دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۷:۳۲
۰ نفر

سیداکبر میرجعفری: راننده ادامه داد: آره آبجی! این پسر ما عیبش اینه که خودشو زود قاطی چیزایی می‌کنه که بهش مربوط نیس.

سیداکبر میرجعفری

 خوشم مياد كه زبر و زرنگه؛ جنم داره؛ حال مي‌كنم كه زبله؛ مي‌تونه گليم خودشو از آب بيرون بكشه؛ اما... هي... چي مي‌شه كرد. يه وقتايي ناجور خودشو ميندازه تو هچل.

زن كه درست پشت سر راننده نشسته بود، پرسيد: پسرتون چي كاره است؟ شغلشون چيه؟
راننده گفت: شغل كه... غلوم شماس... همه‌كاره و هيچ‌كاره. همه‌فن‌حريف؛ مثل خود من. راستي خانوم مهندس، شغل شريف شما چيه؟ مي‌تونين دست پسرمو تو يه كار دولتي بند كنين كه اينقد از اين شاخه به اون شاخه نپره؟ يه كم سر عقل بياد. نه اينكه عقل نداشته باشه ها! نه... خدا وكيلي، هم عقل داره هم جنم.

زن گفت: آقا شغل من دولتي نيست. كاري هم سراغ ندارم كه پسر شما از عهده‌اش بر بياد. من دفتر وكالت دارم؛ وكيلم.
راننده گفت: وكيل؟ خانوم، پس بذاريد واسه‌تون تعريف كنم. خانومي كه شما باشين؛ چند‌ماه پيش توي محل شلوغ پلوغ شد. پسره همينجا كنار دست من نشسته بود.

يهو پريد پايين ببينه چه خبره. تيز و بز رفت و برگشت؛ نفهميدم قمه رو از كجا كشيد بيرون؛ دوُييد وسط معركه. منم به هواش. يهو ديدم قمه رو برد بالا ؛ زارپ! زد چارتا انگشت طرفو قطع كرد. منو مي‌گي؛ تو اون بلبشو، معطل نكردم؛ عين فنر پريدم از تو ماشين يه نايلون ورداشتم؛ انگشتاي قطع شده رو انداختم توش و گذاشتم توي كلمن يخي كه عقب ماشين داشتم. كار خدا رو مي‌بيني؟ زنم همون روز كلمن رو پر يخ كرده و گذاشته بود تو ماشين كه آب يخ داشته باشم. اون بابا رو انداختم رو صندلي عقب و گازشو گرفتم سمت مريضخونه. خلاصه دردسرتون ندم همونجا عملش كردن. الان دستش خوب شده؛ از قبلش هم بهتر!

آخه ملتفتيد كه اگه دست و پاي قطع شده رو بندازي تو يخ، مي‌شه پيوندش كرد. آدم تا لب گور هم از اين و اون چيز ياد مي‌گيره....
به اينجا كه رسيد، خانم وكيل زير لب پوزخند تلخي زد. راننده در آينه او را ديد. هيجان لحنش را كم كرد و گفت: آبجي! باورتون نمي‌شه؟ به مولا راس مي‌گم. الان دست اون بنده خدا از قبلش هم بهتر شده. اما مشكل ما مي‌دونين چيه؟ اون بابا رضايت نمي‌ده. خيلي سفته. چه مي‌دونم؛ مثل شما نمي‌خواد قبول كنه دستش خوب شده. از قبلشم بهتر!

خانم وكيل حالش عوض شد؛ چهره‌اش تغيير كرد. معلوم بود كه مي‌خواهد چيزي بگويد؛ اما در ذهنش دنبال جمله‌اي مناسب مي‌گشت. به مقصد رسيده بودند. خانم از ماشين پياده شد. بي‌هيچ عجله‌اي كرايه‌اش را آماده كرد. دستش را داخل ماشين دراز كرد كه پول را به راننده بدهد. حالت غريب دست زن راننده را كنجكاو كرد.دقيق‌تر شد، رد زخمي عميق دست زن را مچاله كرده بود!

  • شاعر و نويسنده
کد خبر 345567

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار ادبیات و کتاب

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha