یکشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۷:۱۰
۰ نفر

همشهری دو - سعید قاسمی: نانوایی شغلی است طاقت‌فرسا که اراده‌ای قوی و همتی بالا می‌خواهد، به‌خصوص در اوج گرما، جلوی تنور داغ! اما سوژه اصلی ما زنی است که چند سالی است به تنهایی در نانوایی‌اش مشغول به‌کار است.

زن نانوا

گل قلم‌خانم زني است از روستاي قوتورلو. او از طايفه شاهسون است و همه اهالي او را به اسم گلي خانم مي‌شناسند. گلي خانم زني است باغيرت كه به تنهايي مغازه نانوايي را باز مي‌كند، به تنهايي خمير مي‌گيرد و به تنهايي تا آمدن مشتري‌ها نان را براي مردم آماده و مشتريانش را با رضايت كامل رهسپار مي‌كند. پاي صحبت گل قلم‌خانم مي‌نشينيم و تا آماده‌شدن بربري‌هاي تازه حرف مي‌زند. مي‌گويد:«سال1370بود كه به همراه خانواده‌ام از روستا به شهرستان اهر نقل مكان كرديم.» شوهر گلي خانم، مرحوم حاج ابراهيم، فردي مومن و معتمد محل بود. بعد از 3سال سكونت، اهالي محل به حاج‌ابراهيم پيشنهاد مي‌كنند كه در محله يك نانوايي داير كند. البته بازكردن نانوايي در آن زمان كار چندان آساني نبوده است؛ محله در حاشيه شهر و جاي پرجمعيتي بود. بالاخره حاج‌ابراهيم به پيشنهاد محله آستين بالا مي‌زند و به كمك فرمانداري وقت جواز نانوايي برايش صادر و نانوايي داير مي‌شود اما بعدها حوادثي اتفاق مي‌افتد كه گلي خانم خودش دست به‌كار مي‌شود و كار نانوايي‌اش را انجام مي‌دهد. گفت‌وگوي ما با گلي خانم را بخوانيد تا بيشتر از جزئيات كار و زندگي او آشنا شويد.

  • چي شد در نانوايي مشغول به‌كارشديد؟

در آن زمان كه شوهرم زنده بود من كمكش مي‌كردم و با هم كارهاي نانوايي را انجام مي‌داديم. در حقيقت كارهاي سخت با همسرم بود و كارهاي مديريت نانوايي به من سپرده شده بود. تا اينكه در سال 1390كه شوهرم به رحمت خدا رفت وظايفم سنگين‌تر شد؛ از يك طرف فشار روحي از اينكه تنها مانده بودم و از طرف ديگر سرپرستي بچه‌ها كه آن موقع تا حدودي كوچك بودند كار را برايم سخت‌تر كرد، به‌خصوص كه دست تنها شده بودم. براي همين مجبور بودم يك تصميم مهم در زندگي‌ام بگيرم؛ اينكه چگونه مي‌توانم با روزي حلال هزينه‌هاي زندگي و بچه‌هايم را تأمين كنم.

  • بعد از فوت شوهرتان اداره نانوايي برايتان سخت نشد؟

چرا. كارهايم زيادي روي زمين مانده بود. دست تنها شده بودم. هزاران فكر به سرم مي‌زد تا اينكه توكل برخدا و لطف و عنايت پروردگار باعث شد كه پخت نان دوام داشته باشد. در چنين زماني بود كه سهميه آردمان را قطع كردند؛ يعني از 4كيسه رسيد به 2كيسه. كار سخت‌تر شد؛ از يك طرف با چند كارگر كه در نانوايي بودند مواجه بودم و از طرف ديگر نگران اين بودم مبادا با اخراج اينها باعث بيكاري‌شان بشوم. بالاخره بعد از چند روز دوام، ديدم نه، اصلا اين دو تا سهميه خرج حقوق كارگران را كفاف نمي‌دهد مجبور شدم كه عذر كارگران را بخواهم. اما اين تازه اول سختي كار بود. ديگر از آن به بعد نمي‌توانستم لحظه‌اي از كار دست بكشم كه آن‌هم به مرور زمان برايم عادي شد و به تنهايي كار كردن عادت كردم. آن روزها، روزهاي بسيار سختي برايم بود.

  • چرا تصميم نگرفتيد نانوايي را ببنديد و زندگي را با بچه‌هايتان ادامه بدهي؟

كاركردن در نانوايي نوعي خدمت به مردم است. خيلي‌ها دكتر هستند و خيلي‌ها خياط و خيلي‌ها در كارهاي ديگر به مردم خدمت مي‌كنند من هم در اين نانوايي به مردم خدمت مي‌كنم و علاوه بر اين، نانوايي به پيشنهاد اهالي و به درخواست آنها داير شده بود. تنها مال من نبوده كه بي‌خيالش بشوم. مهم‌تر از اينها، منبع درآمد من همين نانوايي بود كه به كار كردن در اينجا با آن همه سختي‌اش عادت كرده بودم. اگر از اين كار دست مي‌كشيدم انگار در زندگي شكست خورده بودم. به شكر خدا با پس‌انداز كار در اين نانوايي 2تا از دخترهايم را تابستان امسال خانه بخت فرستادم و شرمنده آنها نشدم.

  • بعد از اخراج كارگران براي شما كاركردن در نانوايي سخت نشد؟

چرا سخت بود ولي چون سهميه‌ام را قطع كرده بودند با آن 2تا كيسه تا ساعت 11كار مي‌كردم. ديگر دو شيفته نبود فقط شيفت صبح بود كه خودم تنها كار مي‌كردم. تاحدودي راحت بودم.

  • البته انگار اكثر مشتريان شما خانم هستند، درست است؟

بله. ولي اين به اين معنا نيست كه آقايان نمي‌آيند يا اجازه ندارند بيايند نه. همه مي‌آيند؛ خانم‌ها در داخل و آقايان در بيرون نانوايي منتظر نان مي‌شوند. خانم‌ها حتي در مواقعي كه نانوايي شلوغ است به‌خاطر اينكه كارها زود انجام شود به من نيز در آماده‌سازي‌ نان كمك مي‌كنند؛ در واقع اهالي با من صميمي و مهربان هستند. خدا از همه‌شان راضي باشد.

  • ماجراي پخت دونوع نان (بربري و يوخا) در نانوايي چيست؟

آن ماجرا براي چند سال پيش است. يك روز كه مغازه نانوايي خلوت بود به فكرم رسيد كه آيا در اين تنور مي‌شود يوخا هم پخت؟ (يوخا نان محلي عشاير آذربايجان است كه زنان آن‌ را روي وسيله‌اي آهني به‌نام ساج مي‌پزند و شبيه لواش و به‌صورت گرد است) ما اين نوع نان را قبل از نقل مكان به شهرستان اهر در ييلاق مي‌پختيم. براي همين تخته و وردنه آماده كردم، ديدم شد، خيلي هم بهتر شد.

  • اهل كدام روستاييد و ييلاق‌تان كجا بود؟

من اهل روستاي قوتورلو و ايل شاهسون در دشت مغان هستم و ييلاقمان ييلاق قانقاللو در كوه‌هاي شيوردر شمال اهر است.

  • مي شود گفت بخش عمده‌اي از اين سختكوشي و تلاش شما برگرفته از اصالت عشاير اين منطقه و ايلات شما بوده است؟

شايد. عشاير هميشه به روزي حلال و گذراندن زندگي به سخت‌ترين راه‌ها عادت كرده‌اند. شايد اين موضوع در تلاش من در اين مسير بي‌تأثير نبوده است.

  • روزي چند ساعت كار مي‌كنيد؟

ازساعت 30/6 صبح بعد از خواندن نماز صبح شروع به‌كار مي‌كنم تا ساعت 11.

  • در سال چند روز نانوايي‌تان تعطيل است؟

كلا 2 روز تاسوعا و عاشورا را تعطيل است كه در اين روزها چون نذر دارم و خودم بايد بالاي سركار باشم نمي‌توانم نانوايي را اداره كنم.

  • مي‌توانم بپرسم نذرتان بابت چه موضوعي است؟

اين خرجي(نذر) برمي‌گردد به زمان زنده‌بودن شوهرم. آن موقع ما هر سال تاسوعا احسان مي‌داديم. بعد از فوت شوهرم بچه‌هايم تصميم گرفتند كه اين احسان را قطع نكنيم و هرسال به 500نفرغذا مي‌دهيم. اول بچه‌هاي هيأت محله و بعد از تمام شدن آنها بقيه غذا را بين اهالي محله پخش مي‌كنيم. شكر خدا تا به‌حال شرمنده امام حسين(ع) نشده‌ايم.

  • از بچه‌هايتان بگوييد. آيا مانع كاركردن شما نشدند و الان چكاره‌اند؟

نه ابدا. بچه‌هايم به من خيلي احترام مي‌گذارند و من هم ازهمه‌شان راضي‌ام. من 7 فرزند دارم 3تا پسر و 4تا دختر. پسر بزرگم بازاري است و در تبريز زندگي مي‌كند و پسر دوم‌ام كارمند نظامي است و پسركوچكم دانشجو است و با دختر كوچكم كه محصل است پيش من زندگي مي‌كنند. 2تا از دخترهايم هم ازدواج كرده‌اند و رفته‌اند دنبال زندگي‌شان.

کد خبر 326559

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار مهارت‌های زندگی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha