فرشاد شیرزادی‌ ـ خبرنگار: مجید قیصری، داستان‌نویس را در میدان ۸۵ نارمک ملاقات کردیم. جایی که محل زندگی اوست و به قول خودش در یکی دیگر از میدان‌های نارمک، در همین حوالی توسط قابله به دنیا آمده است.

مجید قیصری

خانه زادگاهش هنوز به همان شکل باقی مانده. او می‌گوید: «وقتی در این اتاقی که به دنیا آمده‌ام با خودم خلوت می‌کنم، حس خوبی به من دست می‌دهد. حتی گاهی جانمازم را در همان اتاق پهن می‌کنم و نماز می‌خوانم.» مجید قیصری نویسنده صاحب نامی است که اهل ادبیات او را می‌شناسند. قلم شسته رفته و پاکیزه‌ای دارد و داستان‌هایش از ساختار متناسبی برخوردار است. گفت‌وگوی ما را با او از دست ندهید.

  • در کدام محله متولد شده‌اید و چرا این محله را برای سکونت انتخاب کردید؟

در خیابان پدرثانی. البته پدر و مادرم بیش از ۶۰‌سال است که در این محله سکونت دارند. پدرم در این محله زمینی خریده بود. این اتفاق مربوط به دهه‌۴۰ می‌شود. وامی می‌گیرد و خانه‌ای می‌سازد. هنوز هم خانه به همان شکل باقی مانده است. من هم در همان خانه و نه در بیمارستان به دنیا آمدم، دم‌دمای صبح یکی از روزهای سرد زمستانی دی ماه. هنوز در همان مکانی که به دنیا آمده‌ام نماز می‌خوانم. بعدازظهرها که سری به پدرم می‌زنم نماز مغرب و عشا را آنجا می‌خوانم. این کار حس خوبی به من می‌دهد و آن بخش از خانه را خیلی دوست دارم. همواره با تعجب به آن اتاق نگاه می‌کنم. فکر کن که از عالم دیگری به جهان دیگری پرت می‌شوی و اینجا چشم باز کردی و هنوز همان‌طور باقی مانده و حتی رنگ دیوارها هنوز همان‌گونه است. قاب درها و پنجره‌ها، خلاصه هیچ چیز تغییر نکرده است. اگر این خانه را از نو بسازند و به شکل دیگری درآید آنجایی که من به دنیا آمده‌ام تبدیل به پارکینگ خواهد شد و قدر مسلم دیگر آن حس روحانی را به من نخواهد داد. نیم‌متر جرز دیوار به همان شکل خودنمایی می‌کند. گچ‌کاری‌ها همان‌گونه قدیمی و خاطره‌انگیز است. هنوز طاقچه بر جای خود پابرجاست.
در یک کلام باید بگویم که خانه پدری‌ام در نارمک خاطره و ویژگی متفاوتی برایم دارد و فقط محل سکونت پدر و مادرم محسوب نمی‌شود و چیزی فراتر از آن است که در مخیله بگنجد. اگر در بیمارستان به دنیا آمده بودم شاید به چنین معنایی که در حال حاضر به آن فکر می‌کنم، نمی‌رسیدم و زندگی و آن خانه برایم خیلی عادی‌تر بود.

  • قصد تخریب و نوسازی خانه را ندارید؟

سال ۱۳۷۲ صحبت‌های زیادی در این‌باره شد. پدرم مخالفت کرد و من هم مخالفم و بعید می‌دانم که راضی شوم که آن خانه را تخریب و نوسازی کنند.

  • نشانی دقیقش کجاست؟

خیابان پدرثانی، کوچه ۱۲ فرعی. نبش این کوچه هم یک نان بربری است که بیش از ۶۰ سال نان پخت می‌کند.

  • چه خاطراتی در دوران کودکی و نوجوانی‌تان در محله دارید؟

جغرافیای آخرین کتابم یعنی «گورسفید» محله تسلیحات است. زمانی که خیابان پدرثانی را می‌خواستند آسفالت کنند به خوبی در خاطر دارم. خاکش را جمع می‌کردند و مسطح می‌شد تا برای آسفالت آماده‌سازی شود. آن زمان ۴ یا ۵ سالم بود. وقتی برف می‌آمد راه کوچه‌ها به دلیل پارو کردن برف پشت‌بام‌ها بند می‌آمد. کلی راه می‌آمدیم و با همان برف‌ها سرسره بازی می‌کردیم. مردان محل با بیل برف‌ها را خالی می‌کردند تا راه باز شود. بخش قابل توجهی از برف را در خیابان پدرثانی و جوی این خیابان می‌ریختند. کوچه ما جوی آب نداشت. زن‌ها آش و چای درست می‌کردند.

  • امروز این تصاویر چه تغییری کرده است؟

بسیاری از آن آدم‌ها از دنیا رفته‌اند. اگر برخی از آنها در قید حیات باشند با آنها گفت‌وگو و مرور خاطرات می‌کنیم.

  • ارتباطتان با بچه‌محل‌ها و دوستان قدیمی به چه شکل است؟

هرگاه که فرصتی پیش بیاید آنها را می‌بینم. سال ۱۳۵۵ پیراهن مشکی‌ام را در هیئت کرمانشاهی پوشیدم. آن موقع پیراهن مشکی نداشتم. به آنجا می‌رفتیم و ظرف بزرگی داشتند که پر از پیراهن بود. آن خانه هنوز سر نبش است اما تخریب و نوسازی شده است. آنجا با حاج حسن کرمانشاهی و پسرانش حاج احمد و حاج رضا کرمانشاهی رفاقت کردیم. قدمت هیئت هم بالای ۸۰ سال است. من آنجا برای نخستین بار پیراهن مشکی به تن کردم.

  • چه خاطراتی از محرم و صفر دارید؟

باور کنید که هر سالش خاطره است. اما گاهی می‌بینیم که هیئت‌ها چون در خانه‌ها برپا نمی‌شود میدان‌ها را می‌بندند و در تردد اختلال ایجاد می‌کند. البته ۱۰، ۱۲ روز بیشتر نیست. تعداد مساجد، حسینیه‌ها و هیئت‌های این محل بیش از ۵۰ یا ۶۰ هیئت است و تعداد آدم‌ها بسیار زیاد. حتی یک‌ماه پیش از محرم داربست می‌بندند. سر خیابان فخرایی تعزیه می‌خوانند. در برخی میدان‌ها هم تعزیه سیار می‌خوانند. کلاً فضای روحانی و متفاوتی است. شبی نیست که مردم را نبینید که دستشان ظرف‌های یکبارمصرف و قیمه نذری نباشد. در بیشتر خانه‌ها و محله‌ها نذری داده می‌شود. به همین دلایل نمی‌توانم تصور کنم که خارج از محله نارمک زندگی کنم. بیش از ۵۰ سال خاطره داشتن از یک منطقه و محله باعث می‌شود که شما علقه‌ای به این محله پیدا کنید.

  • چه خاطره‌ای از جنگ دارید که با محرم پیوند خورده است؟

سال ۶۴ در منطقه عملیاتی مهران زخمی شدم. زخم مختصری داشتم. ۲ روز به تاسوعا مانده بود و درخواست استعلاجی کردم. اولش با استعلاجی من مخالفت شد اما به هر مصیبتی بود خودم را به محله‌مان رساندم تا ایام محرم در محله باشم.

  • چه کسانی برای شما دستمایه نگارش داستان شده‌اند؟ آیا از دوستانتان هم شهید شده‌اند؟

خیابان پدرثانی که اکنون نامش به خیابان شهید اسماعیل افشاری تغییر یافته است. با اسماعیل از سال ۱۳۶۰ با هم بودیم و بعد هم شهید شد. او زودتر از من به منطقه رفت. کوچه ۱۲ فرعی به نام شهید محمود تاج‌الدین تغییر نام یافت. او هم جوان ۱۷ ساله‌ای بود که در عملیات مرصاد در گردان حمزه شهید شد. کوچه به کوچه و خیابان به خیابان نام‌ها برایم تداعی‌کننده خاطرات‌اند. یا خیابان «رشید آقمیونی» که دهه ۶۰ توسط منافقان‌ ترور شد. خیابان «میرفخرایی» شده شهید «حسن‌طاهری» که از دوستان خودمان و ۱۳۶۰ تخریبچی بود. محله ما کوچه به کوچه برایم خاطره است. به نظر شما من اینجا را رها کنم که کجا بروم؟ هرچه بعدها هم بنویسم و دستمایه داستان قرار دهم باز هم از همین جغرافیاست. من اینجا رشد کرده و بزرگ شده‌ام و به همین دلیل ذخیره عاطفی‌ام اینجاست. البته از سوی دیگر بگویم که قرار نیست ما کار گزارش‌نویسی و تاریخ‌نگاری کنیم. مهم این است که کار و پس زمینه ذهنی نویسنده از چه آبشخوری نشئت می‌گیرد.

  • کسانی که تصویر و صدای شما را در رادیو و تلویزیون و مطبوعات می‌بینند چه واکنشی دارند؟

دو نفر همیشه به من زنگ می‌زدند. یکی شادروان پدر همسرم بود که روزنامه‌خوان حرفه‌ای بود و دیگری یکی از دوستانم به نام مجید رشیدی که سیم‌کش برق است و در خیابان سی‌متری سکونت دارد. او روزنامه‌ها را می‌خواند و هر وقت که روزنامه را می‌بیند و می‌خواند فوراً به من زنگ می‌زند.

  • میدان ۸۵ را دوست دارید؟

این میدان خیلی سگ دارد. از ساعت ۱۱ شب به بعد تعدادشان بیشتر هم می‌شود. آنچه آزاردهنده است فضولات سگ‌هاست که در خیابان و کوچه می‌ریزد. تک و توک آدم‌هایی را دیده‌ام که فضولات سگ‌هایشان را جمع می‌کنند. اما از سوی دیگر گاندی می‌گوید: «اگر می‌خواهی بدانی مردم چقدر مهربانند ببین که رفتارشان با حیوانات به چه شکل است.» اینجا می‌توانید ببینید که مردم چقدر مهربانند.

  • در زمان جنگ، کدام بخش از محله بمباران شد؟

بیمارستان کودکان بهرامی و پادگان چکش. بیشتر مدارس نیز پناهگاه بود.

  • در پهنه شرق با چه هنرمندانی حشر و نشر داشته‌اید؟

با علی‌اصغر شیرزادی که به خانه‌اش رفت‌وآمد داشتم. یکی  دو بار هم در میدان ۲۲ به خانه زنده‌یاد احمد محمود رفتم. علی مؤذنی هم در همین حوالی زندگی می‌کند و بیشتر در خیابان یکدیگر را می‌بینیم. همچنین مرتضی کربلایی‌لو.

  • اطلاعات فوری:

 نام:  مجید
 نام خانوادگی:  قیصری
 متولد:  ۱۳۴۵
 ویژگی:  داستان‌نویس
 کتاب‌ها:
گور سفید
باغ تلو
نفر سوم از سمت چپ‌
گوساله سرگردان‌
ضیافت به صرف گلوله
و...

کد خبر 455158

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha