همشهری آنلاین: انتخابات آمریکا، کتابخوانی و ... از جمله موضوعاتی بودند که در ستون سرمقاله برخی از روزنامه‌های دوشنبه-۲۴ آبان- جای گرفتند.

عباس عبدي روزنامه‌نگار و تحليلگر مسائل سياسي در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد با تيتر«چه موقع نتايج نظرسنجي نادرست است؟»نوشت: روزنامه اعتماد، ۲۴ آبان

شايد بتوان گفت خاستگاه اصلي شكل‌گيري ابزار و شيوه نظرسنجي در ايالات متحده امريكاست و مهم‌ترين موسسات نظرسنجي از جمله گالوپ نيز در آنجا تاسيس شده‌اند. نظرسنجي‌ها نيز دو گونه هستند. برخي از آنها قابل راستي‌آزمايي هستند و برخي ديگر خير. نظرسنجي‌هاي انتخاباتي از مواردي هستند كه قابليت راستي‌آزمايي دارند. چرا كه در نهايت نتيجه انتخابات معلوم مي‌شود و ميزان درستي و نادرستي نظرسنجي‌ها نيز روشن مي‌شود. در سال جاري دو يا سه مجموعه نظرسنجي مهم انجام شد كه همه نامعتبر تلقي شدند. نخستين مورد مربوط به نظرسنجي از مردم بريتانيا درباره برگزيت يا همان راي به ماندن يا رفتن از اتحاديه اروپا بود و نظرسنجي دوم (منظور مجموعه‌اي از نظرسنجي‌هاست) درباره انتخابات رياست‌جمهوري امريكاست.

در مورد اول، تا آخرين لحظات راي‌گيري نيز نظرسنجي‌ها پيش‌بيني مي‌كردند كه با فاصله حداقل ٢ درصد مردم به ماندن در اتحاديه اروپا راي خواهند داد ولي نتيجه عكس شد و تقريبا با فاصله اندكي مردم به خروج از اتحاديه اروپا راي دادند. البته در فاصله برگزيت و انتخابات امريكا مورد ديگري هم در كلمبيا بود كه نظرسنجي‌ها از موافقت مردم كلمبيا با قرارداد صلح دولت اين كشور با چريك‌هاي فارك خبر مي‌دادند كه نتيجه واقعي رفراندوم آن نيز با فاصله اندكي به نفع مخالفان صلح شد، ولي چون اطلاعي از كم و كيف يا اعتبار نظرسنجي‌هاي آن كشور ندارم، اين مورد را ناديده گرفتم، هرچند منطقي كه در ادامه به كار خواهم برد براي همه آنها يكسان است.

مجموعه نظرسنجي‌هاي مورد دوم تقريبا اتفاق نظر داشتند كه هيلاري كلينتون پيروز انتخابات رياست‌جمهوري امريكاست ولي چنين نشد. هرچند پيش‌بيني نتايج انتخابات امريكا به دليل پيچيدگي‌هايي از جمله وجود كارت الكترال و اين احتمال كه فرد پيروز راي كمتري بياورد، سخت است، ولي در هر حال كارايي نظرسنجي‌ها مورد سوال واقع شده است و در مقابل عده‌اي نيز به دفاع از آن پرداخته‌اند و توجيهاتي را در اين ناكارايي طرح كرده‌اند، از جمله يكي از كارشناسان اين موضوع نوشته است كه: «نظرسنجي‌ها به‌طور ميانگين پيش‌بيني مي‌كردند خانم كلينتون راي مردم (popular vote) را با اختلافي حدود ۴ تا ۵ درصد ببرد. خانم كلينتون در حال حاضر (كه ۹۷ درصد آراي شمارش شده) هنوز حدود ۱۴۰ هزار راي در كل كشور بيشتر از آقاي ترامپ به دست آورده است. بنابراين اصل پيش‌بيني درست بوده اما دامنه آن كمتر از ميزان پيش‌بيني شده است.

اگر در نظر بگيريم كه بيشتر اين نظرسنجي‌‌ها دست‌كم ۳ درصد حاشيه خطاي مفروض داشته‌اند، شايد بتوان گفت كه تنها ۱ تا ۲ درصد در برآوردشان خطا رخ داده است. گذشته از خطاي اندك در سطح ملي، در سطح ايالتي از ميان ۵۰ ايالت و نيز واشنگتن دي‌سي، تنها پيش‌بيني در ۵ ايالت نادرست از كار درآمد: فلوريدا، كاروليناي شمالي، ميشيگان، ويسكانسن، و پنسيلوانيا. اما در سيستم الكترال كالج، اين ايالت‌ها در مجموع ۹۰ راي از مجموع ۵۳۸ راي الكترال را در اختيار داشتند كه همه به حساب آقاي ترامپ واريز شد و كل معادلات را دگرگون كرد. بنابراين با آنكه نظرسنجي‌ها فقط در ۱۰ درصد از ايالت‌ها مرتكب خطاي پيش‌بيني شدند، اما اثر اين مقدار بر روي كل انتخابات (به دليل سيستم الكترال كالج) دگرگون‌كننده بود. زيرا در واقع نبرد در اين دوره نه براي كل ۵۳۸ راي كه عملا براي همان ۹۰ (تا حداكثر ۱۴۷) راي بود. به علاوه اگر دامنه خطاي همين نظرسنجي‌ها هم در نظر گرفته شود، دامنه اشتباه پيش‌بيني‌شان باز هم كمتر مي‌شود.»

بنده در اين يادداشت مي‌كوشم كه محل نزاع را روشن كنم و با توجه به نكته‌اي كه پيش از انتخابات طي يادداشت «دو پرسش بي‌پاسخ درباره انتخابات امريكا» درباره نظرسنجي‌هاي اخير امريكا گفتم آن موضوع را دقيق‌تر شرح دهم.

نتايج يك نظرسنجي در دو حالت ممكن است مطابق با واقعيت نباشد. اول اينكه نظرسنجي خطا و نادرست انجام شده باشد. اين خطا در مرحله نمونه‌گيري يا پرسشگري يا طرح سوال مي‌تواند رخ دهد. مهم‌ترين خطاي معمول در نمونه‌گيري است به ويژه آنكه نظرسنجي‌ها را حتي‌المقدور با تعداد محدودي انجام مي‌دهند و در نتيجه خطاي نمونه‌گيري به سرعت خود را نشان خواهد داد. پژوهشگران براي اينكه مرتكب خطاي نمونه‌گيري نشوند، از شيوه‌هاي گوناگوني استفاده مي‌كنند. خطاي بعدي، خطاي تعميم است. به عبارت ديگر ممكن است نتايج درست باشد، ولي دقت تعميم نتايج چنان نباشد كه اعداد حاصل از نظرسنجي نشان مي‌دهند.

براي نمونه اگر نتايج نظرسنجي راي نفر «الف» را ٥٢ و نفر «ب» را ٤٨ درصد اعلام مي‌كند، بايد دقت تعميم را هم گزارش كرد، چون اين رقم از يك سو تقريبي است و از سوي ديگر احتمالي. مثلا بايد گفت كه به احتمال ٩٥ درصد با خطاي فاصله يك درصد اين نتايج درست است. يعني ممكن است نتايج نهايي به احتمال ٩٥ درصد، با نتايجي ميان حداكثر ٥٣ و ٤٧ و نيز حداقل ميان ٥١ و ٤٩ رخ دهد. در هر دو صورت نفر پيروز شخص الف است ولي اگر خطاي فاصله ٣ درصد باشد ممكن است نفر «الف» با ٥٥ به ٤٥ برنده يا با ٤٩ به ٥١ بازنده شود. پس در اين صورت احتمال باخت يا برد براي هر دو نفر وجود دارد، هرچند نتايج خام حاصل از نمونه به نفع شخص الف است. خطاي دوم در نظرسنجي‌ها به تحليل نتايج برمي‌گردد. برخي گمان مي‌كنند كه نظرسنجي فقط به همان رقمي كه در نهايت اعلام مي‌شود ختم مي‌شود. در حالي كه چنين نيست. بلكه اين پژوهشگران هستند كه از اين آمار و ارقام و برحسب شرايط خود استفاده و تحليل مي‌كنند. در اينجا به دو نوع خطاي تحليلي اشاره مي‌كنم. نخستين مورد خطا در احتمال تغيير نظرات تا پاي صندوق است. در سال ١٣٧٦ كه نظرسنجي انتخابات دوم خرداد در موسسه آينده انجام شد، رقم واقعي راي آقاي خاتمي در روز دوم خرداد پيش‌بيني نشده بود بلكه به‌طرز چشمگيري رقم كمتري براي آقاي خاتمي برآورد شده بود.

ولي از آنجا كه اين رقم حاصل نظر‌سنجي بود كه چند روز پيش از انتخابات انجام شده بود، بايد سير صعودي آراي آقاي خاتمي محاسبه و به صورت احتمالي بيان مي‌شد و اگر چنين كاري صورت مي‌گرفت، براساس همان نتيجه چند روز پيش و روزهاي قبل آن مي‌شد معلوم كرد كه آراي وي به حدود ٧٠ درصد خواهد رسيد. اين خطا را نظرسنجي نشان نمي‌دهد، بلكه تحليلگر است كه بايد به آن توجه كند. ظاهرا در انتخابات امريكا اين نوع از خطا وجود داشته كه مورد توجه قرار نگرفته است. نتايج نشان داده كه نسبت كساني كه در هفته و روزهاي آخر به تصميم رسيده‌اند در ميان راي‌دهندگان به ترامپ بيشتر است پس بايد همين روند را تا پاي صندوق ادامه مي‌دادند و به ارقام جديدي مي‌رسيدند. خطاي دوم مربوط به سيال بودن فضاي سياسي و دوقطبي و احساسي شدن است. نمونه‌گيري‌هاي مرسوم با پرسش‌هايي عادي براي شرايط معمولي هستند، لذا در فضاي ملتهب و سيال و حتي نامرسوم سياسي نه نمونه‌گيري‌ها مي‌تواند معرف جامعه باشد و نه پرسش‌ها قادر به سنجش دقيق نظر است. به ويژه وقتي كه نتايج نزديك به هم باشند. براي نمونه گفته مي‌شود كه برخي پاسخگويان امريكايي در نظرسنجي‌ها از اينكه بگويند به ترامپ راي خواهند داد شرم داشته‌اند. چنين وضعي قطعا حالت عادي نيست و بايد براي اصلاح پرسشنامه يا تحليل نتايج فكري كرد.

به نظر مي‌رسد كه هر سه موضوع برگزيت، مذاكرات صلح كلمبيا و انتخابات رياست‌جمهوري امريكا با اين وضعيت مواجه بودند. حتي اگر كار چنداني براي رفع اين مشكل نتوان ‌كرد، ولي تحليلگر را نسبت به تعميم نتايج محتاط مي‌كند. اين همان نكته‌اي بود كه در يادداشت خودم پيش از انتخابات امريكا متذكر شدم. گمان نمي‌كنم كه نظرسنجي‌هاي امريكايي‌ها مخدوش بوده است. اين نظرسنجي‌ها ابزاري براي سنجش نظر در شرايط عادي و مرسوم است، ولي نسبت به تحليل نتايج و بيان يافته‌هاي آنها در شرايط سياسي ملتهب و نزديك بودن نتايج به يكديگر بايد كاملا محتاط بود و از اين نظر مشكل اصلي متوجه نظر‌سنجي نيست بلكه مشكل به تحليلگران برمي‌گردد. براي اثبات درستي يا نادرستي ايده اين يادداشت مي‌توان وضعيت سياسي ايالت‌هايي كه نتايج نظرسنجي با واقعيت تطبيق نداشته را با وضعيت ساير ايالت‌ها مقايسه كرد، هرچند اين مقايسه كلي و غيردقيق خواهد بود. بنابراين تكرار مي‌كنم كه تحليل نظرسنجي موضوعي به مراتب فني‌تر و دقيق‌تر از اجراي آن است. افراد ناآشنا با موضوع، برداشت‌هاي نادرست از نظر‌سنجي‌هاي درست خواهند كرد. اين تحليل فقط به يك زاويه از نظر‌سنجي پرداخته است.

  • آدرس غلط و پالس خطرناک غربگرایان

روزنامه كيهان در ستون سرمقاله‌اش نوشت:روزنامه کیهان، ۲۴ آبان

آمریکا ملتهب است. انتخابات، این التهاب را به مرز تب رساند. و تب، دلالت بر عفونت و بیماری می‌کند. آیا این تب و التهاب، محدود به «هیلاریدن» و «ترامپیدن»- برای شکست یا ناکامی یکی از این دو غمگین یا شادمان شدن- است یا با بحرانی عمیق‌تر روبرو هستیم؟ آیا ما در ایران باید از پیروزی هیلاری شادمان می‌شدیم و اکنون باید غمگین باشیم؟ نقشه راه ما برای دوره جدید- فراتر از موضوع برجام- چه باید باشد؟

1- اگر هیلاری کلینتون قرار بود ظاهر و طمطراق لیبرال- دموکراسی آمریکا را نمایندگی کند، ترامپ پرده را بالا زده و نماینده کوچکی از باطن «بدون روتوش» دولت- ملت آمریکا در فراز و فرود تمدنی 250 ساله است. می‌توان گفت ترامپ سیاستمداری نکرده است؛ یا مشاور املاک و سپس کاباره‌دار بوده و فاسدالاخلاق است. می‌توان او را به سیاق بخشی مهم از رسانه‌های آمریکا و غرب، دیوانه و خطرناک خواند. اما اولا او هرچه هست، از نگاه مردم آمریکا به ویژه طبقات عاصی و مستاصل- که قدرت شبکه‌سازی و شورش و اعتراض (بروز اجتماعی و سیاسی نارضایتی) را ندارند- ترجیح داده شده است، به ویژه زمانی که بخشی از جمهوریخواهان نیز از نامزد حزب حاکم حمایت کردند. ثانیا مگر فساد دیگران در حاکمیت آمریکا کمتر از ترامپ است؛ از فساد اخلاقی بیل کلینتون بگیرید تا بدمستی‌های بوش و هیلاری کلینتون و خانه ویلایی 2800 متری اوباما. اوباما در حالی در این ویلای اشرافی ساکن می‌شود که شمار فقرای مطلق و فاقد سرپناه در آمریکا به 44 تا 48 میلیون نفر (یک پنجم کل جمعیت) رسیده و ایالات متحده با 20 هزار میلیارد دلار بدهی، بدهکارترین کشور دنیاست، بی‌آن که در معرض محاصره و تحریم بوده باشد. ناآرامی شهرهای آمریکا را فراگرفته، اما عجیب اینکه اینها هنوز طرفداران طبقه حاکمند و قطعا اگر روزی نوبت طبقات مستضعف و مستاصل برسد، شعله‌های شورش و آشوب چند برابر خواهد شد.

2- چند هزار‌کیلومتر دورتر از ما، آمریکا تب کرده و عجیب اینکه محافلی در ایران ما از آن تب، به لرز افتاده‌اند. چرا؟ واقعا برای ناکامی یکی از دو رقیب ناراحتند؟ یا نگرانی مهم‌تری در میان است. غربگرایان دهه‌هاست که از آمریکا و غرب، الهه‌ای سزاوار تقدیس و تسبیح و تنزیه ساخته‌اند و این پرستش چنان عمیق است که مثلا اگر در غرب به کلینتون لقب «الهه جنگ» دادند- نمونه‌اش جنگ وحشیانه لیبی- این جماعت برای او تصویر «الهه صلح» را ترسیم می‌کنند؛ انگار نه انگار که او بارها به پدید آوردن طیفی از تروریست‌ها (از طالبان تا داعش) اذعان کرد و یا تحریم‌های خصمانه موسوم به «تحریم‌های فلج‌کننده» را علیه ملت ایران به‌کار گرفت. بنابراین غربگراها نمی‌توانند اگر غیرت ایرانی دارند، از ناکامی چنین دشمنانی ناراحت باشند. نگرانی واقعی این جماعت، از برملا شدن گوشه‌ای که از تباهی انباشته در سیاست و حکومت کشوری است که او را به «کدخدایی» به رسمیت می‌شناختند و وقتی می‌خواستند از «حکمرانی خوب» بگویند، «آمریکا جلّ جلاله»! را آدرس می‌دادند. ناگهان ظرف چند ماه تبلیغات انتخاباتی، این بت پرآرایه فرو ریخته است.

3- نظرسنجی روز ماقبل انتخابات، بسیار قابل توجه است. نظرسنجی مشترک موسسه مورنینگ کنسالت و پولیتکو نشان می‌داد «85 درصد آمریکایی‌ها در توصیف احساسات خود درباره انتخابات خواهان پایان یافتن آن هستند؛ 72 درصد نسبت به انتخابات مضطرب هستند و 71 درصد نیز درباره آن نگرانند. آمریکایی‌ها همچنین در توصیف عواطف خود نسبت به انتخابات؛ 53 درصد خشمگین، 50 درصد ناراحت و 39 درصد افسرده بودند. تنها 25 درصد مردم گفتند نسبت به انتخابات حس رضایت و خرسندی دارند.» اینها علایم یک جامعه عاصی اما مستأصل است و همین «غربگرایان شرق» را با یک چالش بی‌پاسخ مواجه می‌کند؟ اگر دموکراسی لیبرال، پایان تاریخ است و مدلی بالاتر از آن نخواهد آمد، پس مردم آمریکا چه مرگشان شده که روز قبل از انتخابات چنین به هم ریخته‌اند؟ و چرا- به قول خود غربی‌ها- «ترامپ دیوانه» (اما صریح و فاش‌گو) را بر «کلینتون دروغگو» ترجیح داده‌اند؟ آیا با اتفاقی مهیب‌تر از فروپاشی ساختمان‌ها در 11 سپتامبر 2000 که متوجه ساختار است، روبرو نیستیم؟ بی‌خود نبود که اوباما احساس خطر کرد و گفت «پس از انتخاباتی خسته کننده و عجیب، باید همدیگر را به چشم هموطن و نه رقیب نگاه کنیم و اینکه هر چه باشد، ما برترین کشور دنیا هستیم». این حسن برتری‌طلبی، تنها باقی مانده تمام اندوخته تمدنی آمریکاست اما طبیعتاً در محرومان و ناراضیان و غارت شدگان جامعه آمریکا حسی را برنمی‌انگیزند.

4- این همه بدان معنا نیست که ترامپ یک انقلابی یا رابین هود است و ساختار را به هم خواهد ریخت. او جزئی از همین ساختار سرمایه‌سالار است که محافلی چون «لابی صهیونیستی و دوحزبی ایپک» یا حلقه مافیایی «بیلدربرگ» بر آن حکومت می‌کنند. همین حالا ترامپ هنوز در کاخ سفید مستقر نشده، طیفی از نومحافظه‌کاران- نظیر نیوت کینگریچ، باب کروکر، رودی‌ جولیانی، سارا پیلن، کریس کریستی و...- بر وزارتخانه‌ها چنبره زده‌اند و از آن طرف، کنگره با اکثریت جمهوری‌خواه، ترمز ترامپ را در بسیاری از روندها خواهد کشید. ترامپ تنها نماد «تغییرطلبی» بود و به احتمال قوی نخواهد توانست تغییر (CHANGE) واقعی را عملی کند، چنان که اوبامای هیجان‌انگیز نتوانست. اوباما رام شد و احتمالاً ترامپ هم ظرف چند ماه رام خواهد شد؛ اما همچنان که پوچ درآمدن اوباما موجب سرخوردگی‌هایی در داخل و خارج آمریکا شد- و هزینه آن پای نظام سیاسی آمریکا تمام خواهد شد- تمام شدن قریب‌الوقوع «ترامپ خیالین» برای رأی دهندگانش نیز موجب تشدید شکاف ملت- دولت می‌شود و نظام سیاسی آمریکا را در حوزه «اصلاح‌پذیری» به حد اشباع می‌رساند؛ جایی که مرز شورش و انقلاب است. فراموش نکنیم اوباما هم وعده‌های اقتصادی بزرگ داده و مدعی تشکیل کشور فلسطین در کنار اسرائیل بود و از پایان جنگ در خاورمیانه دم می‌زد، اما آن وعده‌ها عملی نشد و او پای اسرائیل و سرکوب فلسطینی‌ها ایستاد و جنگ‌های نیابتی یا مستقیم را- با نقش‌آفرینی ویژه هیلاری کلینتون- به عراق و سوریه و لبنان و یمن و لیبی تحمیل کرد. او در ماه‌های اول در مساجد ترکیه و مصر و مالزی حاضر می‌شد و عوام‌فریبی می‌کرد. به این معنا، اوباما و دولتش پوپولیست‌تر از ترامپ بودند و غربگراها در تفکیک این دو آدرس غلط می‌دهند.

5- نقشه‌کلی «صهیونیسم مسیحی» (مثلث آمریکا، صهیونیسم و انگلیس) را نباید در آمد و شد دولتمردان آمریکایی گم کرد و بر همین اساس باید فراتر از موضوعاتی نظیر برجام، نقشه و استراتژی داشت. بلوک غرب با سیادت آمریکا، پس از جنگ جهانی دوم روی موج قدرت گرفت. انقلاب اسلامی 1979 و مقاومت و بیداری برآمده از آن در منطقه، در این فزایندگی قدرت سکته ایجاد کرد. حمله اول آمریکا به عراق و فروپاشی شوروی در آستانه دهه 1990 میلادی بر جسارت زمامداران کاخ سفید افزود؛ به ویژه اینکه این روند قدرت افزایی با انقلاب‌های مخملی در بلوک شرق (نظیر چکسلواکی)، شدت گرفت. آمریکا حتی بعدها با انقلاب مخملی در صربستان و گرجستان و اوکراین و قرقیزستان، تا دروازه‌های مسکو نیز نزدیک شد. اقتضای این دوره استکبار، طرح‌هایی مثل قرن جدید آمریکایی، خاورمیانه جدید، جنگ جهانی چهارم (صلیبی) و پایان تاریخ است که در مراکزی نظیر آمریکن اینترپرایز نوشته یا توسط کسانی چون فرانسیس فوکویاما و سوزان رایس و پل ولفوویتز بر زبان جاری شد؛ یعنی اینکه برای اعلام تاج گذاری آمریکا در جهان فقط فتح خاورمیانه مانده است. بوش در چنین دوره‌ای روی کار آمد.

6- هیئت حاکمه آمریکا و صهیونیسم مسیحی اما از سال 2005-2006 با شروع شکست‌ها در عراق و افغانستان و لبنان و غزه، فهمیدند روند و پروسه خلاف پروژه آنها پیش می‌رود تا جایی که سعودی‌ها طعنه زدند و گفتند «عراق را در سینی طلا گذاشتید و تقدیم ایران کردید». هزینه‌های دو جنگ عراق و افغانستان، بدهی آمریکا را از 4 هزار میلیارد، به 14- 15 هزار میلیارد دلار رساند. در چنین وضعیتی بود که باب مذاکره با ایران- به بهانه عراق- را در دولت بوش گشودند. یعنی اقتضای ناتوانی‌های این دوره آمریکا، عملیات فریب و «دستکش مخملین روی دست چدنی» بود که با آمدن اوباما به شکل متمرکزتری اجرا شد؛ بی‌آن‌که جنگ‌افروزی و دشمنی فروکش کند. دموکرات‌هایی که تحریم‌های جدی را در دولت بیل کلینتون با قانون موسوم به داماتو، علیه ایران به‌کار گرفته بودند، این بار نیز تحریم‌های فلج‌کننده را در پیش گرفتند و به جای جنگ‌های پرخسارت و مستقیم در منطقه، به جنگ‌های نیابتی کم‌هزینه و پرسودی روی آوردند که موجب فروش سالیانه 100 میلیارد دلار سلاح به رژیم‌های مرتجع می‌شد، ظرفیت و انرژی بیداری و مقاومت اسلامی را درگیر فرسایش می‌کرد و رژیم‌های مرتجع‌تر را سرسپرده‌تر می‌نمود. ملت ما و ملت‌های منطقه آن‌قدر که در این دوره خسارت دیدند، در دوره بوش خسارت ندیدند.

7- دولت ترامپی نومحافظه‌‌کاران، مجبور است همین پروژه مقدور در غرب آسیا را ادامه دهد. آنها اگر در دوره بوش صراحتا از جنگ جهانی چهارم علیه 23 کشور اسلامی سخن می‌گفتند، امروز حرف مشترک رابرت کیسینجر و ژنرال موشه یعلون (وزیر جنگ رژیم صهیونیستی) را مبنی بر اینکه «جنگ سوریه جنگ جهانی سوم است»، خواهند پذیرفت و قطعا برخلاف ادعای ترامپ، فشار بر دولت سوریه را بر جنگ با داعش ترجیح خواهند داد. آنها می‌دانند با ایران نمی‌توانند بجنگند و موفق از میدان بیرون بیایند، همچنان که صهیونیسم مسیحی در افغانستان و عراق و لبنان و غزه و سوریه و یمن نتوانست. ایران همچنان خار چشم آنهاست و همچنان باید پروژه «نرمالیزاسیون انقلاب اسلامی» به کمک جریان «غربگرا» و «غرب‌هراس» در دستور کار باشد؛ پروژه‌ای برای تهی کردن جمهوری اسلامی از سیرت و محتوا با دو ابزار «تهدید» و «تطمیع و فریب».

8- اینجا قطعا به ویژه از سوی جریان غربگرا، پای اروپا به میان کشیده خواهد شد، با این توجیه که برای مهار آمریکا باید از اروپا کمک گرفت؛ حتی اگر در تناقض با ادعای دیروزشان باشد که می‌گفتند «اروپایی‌ها آقا اجازه‌اند و بستن با کدخدا راحت‌تر است، باید سراغ خود آمریکا برویم». جریان غربگرا چه کلینتون روی کار می‌آمد و چه حالا که ترامپ پیروز شده، به فشار و تهدید آمریکا برای ترساندن مردم نیاز دارد تا آن را خرج انتخابات کند و چه چیزی بهتر از ترامپ؛ حتی اگر ظاهرا بد او را بگویند. اروپایی‌ها در کنار آمریکا، «پلن بی» صهیونیسم مسیحی هستند بلکه نقشه اول و اصلی بدون نقش‌آفرینی آنها امکان‌پذیر نیست. مرور بندهای مداخله‌جویانه «سند راهبردی اروپا برای روابط با ایران» در زمینه حقوق بشر انتخابات و احکام اسلامی مجازات و لزوم اجرای FATF و الحاق ایران به سازمان تجارت جهانی (برای مبارزه با گروه‌های تروریستی) و لزوم به رسمیت شناختن اسرائیل و نگرانی دوباره برنامه موشکی ایران و لزوم آزادی زندانیان سیاسی و دوتابعیتی و... از چنین نقشه‌ای حکایت می‌کند. صورت مسئله روشن است. تا از این طرف برخی تصمیم‌گیران یا تصمیم‌سازان و روشنفکران و اصحاب حزب و رسانه، پالس ضعف و ترس و استیصال به خارج می‌فرستند، تهدیدها رو به فزونی خواهد بود. مردم خود باید این ایستگاه‌های ارسال پالس و رمزها را کور کنند. مسئله، برجام و FATF و IPC نیست بلکه آن مرکزیتی است که برجام‌های 1 و 2 و 3 و 4 را توجیه می‌کند و اضطراری می‌نمایاند.

  • کتابخوانی، شاخص توسعه

سیدرضا صالحی امیری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در ستون سرمقاله روزنامه ايران نوشت:روزنامه ایران، ۲۴ آبان

جامعه فعال، پویا، زنده و امیدوار با کتاب انس و الفتی عمیق دارد. کتاب، همچون گلی است که بر درخت روح بزرگان اندیشه می‌روید و مهمترین تغذیه ذهن انسان­ ها را شکل ‌داده و تداوم حیات جامعه را تضمین می‌کند. کتاب مهمترین سند سازنده آینده جامعه است که در عین حال، رسالت ارتقای دانش و آگاهی و علم را در بطن خود به همراه دارد. کتاب محور و عمود خیمه استوار فرهنگ است. کتاب ، شاخص مهم توسعه است و توسعه پایدار بدون کتاب امکانپذیر نیست. برای دستیابی به قله­ های تعالی و توسعه، به جای نگاه تک بعدی به الگوهای توسعه و محوریت اقتصاد در برنامه ­ریزی­ ها، باید روح فرهنگ سرشار از فضیلت و معرفت ایرانی- اسلامی را در آن بدمیم و به نقش مؤثر فرهنگ در پیشبرد برنامه‌ها و تسریع در رسیدن به اهداف مورد نظر توجه داشته باشیم. گسترش علم ارتباطات و فناوری‌های روزآمد و تجربه روندهای توسعه کشورها در جهان امروز، موجب شده تا عنصر آگاهی ­بخشی و دانش­ افزایی بیش از هر زمان دیگری اهمیت یابد. با وجود فن آوری‌های نوین و رشد حیرت انگیز ابزارها و محمل‌های ارتباطی، کتاب کماکان به عنوان جدی ­ترین و معتبرترین منبع اطلاعاتی و دانایی و آگاهی مطرح است. بیان اندیشه و فکر اندیشمندان و متفکران، در قالب کتاب ظهور و بروز می‌یابد.

ایران اسلامی از دیرباز مهد تمدن و فرهنگ بوده و آثار بسیار گرانبها و دانشمندان بزرگی را طی قرون متمادی به عنوان سرمایه فرهنگی به خود دیده است. ما ایرانیان که با کتاب آشنایی و انس دیرینه‌ای داشته­ ایم و پیشینیان ما در ایران باستان، از تمدن‌های پیشتازی بودند که برای نوشتن، خط را اختراع کردند؛ همچنین با پذیرش دینی که مهمترین اعجاز پیامبر آن، کتاب قرآن بود و با وجود مفاخر و بزرگان عرصه اندیشه و فرهنگ و پیشتازی ما در تولید علم در قرن ­های طلایی اسلام در قالب کتاب، وضعیت امروز مطالعه ­مان تناسب و سنخیتی با این پیشینه ارزشمند ندارد.

ضرورت حیاتی کتابخوانی در وضعیت کنونی ما، از چنان اهمیتی برخوردار است که برای دستیابی به قله­ های توسعه هیچ فرصتی را در این مسیر نباید از دست بدهیم. توسعه فردا در گرو آگاهی، مطالعه و خوانش امروز است. مردم باید به این باور برسند که کتاب اکسیر نجات بخش جامعه و تسهیل گر مسیر رسیدن به رشد و توسعه و تعالی است. در کنار نیاز به خوراک و پوشاک و مسکن و شغل و حمل و نقل و... نیاز به کالای فرهنگی و در رأس آن کتاب نیاز عاجل و فوری جامعه امروز است تا با مجهز کردن خود به سلاح دانایی و آگاهی، در برابر تندبادها و طوفان­ های فرهنگی، کشتی فرهنگ غنی ایرانی -اسلامی در این دریای مواج با ثبات و قدرتمند به مسیر متعالی خود ادامه دهد.

برگزاری هفته کتاب فرصت مغتنمی برای بهره گرفتن از عطر و بوی دل­ انگیز فضیلت و دانایی است تا اهالی فضل و دانش و علاقه­ مندان عرصه فرهنگ چند روزی در این فضای پر رایحه تنفس کنند. امیدوارم با تلاش همگانی،  کتاب جایگاه اصلی خود را در جامعه بازیابد و کتابخوانی به یک عادت‌ مستمر در زندگی ما تبدیل شود. بی‌شک در سبک زندگی ایرانی -اسلامی، انس با کتاب یک ویژگی و مؤلفه اصلی محسوب می ­شود. رهبر فرزانه و فرهیخته انقلاب که توجه جدی به حوزه کتاب داشته و دارند در اهمیت کتاب و کتابخوانی تأکید کرده ­اند که: «باید کتابخوانی به سنت رایج مردم تبدیل شود.» ما باید سهم فرهنگ و محصولات فرهنگی مفید را در سبد خانوار افزایش دهیم. اکنون این سهم نحیف و ناچیز است و ما باید آن را فربه کنیم.

دولت یازدهم از ابتدای خدمت خویش نسبت به این حوزه رویکرد حمایتی داشته و حمایت از اصحاب فکر و قلم و نشر را وظیفه ذاتی خود می ­داند و بر همین اساس تلاش کرد تا با اصلاح قوانین و کاهش تصدی­گری و دخالت­ های غیرکارشناسی، امور مربوطه را به صاحبان و متولیان اصلی این حوزه بسپارد.

برای نمونه می­ توان به واگذاری بخش قابل توجهی از نمایشگاه  بین­ المللی کتاب به بخش غیردولتی اشاره کرد. همینطور حمایت از بخش خصوصی و تمرکز زدایی و سیاست های تشویقی و ترغیب به کتابخوانی مانند روستاهای دوستدار کتاب یا پایتخت کتاب و.... این روند در دوره جدید هم کماکان ادامه خواهد داشت و سرعت بیشتری خواهد گرفت. به رغم کاستی‌ها و موانع و مشکلات تا حدودی زمینه بازگشت نخبگان و فرهیختگان به فضای فرهنگی کشور فراهم شده و توجه جدی به دغدغه‌ها و چالش‌های حوزه کتاب و قلم و تلاش و برنامه ریزی برای رفع آن­ها از اولویت­ های کاری در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی خواهد بود. توجه جدی به نهاد کتابخانه­ های عمومی و تلاش و مدیریت سختکوش و کارآمد آن، نویدبخش آینده ه­ای روشن تر است و دستگاه­های فرهنگی دولت همچون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و سازمان اسناد و کتابخانه ملی نقش مؤثری در این میان ایفا می­ کنند. شکل گیری مجمع کتابخانه­ های بزرگ کشور(مکتب) و اهتمام بر حرکت منسجم و هم ­افزای کتابخانه  ها از دیگر دستاوردهای این دولت است. حقیر که نزدیک به سه سال افتخار مسئولیت کتابخانه ملی را داشتم خود را عضو افتخاری خانواده بزرگ، کم ­توقع و سختکوش کتابداری می ­دانم و این روز را به تمام ناشران، نویسندگان، مترجمان و پدیدآورندگان کتاب و کتابداران و کتابفروشان عزیز صمیمانه تبریک می­ گویم. فرصت را مغتنم شمرده و از تمامی دست ­اندرکاران بزرگداشت هفته کتاب و کتابخوانی در سراسر کشور که گام بلندی در راستای بهبود وضعیت کتابخوانی برمی ­دارند، قدردانی می­ کنم و بر این اعتقادم که گره­ های فروبسته اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی با اکسیر فرهنگ و سرانگشتان کتاب باز خواهد شد.

کد خبر 352630

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha