یکشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۴ - ۰۹:۲۰
۰ نفر

همشهری دو - محمود قلی‌پور: ما ۶ نفر بودیم. ۲ نفر اهل تهران، یک نفر مشهدی، یک نفر آملی، یک نفر بوشهری و یک نفر اهل شهرکرد.

 نخستين بار سر مسابقه استقلال و پرسپوليس خيلي اتفاقي كنار هم نشستيم. استاديوم نرفته بوديم، توي آمفي‌تئاتر دانشگاه بازي را پخش مي‌كردند. بازي را استقلال برد.

3 نفرمان خوشحال بوديم و 3 نفرمان ناراحت. اصلا بارها نشستيم دور هم، فكر كرديم چطور رفاقت‌مان آغازشد، يادمان نيامد. چند سال پيش توي كافه‌اي قرار گذاشتيم و وقتي دور هم جمع شديم، 2 نفرمان با بچه‌هايشان آمده بودند و ما در زماني كوتاه، عمو خطاب شديم. صحبت كرديم و باز هم رسيديم به شروع رفاقت‌مان اما باز هم نفهميديم بعد آن بازي فوتبال چگونه رفاقت‌مان شروع شد. البته هر كدام از ما رفيق‌هاي مختلفي داشتيم اما بعد از 15سال فقط اين 6 نفر با هم دوست مانديم. گاهي كه جمع مي‌شويم دور هم، حرف مي‌زنيم، خودمان هم تعجب مي‌كنيم كه چرا يك اتفاق ساده اينگونه ما را به هم وصل كرد.

يك بار كه امير براي همسرش تعريف كرده بود اينگونه رفاقت‌مان شروع شده، گفته بود به‌نظرم خيلي به اول رابطه فكر نكنيد به اين فكر كنيد كه چگونه رابطه را هميشه ‌تر و تازه نگه داريد. امير حرف‌هاي همسرش را برايمان گفته بود. بعد به فكر فرو رفته بوديم كه هرقدر شروع رابطه‌مان بي‌دليل بود، ادامه‌اش دست خودمان بود؛ مثلا يك‌بار بين 2 نفرمان اختلافي پيش آمد، نگذاشتيم اختلاف عميق شود، يك‌بار هم از يكي‌مان چند ماهي بي‌خبر مانديم، رفتيم سراغش، مشكل داشت، همت كرديم و مشكلش را حل كرديم. هر بار هر كدام‌مان اسباب‌كشي داريم، همه كمك مي‌كنيم. همسر امير حق دارد، شروع رابطه‌مان يك اتفاق بود، ادامه دادنش اما دست خودمان بود. هرگز نگذاشتيم چيزي در رابطه از رفاقت پررنگ‌تر باشد.

همگي با خانواده مهمان امير و همسرش بوديم. سفره شام را روي زمين پهن كرده بودند، همسرش گفت: «چرا، يك چيزي در رابطه شماها حتي از رفاقت هم پررنگ‌تر است.» گفتيم: «چه چيزي؟» گفت بود: «صداقت».

کد خبر 316133

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha