زمانی که حاج‌محمدعلی کامیونش را خرید، در کن ماشین نبود. لنگه ماشین او را چند وقت بعد، «محمدعلی محمود» در محله «سرآسیاب» خرید. بار پایین کن را حاج محمدعلی می‌بردو بار بالای کن را محمدعلی محمودمی‌برد. حاج محمدعلی بیشتر «سیب استانبولی» و محصولات زراعی به شهر می‌برد و از سه‌راه «طرشت» آعاز می‌کرد تا «امین‌السلطان» و در نهایت «سرچشمه» تحویل مغازه‌دارمی‌داد. روستاهای بالادست کن بارشان را پشت الاغ می‌گذاشتند و به کن می‌آوردند و از آنجا بار کامیون حاج محمدعلی می‌کردند. برای هر بار، ۱۵ ریال می‌گرفت و اگر بار بزرگ بود، ۲ تومان‌طلب می‌کرد. عبدالله درویش، درباره محل جمع‌آوری محصولات کشاورزان کن می‌گوید: «یکی از جاهایی که معمولاً کنی‌ها بارشان را آنجا جمع می‌کردند، «چال‌حموم» بود. میدان بزرگی که بارها را در آنجا جمع می‌کردند تا حاج محمدعلی کامیون­دار بار بزند و به شهر ببرد.»

  • رانندگی سخت در جاده خاکی

نه تنها در کن، بلکه تا ورودی شهر هم جاده آسفالت وجود نداشت. البته کامیونی که حاج محمدعلی داشت، امتحانش را در این جاده پر فراز و نشیب پس داده بود. ماشین خالی به‌ویژه کامیون در جاده خاکی بسیار سخت کنترل می‌شد.
 برای همین حاج محمدعلی همیشه چند بشکه نفت با خود می‌برد تا هر وقت خالی بر می‌گشت، این بشکه‌ها را از نفت پر کند تا ماشین برای برگشت سنگین شود.

  • لندرور بتول خانم

قصه ورود ماشین به محله «پونک» نیزشنیدنی است. مرحوم «محمد فدایی»، آخرین کدخدای پونک، با وجود سن و سال بالا حافظه خوبی داشت. او در خاطراتش همیشه از نخستین ماشینی صحبت می‌کرد که از سوی پدرزنش وارد پونک شد و بعدها پدرزنش با همین ماشین تصادف کرد و جان سپرد. اما قصه «لندرور» «اکبرآقا کمالی»، نخستین ساکن محله پونک هم شنیدنی است. در محدوده روستای پونک زمین‌های بایر و بیابانی زیادی وجود داشت. زمین‌هایی که نه آب داشت و نه کسی در آنها زندگی می‌کرد. محدوده پونک به قسمت روستایش محدود می‌شد و پس از آن تا چشم کار می‌کرد، بیابان بود.

اکبر کمالی چیزی در حدود ۵۰ سال پیش، زمینی در این محدوده می‌خرد و ۲ اتاق در آن درست می‌کند. او می‌گوید: «تنها ارتباط ما با شهر یک لندرور بود. به همسرم «بتول» خانم رانندگی یاد داده بودم تا درزمان اضطراری و خطر، بچه‌ها را جمع کند و به‌آبادی ببرد. چون آن زمان محدوده غرب پونک پر از «گرگ» و «سگ» های ولگرد و درنده بود. کم‌کم به تعداد همسایه‌هایمان افزوده شد. بتول خانم مهر ماه بچه‌های همسایه را جمع می‌کرد و با همین لندرور به مدرسه‌ای در «آریاشهر» آن زمان که محله «صادقیه» امروز است، می‌برد. در آن زمان تنها ماشین پونک همین لندرور خانواده کمالی بود و مینی‌بوسی که مرحوم محمد فدایی کدخدای پونک داشت.»

کد خبر 563521

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار زیر پوست شهر

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha