مجموع نظرات: ۰
یکشنبه ۲ تیر ۱۳۸۷ - ۲۰:۳۱
۰ نفر

تهمینه حدادی: بعضی چیزها هیچ‌وقت کلیشه نمی‌شوند. بعضی چیزها به نسل جدید و قدیم ربطی ندارند.

بعضی چیزها اگر از جایشان تکان بخورند، زندگی چیزی کم دارد؛ حتی اگر جمله‌ای تکراری باشند مانند «مادر نشده‌ای که بفهمی.»

و ما مادر نشده‌ایم و نمی‌فهمیم رئوف بودن را. که چرا خیلی وقت‌ها می‌شود از خود گذشت؟ که چرا حرف حرف ماست؟ که چرا یادمان می‌رود خوب باشیم؟ و او هیچ چیزی نمی‌گوید و ما دلمان برای جمله‌اش تنگ می‌شود.

یک سال باید بگذرد که بیست جمادی‌الثانی دوباره از راه برسد، که دوباره جشن شود و سرور. و یادمان بیاید که یک چشمه هست برای همه مادرها و باز یادمان می‌رود که غر نزنیم، اخم نکنیم و هربار قول می‌دهیم که هدیه‌مان، خوب بودن باشد.

کادو را که می‌دهیم دستش توقع نداشته. او هیچ‌وقت توقع نداشته.

می‌گوییم: «یعنی چه؟»

و می‌گوید: « مادر نشده‌ای که بفهمی، سالم بودنت مهم است، با پول‌هایت چیزهایی را بخر که دوست ‌داری.» و یادت می‌رود که دو هفته بود که دغدغه داشتیم که کادوی سالی یک‌بارمان را دوست داشته باشد و او همه چیز را دوست دارد و ما جشن می‌گیریم که او هست؛ که روز زن هست؛ که روز مادر هست.

   دغدغه گرفته‌ات؟ که چه چیزی بخری؟ که یک وقت مامان کادویش را توی کمدت پیدا نکند؟ که پول‌هایت آن‌قدر کم است که بزرگ‌ترین هدیه را نمی‌توانی بخری؟ اینها همه تکرارند، اما می‌بینی که چقدر شیرین هستند و هربار مامان‌ها را خوشحال می‌کنند. انگار یک نیروی جادویی دارند. حتی نیرویی که می‌فهمند هدیه‌هایمان چیست! و باز می‌گویند که هیچ چیزی نمی‌خواسته‌اند.

پول‌هایمان را که می‌شمریم می‌بینیم کمند و اگر هم زیاد باشند، می‌دانیم که نمی‌شود آن چیزی را که می‌خواهیم بخریم. دلمان می‌خواهد عشق خریدنی بود که وقتی آن را می‌خریم مامان بفهمد.

نمی‌فهمیم که چرا آن‌قدر قیمت محبت بالاست که بازار خرید و فروش ندارد و نمی‌شود آن را خرید و کادوپیچ کرد و روبان به آن زد. محبت ظرف ندارد. عشق کاغذ کادو ندارد. هیچ‌کس مغازه محبت‌فروشی ندارد. اما یکی محبت را همین‌طوری می‌دهد به ما، پول هم نمی‌گیرد، به‌جای محبتش هم هدیه نمی‌گیرد، تازه عاشق هم هست و ما دلیل این چیزها را نمی‌دانیم.

او می‌گوید: «مادر نشده‌ای که بفهمی.»و ما می‌دانیم که همه روزها روز اوست.

کد خبر 55184

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز